[rtl]صبحی مادری برای بیدار کردن پسرش رفت.[/rtl]
[rtl]مادر: پسرم بلند شو. وقت رفتن به مدرسه است.[/rtl]
[rtl]پسر: اما چرا مامان؟ من نمی خوام برم مدرسه.[/rtl]
[rtl]مادر: دو دلیل به من بگو که نمی خوای بری مدرسه.[/rtl]
[rtl]پسر: یک که همه بچه ها از من بدشون می یاد. دو همه معلم ها از من بدشون می یاد.[/rtl]
[rtl]مادر: اُه خدای من! این که دلیل نمی شه. زود باش تو باید بری به مدرسه.[/rtl]
پسر: مامان دو دلیل برام بیار که من باید برم مدرسه؟
*
*
*
*
*
*
*
*
*
*
*
*
*
*
*
مادر: یک تو الآن پنجاه و دو سالته. دوم اینکه تو مدیر مدرسه هستی!!
*
*
*
*
*
*
*
*
*
*
*
*
*
*
*
مادر: یک تو الآن پنجاه و دو سالته. دوم اینکه تو مدیر مدرسه هستی!!