23-05-2015، 10:42
دو شیر از باغ وحس می گریزند و هر کدام راهی را در پیش می گیرند.یکی از شیر ها به یک پارک جنگلی پناه می برد،اما به محض آنکه بر اثر فشار گرسنگی رهگذری را می خورد به دام می افتد.
ولی شیر دوم موفق می شود چند ماهی در آزادی به سر ببرد و هنگامی هم که گیر می افتد و به باغ وحش بازگردانده می شود حسابی چاق و چله است!
شیر نخست که در آتش کنجکاوری می سوخت،از او پرسید (کجا پنهان شده بودی که این همه مدت گیر نیفتادی ؟!))
شیر دوم پاسخ می دهد (توی یکی از ادارات دولتی)).هر سه روز در میان یکی از کارمندان اداره را می خوردم و کسی هم متوجه نمی شد!
پس چطور شد که گیر افتادی؟
شیر دوم پاسخ می دهد (اشتباها آبدارچی را خوردم.چون تنها کسی بود که کاری را انجام می داد و غیبت او را متوجه شدند!!
برداشتتون رو از این داستان بگین ؟؟؟؟
ولی شیر دوم موفق می شود چند ماهی در آزادی به سر ببرد و هنگامی هم که گیر می افتد و به باغ وحش بازگردانده می شود حسابی چاق و چله است!
شیر نخست که در آتش کنجکاوری می سوخت،از او پرسید (کجا پنهان شده بودی که این همه مدت گیر نیفتادی ؟!))
شیر دوم پاسخ می دهد (توی یکی از ادارات دولتی)).هر سه روز در میان یکی از کارمندان اداره را می خوردم و کسی هم متوجه نمی شد!
پس چطور شد که گیر افتادی؟
شیر دوم پاسخ می دهد (اشتباها آبدارچی را خوردم.چون تنها کسی بود که کاری را انجام می داد و غیبت او را متوجه شدند!!
برداشتتون رو از این داستان بگین ؟؟؟؟