نقل قول از onedirection1d
سلام...الان اگه منو بزنید حق دارین
داستان امروز خنده داره چون دلیل داره شخصیت جدید میاد تو داستان و اون شخصیت جنی هست...
امیدوارم دوس داشته باشین
این قسمت: ببخشید شما چه کاره این؟؟؟؟؟
صبح زود هری با صدای تلفن بیدار میشه
هری خواب الود از زیر پتو جواب میده - خیلی نفهمی..الان زنگ میزنن...حالا کی هستی؟؟؟
منیجر- صبحتون بخیر اقای استایلز
هری سریع از جاش میپره- س...س..سلام خوبین؟
منیجر- ممنون...مثل اینکه بد موقع مزاحم شدم؟؟؟
هری- هان؟؟ چی؟؟؟ نه...بفرمایین
منیجر- امروز یه دختر خانومی میاد همتون اماده باشین...خودش توضیح میده همه چیزو...
هری- بل...الو..الو....(هری زبونشو میگیره سمت گوشی) زبون درازی میکنه و گوشی میزاره و با خودش میگه " تو که میدونی بد موقع هست چرا زنگ میزنی...مرض داری...نیمه کچل" اینو میگه دوباره میفته رو تخت
(شرمنده من هرکاری کردم نتونستم عکس بزارم...حتی افزودن تصویر هم زدم...نشد...حالا خودتون ببینید.کسی بلده بگه چرا من نمیتونم چون هیچ کادری نمیاد تا من بزارم.....
لویی میاد تو اتاق با لا سری هری...
لویی- کی بود؟
هری دستشو از جلوی چشاش بر میداه و به لویی نگاه میکنه- ملکه عذا
لویی- اهان منیجر زنگ زده بود...خب چی میگفت؟
هری- گفت یه دختره میاد که خودش میگه کیه...
لویی- دختر؟؟؟::cool:
هری- جمع کن خودتو بابا...وقتی اون غذاب میگه دختر بدون دختره شلوارمونو میکشه رو سرمون
لویی- حالا بیا پایین گشنمونه...تا نایل بیدار نشده یه چیزی بخوریم....
طبقه پایین سر میز
زین- خب این دختره چی کارس؟
هری- نمیدونم بابا گفت میاد خودش میگه
ساعت سه بعد از ظهر ایفون زنگ میخوره یه دختر زیبایی میاد داخل خونه. میره جلو میز میشینه و به پسرا نگاه میکنه
هری لیام لویی زین نایل- :N56::N56::N56::N56::N56:جنی- سلام من جنی هستم و مدیر زمان بندی کاراتون هستم
هری- شما تاج سری:cool:
جنی- اونو بعدا بهت میگم...من اصلا شوخی ندارم و از تعریفات مدیرتون فهمدیدم خیلی کارا دارم باهاتون
نایل- شما اشپزی هم بلدی؟
جنی- چطور؟
نایل- همینطوری...
زین- اتاق هم تمیز میکنین؟؟؟
جنی- این سوال ها چیه؟؟ :297:
زین- خب مگه قرار نیست اینجا زندگی کنی؟؟؟ باید کارامونم بکنی دیگه
جنی- بلند میشه میره طرف زین...انگشتشو میگیره طرف زین..." کور خوندی اقای مالیک...برای تو یکی که خوب دارم."
جنی اتاق ترک میکنه و لویی سریع میگه: دلش کتک میخواد...بچه باید یه کاری کنیم...این بمونه بدبخت میشیما
نایل- موافقم...باید نقشه بکشیم....
لیام- اره بابا این بمونه همه چی میشه سر وقت دیگه از پیچوندن مصاحبه ها و خوابیدن تا لنگ ظهر خبری نیست
پسرا میرن زیر زمین مخفیشون و پشت صندلی هاشون میشینن
لیام- خب نقشه چیه....؟؟؟؟
لویی- الان میگم...خب ما 5 نفریم و این خونه فقط 5 تا اتاق داره...خب جنی مجبوره هر شب بیاد تو اتاق یکی از ماها...نقشه ما میشه 5 شب سرنگونی جنی...
نایل- خب الان چی کار کنیم؟:297:
لویی- همش به غذا فکر میکنی که شدی این...داری میشی شبیه سیب زمینی...ببین سیب زمینی از هنر هات استفاده کن
نایل- :297:..یعنی بخورم؟؟؟
لیام- نه...بو راه بنداز
نایل- اهان....اون که نگران نباشید...دارم براش...
هری- شب اول بگین بیاد تو اتاق من...میخوام براش قصه بگم....:vil:
پسرا بلند میشن میرن بالا و شب میشه و جنی میاد تو حال و به پسرا نگاه میکنه
هری- جونم؟؟
جنی- من کجا باید بخوابم؟؟؟
هری- ور دل من تو اتاق من
جنی- تو خوابت ببینی استایلز... اتاق من کجاست؟؟؟
زین- من فقط 5 تا اتاق داریم...باید بری تو یکیش...تازه داریم بهت لطف هم میکنیم(زین چاشو میچرخونه_همون چشم غره_برمیگرده تلویزیون نگاه میکنه)
جنی- باشه...اقایون وقت خوابه(میره تلویزون خاموش میکنه)
لیام- ما الان نمیخوابیم
جنی- الان میخوابین...شب خوش
همه میرن و پسرا هم میرن تو اتاق زین همگی جز هری چون میکروفون کار گداشته بودن تو اتاق هری تا بفهمن چه خبره
تو اتاق هری
جنی- این چیه؟
هری- تخت منه
جنی- واقعا؟؟؟ خب پس باید رو زمین بخوابی
هری- چرا؟
جنی- چون من رو تخت میخوابم نه تو
هری میاد طرفشو مثل خود جنی انگشتشو میگیره جلو صورت جنی- اینجا اتاق منه و من رو تختم میخوابم
جنی- من رو زمین میخابم
هری- اونم نه
جنی- چرا؟
هری - چون من میگم...جیش بوس لالا...
جنی هم چاره دیگه ای نداشت واسه همین رو تخت کنار هری خوابید و هری هم سریع لباساشو در اوردو اومد رو تخت دراز کشید
جنی جیغ میکشه- لباست کو؟
هری-تو کمد
جنی- بپوششون
هری- من عادت ندارم با لباس بخوابم...(پشتشو میکنه)شب بخیر
جنی و هری میخوابن و پسرا هم تو اتاق زین منتظرن که هری شروع کنه
هری با صدای بلند- گاو...زشت...خرس قهوه ای
جنی بر میگرده طرف هری- تو با کی بودی؟
هری- اره بابا توکه کلا خری شک نکن
جنی میبینه که هری داره تو خواب حرف میزنه..واسه همین محل نمیده و برمیگرده
هری- همون دختره که کنار من خوابید بعد صبح دیگه بیدار نشد...ساکت کسی نباید بدونه...
جنی برمیگرده- کدوم دختره؟
هری- همونی که گوشاش مثل خر دراز بود...
جنی برمیگرده و هری با صدای بلد شورع میکنه به خوندن با صدای بد
هری-
Yeah,
I've been watching you all night,
There's somethin' in your eyes
Saying, "C'mon, c'mon,
And dance with me, baby."
Yeah,
The music is so loud,
I wanna be yours now,
So c'mon, c'mon,
And dance with me, baby
.....
جنی با صدای بلند میگه- دیوانه من خوابما...
میبینه که هیچ تاثیری نداره بالششو برمیداره و میره که هری میگه- شلوارت پارس...:
وقتی جنی شلوارشو تو ایینه میبینه چیزی نبود برمیگرده میبینه هری خوابه...
صبح میشه و همه پسرا داشتن صبحانه میخوردن که جنی خواب الود میاد پایین
لویی- اقا داره میاد..ساکت
نایل- چرا دیر اومدی؟؟؟ مثلا مسئول زمان بندی ما هستیا...
جنی- هری نذاشت دیشب خوابم...
لیام- هری..چرا؟
جنی- تو خواب حرف میزنه
زین- امکان نداره...هری عمرا...
جنی- خودم اونجا بودما...
هری- خب بیدارم میکردی
جنی- بیدار نشدی
نایل- خب امشب بیا پیش من...من حرف نمیزنم...
جنی- باشه
خلاصه دوباره شب میشه و نایل تو اشپزخونه بود با لیام
نایل- وااااااااااای دارم میترکم...دیگه نمیتونم بخورم
لیام- باید بخوری....هرچی لوبیا بیشتر بخوری بهتره...نخود هم بخور
نایل- خب نمیتونم...من همینجوریشم میتونما...لازم به اینا نیست
لیام قاشق میکنه تو دهن نایل- حرف نزن بابا بخور بره
شب تو اتاق نایل
جنی- تو که حرف نمیزنی؟
نایل- نه خیالت راحت
پسرا همگی دوباره تو اتاق زین بودن
تو اتاق زین
هری- مطمئنی میتونه؟
لیام- اره بابا دو کیلو لوبیا خورده..نتونه باور کن ورده هاش میترکن
تو اتاق نایل
ساعت 2 شب بود که جنی بیدار میشه
نایل تکون میده- اوه اوه اوه (دستشو میگیره جلو دهنش) نایل بیدار شو فکر کنم لوله فاضلاب ترکیده
نایل چشاشو باز میکنه- نه بخواب....چیزی نیست
جنی میخوابه پتو میکشه رو سرش ولی از اونجایی که پتوی جنی و نایل یکی بودن دوباره از جاش میپره
جنی- نایل داره حالم بد میشه....(سرشو نزدیک نایل میکنه و بو میکنه)وای خدای من....تو چه غلطی کردی...مگه سگ مرده تو روده هات
نایل از جاش بلند میشه- ای بابا دوباره بو اومد انداختین گردن من...من نیستم بابا بیا بو کن
جن- بو کنم؟؟؟؟ چیو؟؟؟ من دارم خفه میشم...اه اه اه
نایل- بوی خوبی که میاد..عصاره نخود و لوبیاست
جنی- خاک بر سر من...(اوق میزنه) اه اه ( میره از اتاق بیرون)
نایل با صدای بلند- تشریف داشتین...هنوز مونده ها...تازه نصفشم خالی نشده دختره خل رفت....(نایل سرشو میکنه زیر پتو و میاد بیرون) اوه اوه راست میگفت بیچاره...چه بویی هم میده...مواد خوب اون تو حل شدن...
فردا صبح دوباره جنی دیر بیدار میشه ولی پسرا کنفرانس داشتن و جنی همش تو کنفرانس در حال چرت زدن بود
منیجر- خانم گردن چرا همش میخوابین...برنامه پسرارو یاد داشت کنید
جنی- (خمیاره میکشه) این 5 خیلی دیوانه ان...
وقتی برمیگردن به پیشنهاد لیام میرن تو اتاق لیام...
جنی- راستشو بگو...تو که چیزیت نیست؟
لیام- نه بابا اصلا به قیافم میاد اونجوری باشم؟؟؟
شب خواب بودن که جنی یهو از تخت می افته پایین
جنی- ای خدا چرا افتادم...؟؟؟
(بر میگرده بالا)
دوباره ساعت 3 صبح وقتی یه مشت میخوره بهش از جاش میپره
جنی دستشو میگیره جلو دهنش- لیام چره داری منو میزنی؟؟؟
وقتی اینو میگه لیام پاشو بلند میکنه و میزنه رو پای جنی که جنی از شدت درد سر لیام داد میزنه....
لیام- چرا داد میزنی؟؟؟؟
جنی- دیوانه کبودم کردی
لیام- برو بابا یکی دیگه زدتت میخوای بندازی گردن من..فردای هم میگی بابای بچت منم...(برمیگرده سر جاش)
جنی دوباره میخوابه ولی خیلی زود دوباره بیدار میشه چون اینبار لگد میخوره به شکمش....
صبح پسرا میبینن که جنی داره لنگون لنگون میاد اشپزخونه...
لویی- خدا بد نده...از جایی افتادی؟؟؟ چرا لپت باد کرده؟؟؟
جنی هیچی...میرم دوش بگیرم
جنی میره و پسرا شروع میکنن...
نایل- خوب زدیا...
زین- : بزار شب بیاد اتاق من....(رو به هری) هری باندگوهارو کار گذاشتی؟
هری-:hje: برو خواب که ارواح امشب میان اتاقت...
شب جنی و زین میرن تو اتاق..کلک اینبار این بود که از اونجایی که خواب زین سنگینه..هرچی جنی داد هم بزنه زین که خوبه
شب ساعت 4 صبح جنی بیدار میشه و زین تکون میده
جنی- زین....بیدار شو یه صداهایی میاد از اتاقت
زین-خررررررررررررررررر.پفففففففففففففففففففف
پسرا تو اتاق هری بودنو صداهارو در می اوردن
هری میکروفون میگره دستش- ها ها ها ها...:vil::...اینجا خیلی خوبه....
لیام- باید بریم تو بدن اون دختره...:vil::....
نایل- من میخواااااااااامش....یوهاهاها...:vil:
تو اتاق زین
جنی- زین بیدار شو دیگه.....
یهو یکی میکوبه به در...(که لویی هست)شورع میکنه به مشت کوبیدن.جن میترسه و میره طرف در ولی در بار نمیشه...چون پسرا از اون ور درو نگه داشتن....جنی شورع میکنه به جیغ زدن که زین چشاشو باز میکنه
زین- چیه؟
جنی با ترس- میخوام برم بیرون در باز نمیشه....
زین میاد و تا پسرا میفهمن که زین داره میاد دستگیره در ول میکنن میرن تو اتاقاشون
زین درو باز میکنه- بیا...اینکه باز شد....
جنی- :..اینجا روح داره
زین- خوبی تو؟؟؟؟ برو بابا دختره خل...من میرم بخوابم
فردا صبح که میشه جنی با یه چمدون میاد جلو پسرا
لویی- چی شده؟
جنی- دارم میرم
لیام- چرا خب؟؟؟ تازه داشتیم بهت عادت میکردیما...!!!!
جنی- لازم نکرده...شماها هم اینجا نمونین...(میاد نزدیک تر):: اینجا روح داره
نایل- :N56:واقعا؟؟؟؟ پسرا من میترسم باید بریم از اینجا
لویی- رایت میگه...جنی جان برسونیمت جایی میخوای بری؟
جنی- نه تاکسی اومده خداحافظ پسرا...راستی نامه انصرافمم فرستادم برای منیجرتون..
وقتی میره از در بیرون پسرا شروع میکنن به خندیدن و همدیگرو بغل میکنن....
لویی- الان میدونین باید چی بگیم
لویی لیام هری نایل زین- This is us
:4chs::4chs::4chs::4chs::4chs:
متظر قسمت بعدی باشید
بزن اون سپاسو
هر چند وقت یک بار ی داستان جدید از وان دایرکشنو به قلم خودم براتون می نویسم تا کیفشو ببرید دوستان گل خودم
خوش به حال دخترهپیش هری خوابیده
سلام...الان اگه منو بزنید حق دارین
داستان امروز خنده داره چون دلیل داره شخصیت جدید میاد تو داستان و اون شخصیت جنی هست...
امیدوارم دوس داشته باشین
این قسمت: ببخشید شما چه کاره این؟؟؟؟؟
صبح زود هری با صدای تلفن بیدار میشه
هری خواب الود از زیر پتو جواب میده - خیلی نفهمی..الان زنگ میزنن...حالا کی هستی؟؟؟
منیجر- صبحتون بخیر اقای استایلز
هری سریع از جاش میپره- س...س..سلام خوبین؟
منیجر- ممنون...مثل اینکه بد موقع مزاحم شدم؟؟؟
هری- هان؟؟ چی؟؟؟ نه...بفرمایین
منیجر- امروز یه دختر خانومی میاد همتون اماده باشین...خودش توضیح میده همه چیزو...
هری- بل...الو..الو....(هری زبونشو میگیره سمت گوشی) زبون درازی میکنه و گوشی میزاره و با خودش میگه " تو که میدونی بد موقع هست چرا زنگ میزنی...مرض داری...نیمه کچل" اینو میگه دوباره میفته رو تخت
(شرمنده من هرکاری کردم نتونستم عکس بزارم...حتی افزودن تصویر هم زدم...نشد...حالا خودتون ببینید.کسی بلده بگه چرا من نمیتونم چون هیچ کادری نمیاد تا من بزارم.....
لویی میاد تو اتاق با لا سری هری...
لویی- کی بود؟
هری دستشو از جلوی چشاش بر میداه و به لویی نگاه میکنه- ملکه عذا
لویی- اهان منیجر زنگ زده بود...خب چی میگفت؟
هری- گفت یه دختره میاد که خودش میگه کیه...
لویی- دختر؟؟؟::cool:
هری- جمع کن خودتو بابا...وقتی اون غذاب میگه دختر بدون دختره شلوارمونو میکشه رو سرمون
لویی- حالا بیا پایین گشنمونه...تا نایل بیدار نشده یه چیزی بخوریم....
طبقه پایین سر میز
زین- خب این دختره چی کارس؟
هری- نمیدونم بابا گفت میاد خودش میگه
ساعت سه بعد از ظهر ایفون زنگ میخوره یه دختر زیبایی میاد داخل خونه. میره جلو میز میشینه و به پسرا نگاه میکنه
هری لیام لویی زین نایل- :N56::N56::N56::N56::N56:جنی- سلام من جنی هستم و مدیر زمان بندی کاراتون هستم
هری- شما تاج سری:cool:
جنی- اونو بعدا بهت میگم...من اصلا شوخی ندارم و از تعریفات مدیرتون فهمدیدم خیلی کارا دارم باهاتون
نایل- شما اشپزی هم بلدی؟
جنی- چطور؟
نایل- همینطوری...
زین- اتاق هم تمیز میکنین؟؟؟
جنی- این سوال ها چیه؟؟ :297:
زین- خب مگه قرار نیست اینجا زندگی کنی؟؟؟ باید کارامونم بکنی دیگه
جنی- بلند میشه میره طرف زین...انگشتشو میگیره طرف زین..." کور خوندی اقای مالیک...برای تو یکی که خوب دارم."
جنی اتاق ترک میکنه و لویی سریع میگه: دلش کتک میخواد...بچه باید یه کاری کنیم...این بمونه بدبخت میشیما
نایل- موافقم...باید نقشه بکشیم....
لیام- اره بابا این بمونه همه چی میشه سر وقت دیگه از پیچوندن مصاحبه ها و خوابیدن تا لنگ ظهر خبری نیست
پسرا میرن زیر زمین مخفیشون و پشت صندلی هاشون میشینن
لیام- خب نقشه چیه....؟؟؟؟
لویی- الان میگم...خب ما 5 نفریم و این خونه فقط 5 تا اتاق داره...خب جنی مجبوره هر شب بیاد تو اتاق یکی از ماها...نقشه ما میشه 5 شب سرنگونی جنی...
نایل- خب الان چی کار کنیم؟:297:
لویی- همش به غذا فکر میکنی که شدی این...داری میشی شبیه سیب زمینی...ببین سیب زمینی از هنر هات استفاده کن
نایل- :297:..یعنی بخورم؟؟؟
لیام- نه...بو راه بنداز
نایل- اهان....اون که نگران نباشید...دارم براش...
هری- شب اول بگین بیاد تو اتاق من...میخوام براش قصه بگم....:vil:
پسرا بلند میشن میرن بالا و شب میشه و جنی میاد تو حال و به پسرا نگاه میکنه
هری- جونم؟؟
جنی- من کجا باید بخوابم؟؟؟
هری- ور دل من تو اتاق من
جنی- تو خوابت ببینی استایلز... اتاق من کجاست؟؟؟
زین- من فقط 5 تا اتاق داریم...باید بری تو یکیش...تازه داریم بهت لطف هم میکنیم(زین چاشو میچرخونه_همون چشم غره_برمیگرده تلویزیون نگاه میکنه)
جنی- باشه...اقایون وقت خوابه(میره تلویزون خاموش میکنه)
لیام- ما الان نمیخوابیم
جنی- الان میخوابین...شب خوش
همه میرن و پسرا هم میرن تو اتاق زین همگی جز هری چون میکروفون کار گداشته بودن تو اتاق هری تا بفهمن چه خبره
تو اتاق هری
جنی- این چیه؟
هری- تخت منه
جنی- واقعا؟؟؟ خب پس باید رو زمین بخوابی
هری- چرا؟
جنی- چون من رو تخت میخوابم نه تو
هری میاد طرفشو مثل خود جنی انگشتشو میگیره جلو صورت جنی- اینجا اتاق منه و من رو تختم میخوابم
جنی- من رو زمین میخابم
هری- اونم نه
جنی- چرا؟
هری - چون من میگم...جیش بوس لالا...
جنی هم چاره دیگه ای نداشت واسه همین رو تخت کنار هری خوابید و هری هم سریع لباساشو در اوردو اومد رو تخت دراز کشید
جنی جیغ میکشه- لباست کو؟
هری-تو کمد
جنی- بپوششون
هری- من عادت ندارم با لباس بخوابم...(پشتشو میکنه)شب بخیر
جنی و هری میخوابن و پسرا هم تو اتاق زین منتظرن که هری شروع کنه
هری با صدای بلند- گاو...زشت...خرس قهوه ای
جنی بر میگرده طرف هری- تو با کی بودی؟
هری- اره بابا توکه کلا خری شک نکن
جنی میبینه که هری داره تو خواب حرف میزنه..واسه همین محل نمیده و برمیگرده
هری- همون دختره که کنار من خوابید بعد صبح دیگه بیدار نشد...ساکت کسی نباید بدونه...
جنی برمیگرده- کدوم دختره؟
هری- همونی که گوشاش مثل خر دراز بود...
جنی برمیگرده و هری با صدای بلد شورع میکنه به خوندن با صدای بد
هری-
Yeah,
I've been watching you all night,
There's somethin' in your eyes
Saying, "C'mon, c'mon,
And dance with me, baby."
Yeah,
The music is so loud,
I wanna be yours now,
So c'mon, c'mon,
And dance with me, baby
.....
جنی با صدای بلند میگه- دیوانه من خوابما...
میبینه که هیچ تاثیری نداره بالششو برمیداره و میره که هری میگه- شلوارت پارس...:
وقتی جنی شلوارشو تو ایینه میبینه چیزی نبود برمیگرده میبینه هری خوابه...
صبح میشه و همه پسرا داشتن صبحانه میخوردن که جنی خواب الود میاد پایین
لویی- اقا داره میاد..ساکت
نایل- چرا دیر اومدی؟؟؟ مثلا مسئول زمان بندی ما هستیا...
جنی- هری نذاشت دیشب خوابم...
لیام- هری..چرا؟
جنی- تو خواب حرف میزنه
زین- امکان نداره...هری عمرا...
جنی- خودم اونجا بودما...
هری- خب بیدارم میکردی
جنی- بیدار نشدی
نایل- خب امشب بیا پیش من...من حرف نمیزنم...
جنی- باشه
خلاصه دوباره شب میشه و نایل تو اشپزخونه بود با لیام
نایل- وااااااااااای دارم میترکم...دیگه نمیتونم بخورم
لیام- باید بخوری....هرچی لوبیا بیشتر بخوری بهتره...نخود هم بخور
نایل- خب نمیتونم...من همینجوریشم میتونما...لازم به اینا نیست
لیام قاشق میکنه تو دهن نایل- حرف نزن بابا بخور بره
شب تو اتاق نایل
جنی- تو که حرف نمیزنی؟
نایل- نه خیالت راحت
پسرا همگی دوباره تو اتاق زین بودن
تو اتاق زین
هری- مطمئنی میتونه؟
لیام- اره بابا دو کیلو لوبیا خورده..نتونه باور کن ورده هاش میترکن
تو اتاق نایل
ساعت 2 شب بود که جنی بیدار میشه
نایل تکون میده- اوه اوه اوه (دستشو میگیره جلو دهنش) نایل بیدار شو فکر کنم لوله فاضلاب ترکیده
نایل چشاشو باز میکنه- نه بخواب....چیزی نیست
جنی میخوابه پتو میکشه رو سرش ولی از اونجایی که پتوی جنی و نایل یکی بودن دوباره از جاش میپره
جنی- نایل داره حالم بد میشه....(سرشو نزدیک نایل میکنه و بو میکنه)وای خدای من....تو چه غلطی کردی...مگه سگ مرده تو روده هات
نایل از جاش بلند میشه- ای بابا دوباره بو اومد انداختین گردن من...من نیستم بابا بیا بو کن
جن- بو کنم؟؟؟؟ چیو؟؟؟ من دارم خفه میشم...اه اه اه
نایل- بوی خوبی که میاد..عصاره نخود و لوبیاست
جنی- خاک بر سر من...(اوق میزنه) اه اه ( میره از اتاق بیرون)
نایل با صدای بلند- تشریف داشتین...هنوز مونده ها...تازه نصفشم خالی نشده دختره خل رفت....(نایل سرشو میکنه زیر پتو و میاد بیرون) اوه اوه راست میگفت بیچاره...چه بویی هم میده...مواد خوب اون تو حل شدن...
فردا صبح دوباره جنی دیر بیدار میشه ولی پسرا کنفرانس داشتن و جنی همش تو کنفرانس در حال چرت زدن بود
منیجر- خانم گردن چرا همش میخوابین...برنامه پسرارو یاد داشت کنید
جنی- (خمیاره میکشه) این 5 خیلی دیوانه ان...
وقتی برمیگردن به پیشنهاد لیام میرن تو اتاق لیام...
جنی- راستشو بگو...تو که چیزیت نیست؟
لیام- نه بابا اصلا به قیافم میاد اونجوری باشم؟؟؟
شب خواب بودن که جنی یهو از تخت می افته پایین
جنی- ای خدا چرا افتادم...؟؟؟
(بر میگرده بالا)
دوباره ساعت 3 صبح وقتی یه مشت میخوره بهش از جاش میپره
جنی دستشو میگیره جلو دهنش- لیام چره داری منو میزنی؟؟؟
وقتی اینو میگه لیام پاشو بلند میکنه و میزنه رو پای جنی که جنی از شدت درد سر لیام داد میزنه....
لیام- چرا داد میزنی؟؟؟؟
جنی- دیوانه کبودم کردی
لیام- برو بابا یکی دیگه زدتت میخوای بندازی گردن من..فردای هم میگی بابای بچت منم...(برمیگرده سر جاش)
جنی دوباره میخوابه ولی خیلی زود دوباره بیدار میشه چون اینبار لگد میخوره به شکمش....
صبح پسرا میبینن که جنی داره لنگون لنگون میاد اشپزخونه...
لویی- خدا بد نده...از جایی افتادی؟؟؟ چرا لپت باد کرده؟؟؟
جنی هیچی...میرم دوش بگیرم
جنی میره و پسرا شروع میکنن...
نایل- خوب زدیا...
زین- : بزار شب بیاد اتاق من....(رو به هری) هری باندگوهارو کار گذاشتی؟
هری-:hje: برو خواب که ارواح امشب میان اتاقت...
شب جنی و زین میرن تو اتاق..کلک اینبار این بود که از اونجایی که خواب زین سنگینه..هرچی جنی داد هم بزنه زین که خوبه
شب ساعت 4 صبح جنی بیدار میشه و زین تکون میده
جنی- زین....بیدار شو یه صداهایی میاد از اتاقت
زین-خررررررررررررررررر.پفففففففففففففففففففف
پسرا تو اتاق هری بودنو صداهارو در می اوردن
هری میکروفون میگره دستش- ها ها ها ها...:vil::...اینجا خیلی خوبه....
لیام- باید بریم تو بدن اون دختره...:vil::....
نایل- من میخواااااااااامش....یوهاهاها...:vil:
تو اتاق زین
جنی- زین بیدار شو دیگه.....
یهو یکی میکوبه به در...(که لویی هست)شورع میکنه به مشت کوبیدن.جن میترسه و میره طرف در ولی در بار نمیشه...چون پسرا از اون ور درو نگه داشتن....جنی شورع میکنه به جیغ زدن که زین چشاشو باز میکنه
زین- چیه؟
جنی با ترس- میخوام برم بیرون در باز نمیشه....
زین میاد و تا پسرا میفهمن که زین داره میاد دستگیره در ول میکنن میرن تو اتاقاشون
زین درو باز میکنه- بیا...اینکه باز شد....
جنی- :..اینجا روح داره
زین- خوبی تو؟؟؟؟ برو بابا دختره خل...من میرم بخوابم
فردا صبح که میشه جنی با یه چمدون میاد جلو پسرا
لویی- چی شده؟
جنی- دارم میرم
لیام- چرا خب؟؟؟ تازه داشتیم بهت عادت میکردیما...!!!!
جنی- لازم نکرده...شماها هم اینجا نمونین...(میاد نزدیک تر):: اینجا روح داره
نایل- :N56:واقعا؟؟؟؟ پسرا من میترسم باید بریم از اینجا
لویی- رایت میگه...جنی جان برسونیمت جایی میخوای بری؟
جنی- نه تاکسی اومده خداحافظ پسرا...راستی نامه انصرافمم فرستادم برای منیجرتون..
وقتی میره از در بیرون پسرا شروع میکنن به خندیدن و همدیگرو بغل میکنن....
لویی- الان میدونین باید چی بگیم
لویی لیام هری نایل زین- This is us
:4chs::4chs::4chs::4chs::4chs:
متظر قسمت بعدی باشید
بزن اون سپاسو
هر چند وقت یک بار ی داستان جدید از وان دایرکشنو به قلم خودم براتون می نویسم تا کیفشو ببرید دوستان گل خودم
خوش به حال دخترهپیش هری خوابیده