14-03-2015، 22:34
از واژه های پر معنای ادبیات نوجوانی و جوانی ، " هویت " است . معنای این عبارت همزمانی آغاز تأمل و تفکر درهویت خویش و شروع نوجوانی است. پدیده ای که بعدها و در سالهای جوانی به صورت تکوین هویت یا بحران هویت ظاهر می شود. لذا مهمترین سالهای زندگی یعنی دوران نوجوانی و جوانی عرصه تجلی شکل گیری و یا از هم پاشیدگی هویت است.
هویت، احساس تعلق به مجموعهای مادی و معنوی است که عناصر آن از قبل شکل گرفتهاند. ” اگر امروز از هریک از ما بپرسند که ”تو کیستی؟” (یعنی بخواهند که شما هویت خود را در برابر یک پرسش توضیح دهید)، هر یک پاسخی را که برگرفته و متاثر از اصالت، ذهنیات، تربیت و بافت فرهنگیمان است، بیان میداریم، از جمله: ”من ایرانی هستم“، ”من تاجیک هستم“، من انسانم“، ”، ”من مدیرم“، ”من جوانم“، ”من اندیشمندم“، من هم یک بنده خدا مثل بقیه هستم“، و امثالهم. حال ما کدام پاسخ را میدهیم یا با چه اولویتی هریک را میگوییم همراه با درک این نکته که با چه لحنی (افتخار، سرخوردگی، احترام، بیتفاوتی و غیره) آن را بیان میداریم و اینکه در شرایط مکانی و زمانی مختلف، کدام پاسخ را میدهیم، در مجموع معرف هویت شخصی و فرهنگی ما است.
از این منظر ، هویت فرهنگی، حول محورهایی همچون مرز جغرافیایی (سرزمین)، دین و مذهب، باورها و سنن فرهنگی، و زبان مشترک تعریف میشود. اما قضیه به همین جا هم ختم نمیشود. از زاویهای دیگر، هویت تعیین میکند که ”ما چه کارهایم“، ”از کجا آمدهایم“، ”برای چه آمدهایم”، ”چه نباید بکنیم“، ”چرا اینگونهایم“، و ”به کجا خواهیم رفت“ یا ”به کجا باید برویم“. پاسخ افراد مختلف به این پرسشها، متفاوت و دارای سطوح مختلف است. وقتی از این زاویه با شخصیت افراد روبرو میشویم، در مییابیم که افراد دو گونهاند: یکی افراد ”ماموریتگرا“ و دیگری افراد ”عادی“یا” اجتماعی روزمره“. افراد ماموریتگرا برای خود هویتی مستقل قائلند و بر این باورند که برای انجام ماموریت یا تحقق رسالتی خاص به این جهان آمدهاند و باید در تمام زندگی خود بکوشند تا وظیفهای را که بر دوش دارند به انجام برسانند. به همین علت هرگونه سختی و مرواتی را تحمل میکنند و تمامی اقدامات و فعالیتهای زندگی خود را حول محور آن ”ماموریت“ تعریف کرده و شکل میدهند. به همین علت چنین افرادی دارای خصایل ”رهبری“ و ”قهرمانی“ هستند. اما در مقابل، افراد عادی افرادی هستند که مسیر رشدشان و حرکت جامعه، تعیین کننده وضعیت آنان و فعالیتهایشان است. آنان در مسیر رودخانه جامعه حرکت میکنند و ”چشمانداز“ ویژهای را برای زندگی خود قایل نیستند و غالباً در و ضعیت انفعالی و روزمرگی گرفتارند.
افراد در مسیر رشد و تکامل خود به مرور متوجه ماموریت احتمالی خود میشوند. طبق مطالعات پژهشگران ، افرادی که ماموریت خود را مکتوب میکنند ، 10 برابر موفقتر از کسانی هستند که فقط بطور ضمنی بر ماموریت خود واقفند و آن را مکتوب نمیکنند، بعلاوه باز همین افراد دسته دوم، 10 برابر از افرادی که اصلاً ماموریت مشخص و شفافی برای خود ندارند و چشمانداز خاصی برای زندگیشان متصور نیستند، موفقترند. بدین سبب، پرواضح است که میزان اهمیت فرهنگی در رشد و تعالی فرد، و بالتبع رشد جامعه، بسیار و غیرقابلاغماض است، و یا به تعبیری میتوان آن را نقطه آغاز حرکت، تلاش و پویایی فرد دانست.انسجام هویت و رشد فکری دوره نوجوانی و جوانی و همچنین انعطافپذیری افکار در این دوره باعث میشود که شخص بتواند در کناری قرار بگیرد و به صورتی بیطرفانه به خود به عنوان یک شخص بنگرد. در این صورت او خواهد توانست خویشتن را به عنوان یکی از ابنا بشر ، به عنوان فردی در میان افراد دیگر ، به عنوان یک فرد با پشتوانه و تاریخی ماندگار و به عنوان فردی آگاه و دانشمند در اجرای نقشهایمختلفی که بر عهده میگیرد، در نظر داشته باشد.ریشه های تاریخی ، ادبی و زبانی و قومی بر هویت فرد تاثیر گذار بوده و آنرا می تواند سرخورده یا سرافراز سازد . نگاه به گذشته با چشم اندازی امیدوارانه به آینده می تواند در جوان شور و شوق بی پایانی ایجاد و آنرا بسوی شناخت هویتش یاری سازد .اگر گذشته و تاریخ و ادبیات و زبان و قومیت ها را از یک فرد بگیرید او دیگر هیچ چیز با ارزشی نخواهد داشت تا به آن ببالد و اگر اینچنین شد زمینه های پذیرش فرهنگ های دیگر را خواهد یافت . اینجاست که سرآغاز تهاجم فرهنگی و سرگشتگی هویت ها آشکار خواهد شد .
مشکلترین مساله دوران جوانی در رشد شخصیت و تثبیت هویت این است که فرد نه تنها بخواهد کهبزرگسال باشد و در همین جهت برنامهریزی کند، بلکه باید قادر به تشخیص و پذیرشنیروهای متضاد در شخصیت خود نیز بشود و راههای موثرتر کنترل خویش را بشناسد.چگونگی تثبیت هویت در جوانی به وقایع مهم در زندگی فرد در ایندوره بستگی دارد. به عنوان مثال هویت شغلی و اجتماعی کسی که پس از تحصیلاتدبیرستانی به یکی از رشتههای معلمی وارد میشود، با کسی که به یکی از رشتههایمهندسی وارد میشود. متفاوت خواهد بود این هویتهای گوناگون بطور مسلم تاثیرات خودرا بر چگونگی سایر جوانب هویت افراد نیز به جای خواهند گذاشت.اگر درسالهای کودکی و نوجوانی خانواده بیشترین تاثیر را بر شکلگیری هویت بر عهده داشت،اینک در دوره جوانی ، محیط زندگی اجتماعی و خود جوان نقش اساسی در تثبیت هویت ایفامیکند. به نظر میرسد که تحولات رشد دوره جوانی ، بیش از آنکه نتیجه یک تکاملتعامل میان موجود زنده و محیط باشد، یک مجموعه تغییرات پی در پی متاثر از عواملمحیطی است. امروز کمتر کسی را میتوان یافت که فکر کند رشد شخصیت همراه با کامل شدنرشد بدنی متوقف میشود. تقویت زمینه های تبادل فکری و هم اندیشی با نسل جوان به منظور درک مشکلات و معضلات درونی آنان و پاسخ به پرسشهای بنیادین و توسعه مناسبات میان والدین و فرزندان از حیث عاطفی ، روحی و کلامی به منظورجلب اعتماد نسل جوان و در نهایت گرایش به الگو پذیری با هدف تحکیم هویت خانوادگی آنان و ایجاد تقویت زمینه هایی که به مدد آن نوجوان و جوانان قادر به تفکر منتقدانه نسبت به فرهنگ بیگانه و به ویژه فرهنگ غرب باشد می تواند زمینه رابرای تکوین هویت فرهنگی پایدار و برخورد مؤثر با هجوم فرهنگی مهیا می کند. تاکید بر تاریخ و گذشته پر افتخار و بیان توانمندیهای گذشتگان و نیاکان و همچنین معرفی مفاخر و اندیشمندان بزرگ ؛ ملی و مذهبی و تشریح ریشه های کهن فرهنگ اصیل ایرانی و اسلامی می تواند در ثبات هویت فرهنگی جوان تاثیر گذار باشد . و آنرا در برابر تهاجم فرهنگی گسترده غرب و جنگ نرم رسانه ها در امان نگه دارد.