17-12-2014، 16:24
چكيده
نويسنده، نخست به نقل از هيلر، دين شناس آلماني، تعريفي مختصر از دين ارائه مي كند. سپس، نظر يك دين شناس ديگر را، كه به پنج گونه دين و دينداري در طول تاريخ اشاره دارد، شرح مي دهد.
«هيلر»،1 يكي از دين شناسان بزرگ آلماني، بر اين عقيده است كه هر ديني را مي توان در سه دايره متداخل خلاصه كرد: در مركز دايره اول، تجربه هاي گوناگون ديني قرار دارند؛ در دايره دوم، كه محيط بر دايره اول است، عقايد و ايده هاي ديني، و در دايره سوم، كه هر دو دايره ديگر را در درون خود گنجانده است، آداب و رسوم و شعاير دين جاي مي گيرند. مجموع آنچه در اين سه دايره موجود است، اعم از تجربه هاي ديني، عقايد، آرا، رسوم و شعائر ديني، ساختار سمبليك هر دين را به وجود مي آورد. در نظر عده اي از دانشمندان، دين، به معناي يك سيستم سمبليك، در پنج مرحله تاريخي، تكامل مي پذيرد: اولين محتوا و شكل از دين، در ميان اقوام ابتدايي ديده مي شود. در اين نوع از دين، انسان ها موجوداتي برتر از خويش را تجربه مي كنند و با آنان ارتباط حاصل مي نمايند، كه فقط تا حدودي از انسان ها برترند و حتي مي توان گفت كه آن موجودات، چون انسان هايي قوي تر و نيرومندتر مي باشند. اعمال ديني از غير ديني و جهان ديني از غير ديني تفكيك نشده است و همه قواعد و مقررات اجتماعي نيز از خواب هايي كه اسطوره هاي ديني را شكل مي دهند، ناشي مي شوند.
نوع دوم از دين و دينداري، در مرحله اي قرار دارد كه در آن، اديان چند خدايي ديده مي شود. در اين مرحله، مفهوم خدايان شكل مي گيرد و بين اين خدايان متعدد و انسان ها فاصله بسيار زيادي به وجود مي آيد. به همين جهت، در اين مرحله، دو پديده كه هر دو، به عنوان نقاط عطفِ دين و دينداري مطرح مي باشند، ظهور مي يابند. اولين پديده، آن است كه انسان ها چون از خدايان جدا مي شوند، در برابر خدايان «آزاد» مي شوند. يعني آدمي، در موضع گيري خويش نسبت به پرستيدن يا نپرستيدن خدايان، به مفهوم «آزادي در برابر خدايان» مي رسد. اما اين آزادي براي او مايه خوش وقتي نيست؛ زيرا همين آزادي در برابر خدايان، منشأ «ترس» مي شود و اين جاست كه پديده دوم، يعني محتواي ترس از خدايان و مجازات آنان، خود را در اديان نشان مي دهد. در اين مرحله، همان طور كه ساير نهادها پا به عرصه اجتماع مي گذارند و شكل مي گيرند، نهادهاي ديني نيز به وجود مي آيند و جامعه كمكم به سوي نهاد دار شدن گام بر مي دارد. از اين مرحله به بعد، اين نهاد ديني تازه شكل گرفته، داراي متوليان، اعمال، قواعد و آداب و رسوم ديني مخصوص به خود مي گردد.
اما نوع سوم دينداري، مربوط به مرحله اي است كه اديان بزرگ تاريخي شده در آن به وجود مي آيند؛ اديان بزرگي مثل هندوئيسم، بودائيسم، اسلام و مسيحيت. در اين اديان، آدمي تجربه مي كند كه ميان واقعيت زندگي روزانه و واقعيت ايده آل و مطلوب او (خداي اديان توحيدي) شكاف عميقي وجود دارد و به تعبير ديگر، «آن زندگي كه در اختيار آدمي است، آن چنان كه بايد مطلوب نيست و آن زندگي كه مطلوب است، هرگز به دست آمدني نيست.» با تفطن به اين واقعيت، انسان با خود مي گويد: «من بايد نجات پيدا كنم». اين گونه است كه مفهوم «نجات»، كه در اديان گوناگون بسيار مهم شمرده مي شود، شكل مي گيرد. علاوه بر آن، مفهوم «خود» نيز در اين مرحله به وجود مي آيد. «فردانيت» انسان، اين «خودِ جداي از جهان» و اين «خودِ جداي از ديگران» هميشه براي بشر وجود نداشته است. عواملي بايد دخالت كنند تا زندگي مطلوبي را، كه غير از اين زندگي فعلي آدمي است، نصيب او سازند و اين «خودِ» گرفتار را نجات بدهند. نجات دهنده، همان «امر متعال» (خداي متشخص و كامل و نامتناهي) و واسطه هاي اوست كه سرنوشت انسان در اختيار او قرار دارد. از خصوصيات ديگر اين مرحله، افزايش روند تفكيك نهادهاي اجتماعي و شكل گيري اين نهادها به صورت واضح، و خودآگاهي هر كدام از متوليان نهادها مي باشد: سياستمداران، سياستمداران هستند؛ كشاورزان، كشاورزان هستند و متوليان دين نيز، متوليان دين و... .
مرحله چهارم دين و دينداري، به نظر دين شناسان، در آغاز دوره مدرنيته يا جهان جديد ديده ميشود. اولين مشخصه جديد اين گونه، فرو ريختن اتوريته هاي واسطه بين فرد و خداست. در مرحله سوم، ميان انساني كه به مفهوم «خود» دست يافته و در جستجوی «نجات» بود و خداوند، اتوريته هاي واسطه اي پديد آمدند. اين نظام به «Hirarchy»، يعني دستگاه و ساختار معنوي و روحاني «واسطه گري ميان انسان و خدا» تعبير مي شود كه داراي سلسله مراتب خاصي است؛ اما در مرحله چهارم، اين «Hirarchy» فرو مي ريزد و افراد بشر، خود را مستقیماً در برابر خداوند تجربه مي كنند. امكان واسطه اي كه به انسان مدرن بگويد: «من شما را راهنمايي مي كنم تا به تجربه معنوي نائل شويد» وجود دارد؛ اما اينكه بگويد: «نجات شما در دستان من است و من واسطه اثرگذار ميان شما و خدا هستم»، هرگز مورد قبول و پذيرش انسان مدرن نيست.
«هيلر»،1 يكي از دين شناسان بزرگ آلماني، بر اين عقيده است كه هر ديني را مي توان در سه دايره متداخل خلاصه كرد: در مركز دايره اول، تجربه هاي گوناگون ديني قرار دارند؛ در دايره دوم، كه محيط بر دايره اول است، عقايد و ايده هاي ديني، و در دايره سوم، كه هر دو دايره ديگر را در درون خود گنجانده است، آداب و رسوم و شعاير دين جاي مي گيرند. مجموع آنچه در اين سه دايره موجود است، اعم از تجربه هاي ديني، عقايد، آرا، رسوم و شعائر ديني، ساختار سمبليك هر دين را به وجود مي آورد. در نظر عده اي از دانشمندان، دين، به معناي يك سيستم سمبليك، در پنج مرحله تاريخي، تكامل مي پذيرد: اولين محتوا و شكل از دين، در ميان اقوام ابتدايي ديده مي شود. در اين نوع از دين، انسان ها موجوداتي برتر از خويش را تجربه مي كنند و با آنان ارتباط حاصل مي نمايند، كه فقط تا حدودي از انسان ها برترند و حتي مي توان گفت كه آن موجودات، چون انسان هايي قوي تر و نيرومندتر مي باشند. اعمال ديني از غير ديني و جهان ديني از غير ديني تفكيك نشده است و همه قواعد و مقررات اجتماعي نيز از خواب هايي كه اسطوره هاي ديني را شكل مي دهند، ناشي مي شوند.
نوع دوم از دين و دينداري، در مرحله اي قرار دارد كه در آن، اديان چند خدايي ديده مي شود. در اين مرحله، مفهوم خدايان شكل مي گيرد و بين اين خدايان متعدد و انسان ها فاصله بسيار زيادي به وجود مي آيد. به همين جهت، در اين مرحله، دو پديده كه هر دو، به عنوان نقاط عطفِ دين و دينداري مطرح مي باشند، ظهور مي يابند. اولين پديده، آن است كه انسان ها چون از خدايان جدا مي شوند، در برابر خدايان «آزاد» مي شوند. يعني آدمي، در موضع گيري خويش نسبت به پرستيدن يا نپرستيدن خدايان، به مفهوم «آزادي در برابر خدايان» مي رسد. اما اين آزادي براي او مايه خوش وقتي نيست؛ زيرا همين آزادي در برابر خدايان، منشأ «ترس» مي شود و اين جاست كه پديده دوم، يعني محتواي ترس از خدايان و مجازات آنان، خود را در اديان نشان مي دهد. در اين مرحله، همان طور كه ساير نهادها پا به عرصه اجتماع مي گذارند و شكل مي گيرند، نهادهاي ديني نيز به وجود مي آيند و جامعه كمكم به سوي نهاد دار شدن گام بر مي دارد. از اين مرحله به بعد، اين نهاد ديني تازه شكل گرفته، داراي متوليان، اعمال، قواعد و آداب و رسوم ديني مخصوص به خود مي گردد.
اما نوع سوم دينداري، مربوط به مرحله اي است كه اديان بزرگ تاريخي شده در آن به وجود مي آيند؛ اديان بزرگي مثل هندوئيسم، بودائيسم، اسلام و مسيحيت. در اين اديان، آدمي تجربه مي كند كه ميان واقعيت زندگي روزانه و واقعيت ايده آل و مطلوب او (خداي اديان توحيدي) شكاف عميقي وجود دارد و به تعبير ديگر، «آن زندگي كه در اختيار آدمي است، آن چنان كه بايد مطلوب نيست و آن زندگي كه مطلوب است، هرگز به دست آمدني نيست.» با تفطن به اين واقعيت، انسان با خود مي گويد: «من بايد نجات پيدا كنم». اين گونه است كه مفهوم «نجات»، كه در اديان گوناگون بسيار مهم شمرده مي شود، شكل مي گيرد. علاوه بر آن، مفهوم «خود» نيز در اين مرحله به وجود مي آيد. «فردانيت» انسان، اين «خودِ جداي از جهان» و اين «خودِ جداي از ديگران» هميشه براي بشر وجود نداشته است. عواملي بايد دخالت كنند تا زندگي مطلوبي را، كه غير از اين زندگي فعلي آدمي است، نصيب او سازند و اين «خودِ» گرفتار را نجات بدهند. نجات دهنده، همان «امر متعال» (خداي متشخص و كامل و نامتناهي) و واسطه هاي اوست كه سرنوشت انسان در اختيار او قرار دارد. از خصوصيات ديگر اين مرحله، افزايش روند تفكيك نهادهاي اجتماعي و شكل گيري اين نهادها به صورت واضح، و خودآگاهي هر كدام از متوليان نهادها مي باشد: سياستمداران، سياستمداران هستند؛ كشاورزان، كشاورزان هستند و متوليان دين نيز، متوليان دين و... .
مرحله چهارم دين و دينداري، به نظر دين شناسان، در آغاز دوره مدرنيته يا جهان جديد ديده ميشود. اولين مشخصه جديد اين گونه، فرو ريختن اتوريته هاي واسطه بين فرد و خداست. در مرحله سوم، ميان انساني كه به مفهوم «خود» دست يافته و در جستجوی «نجات» بود و خداوند، اتوريته هاي واسطه اي پديد آمدند. اين نظام به «Hirarchy»، يعني دستگاه و ساختار معنوي و روحاني «واسطه گري ميان انسان و خدا» تعبير مي شود كه داراي سلسله مراتب خاصي است؛ اما در مرحله چهارم، اين «Hirarchy» فرو مي ريزد و افراد بشر، خود را مستقیماً در برابر خداوند تجربه مي كنند. امكان واسطه اي كه به انسان مدرن بگويد: «من شما را راهنمايي مي كنم تا به تجربه معنوي نائل شويد» وجود دارد؛ اما اينكه بگويد: «نجات شما در دستان من است و من واسطه اثرگذار ميان شما و خدا هستم»، هرگز مورد قبول و پذيرش انسان مدرن نيست.