13-07-2014، 10:55
اریخ ایرانی: «عدم رعایت اصول حتمی روش تحقیق مشکل دیگری است که نه تنها به حل مشکلات موجود در تاریخنویسی و تاریخخوانی جامعه ما کمک نمیکند، بلکه فرهنگ خطرناک سیاه و سفید دیدن و سیاه و سفید کردن مسائل جامعه را بیش از پیش پیچیده مینماید. مسائل تاریخی در این دیدگاه در بیشتر موارد، سیاه و گاه سفید هستند و افراد تاریخ بیشتر خائن هستند و یا در چند مورد قهرمانهایی هستند فرشته مانند که در هیچ جای جهان نظیر ندارند. خلاصه آنکه در دیدگاه سیاسی جامعه ما حد متوسطی وجود ندارد.» (میرزا نصرالله (آقاخان) اعتمادالدوله صدراعظم نوری؛ بزرگترین قربانی تاریخنویسی برای قهرمانپروری، نوشته پیروز مجتهدزاده و حسین ربیعی، تهران، نشر انتخاب، ۱۳۸۷)
هفتهنامه «کتاب هفته/ نگاه پنجشنبه» در شماره ۳۵ خود (نهم آذر ۱۳۹۱) ضمن ارایه «پروندهای درباره جایگاه دکتر مصدق در تاریخ معاصر ایران» مصاحبهای با آقای دکتر پیروز مجتهدزاده با عنوان «کار، کار انگلیسیهاست» انجام داده است. (صص۶۷-۵۶)
انتشار این مصاحبه و بازتاب آن در دیگر رسانهها، در دو هفته گذشته موجب بروز واکنشهای متفاوتی شده که همچنان ادامه دارد. نگارنده به دلایلی علاقهای به ورود مستقیم به این بحث نداشتم. با این همه پس از مدتی تامل، به دعوت مسئولان پایگاه اینترنتی «تاریخ ایرانی» پاسخ مثبت دادم تا عمدتا در بعضی زمینهها، از جمله روش پژوهش و سندشناسی به بررسی برخی از آرای مطرح شده از سوی آقای مجتهدزاده یادداشتی بنویسم.
علت عدم تمایل اولیه نگارنده به ورود به بحث با آقای مجتهدزاده برمیگردد به چند تجربه ناخوشایند شخصی قبلی. برای نمونه، چند ماه قبل، ایشان در یک انجمن پژوهشی تاریخی در فضای مجازی اینترنت، مانند همیشه و با ادب و ادبیات معمول خودشان به هتاکی و توهین نسبت به بسیاری از تاریخنویسان و محققان ایرانی پرداختند و از انحطاط تاریخنگاری در ایران سخن گفتند. من با لحنی به مراتب آرامتر و مودبانهتر از ایشان، این سوال را مطرح کردم که آیا حضرت استاد گمان نمیکنند که چنین لحن و روش و منشی خود نشانه انحطاط تاریخنگاری است؟ آقای مجتهدزاده ضمن آنکه مدعی شدند به ایشان توهین شده است، سپس در چند جا نزد مسئولان و مدیران اجرایی و فرهنگی کشور به سعایت و پروندهسازی علیه نگارنده پرداخته و دروغهایی را به من نسبت دادند تا لابد وزن علمی و اعتبار و اقتدار سیاسی خود را به رخ من بکشند.
من البته از قبل با چنین شیوهای از سوی آقای مجتهدزاده آشنایی داشتم و میدانستم که نخستین قربانی این شیوه علمی ایشان نیستم. برای نمونه، در سالهای اخیر همین بلا بر سر محقق ارجمند آقای نقی طبرسا نیز آورده شده، تا جایی که با رفتار مغرضانه و ناپسند آقای مجتهدزاده، اثر سترگ و کمنظیر آقای طبرسا درباره حاکمیت و مالکیت ایران بر جزایر سهگانه خلیج فارس، که پایاننامه دکترا و در واقع عصاره حیات علمی ایشان است به یک اشتباه یا حتی خیانت ملی تعبیر شد. البته آقای طبرسا بعدها شفاها و کتبا مرا در جریان دیگر رفتار عجیب غیراخلاقی آقای مجتهدزاده نسبت به خود قرار دادند که ذکر جزییات آن مورد در اینجا نه لزومی دارد و نه من مجاز به نقل آن هستم. نمونه دیگر هم رفتار ناشایست آقای مجتهدزاده در همایش خلیج فارس در سال ۱۳۸۸ با آقای احمد اقتداری محقق گرانسنگ و سالخورده خلیج فارس و جنوب ایران بود که عده زیادی از حاضران در آن همایش بزرگ را به حیرت و تاسف واداشت.
طبیعتا برای من که نه نفوذ و قدرت آقای طبرسای، جانباز شیمیایی، برادر شهید، فارغالتحصیل دانشگاه امام صادق و دیپلمات ارشد وزارت خارجه را داشتم و نه سابقه و شیخوخیت و احترام آقای اقتداری را، علاقه چندانی برای طرف شدن با «برهان قاطع» و رفتار کاملا علمی آقای مجتهدزاده باقی نمیماند، چرا که به قول آن ادیب فقید، در این روزگار احتیاط بدجوری شرط عقل است.
از سوی دیگر من تمایل چندانی به پرداختن به انگیزهها و دلبستگیهای شخصی و کارنامه سیاسی و مشربی آقای مجتهدزاده، در سالهای پایانی حکومت سلطنتی و دهه نخست بعد از پیروزی انقلاب اسلامی را ندارم. این البته به معنای آن نیست که در این زمینه بیاطلاع هستم، چرا که صرفنظر از مطالعه اسناد و نوشتههای ایشان در آن دوران، در سالهای اخیر گهگاه در این موارد از آشنایان و همآوایان و همقطاران و همکاران ایشان (از جمله آقای سرتیپ جواد معینزاده آخرین رییس مرکز منطقهای ساواک در لندن و یا آقای حبیب دشتی آخرین مسئول امور دانشجویی در سفارت ایران در بریتانیا و دیگران) حکایتهای فراوانی درباره آقای مجتهدزاده و روزگارشان شنیدهام که ذکر آنها در این مختصر، اگر هم مقدور باشد، چندان میسور نیست.
در عین حال باید تاکید کنم که این نوشته بیشتر درباره روش و منش تاریخنگاری و پژوهشی آقای مجتهدزاده در مصاحبه مورد بحث و اثر تاریخی است که در مصاحبه از آن صحبت شده و تلاش میکنم کمتر به دیگر موارد بپردازم. نیت من در این نوشته معصوم و بیخطا نشان دادن چهرههای سیاسی و تاریخی از جمله امیرکبیر و مصدق نیست. من خود مدافع قداستزدایی و انتقاد منصفانه و بیاستثناء از همه چهرههای تاریخی و سیاسی بوده و هستم، ولی به گمان من، شیوه انتخاب شده و روش و منش و ادبیات استفاده شده از سوی آقای مجتهدزاده در این مسیر مغرضانه و غیرعلمی است.
۱. سنگ بنای کلیگویی و مطلقانگاری در این مصاحبه توسط خود «نگاه پنجشنبه» گذاشته شده است. مصاحبهکنندگان در ابتدای گفتوگو با آقای مجتهدزاده، به عنوان «یک نکته بارز» درباره او نوشتهاند که «او در این سالها بیش از هر کارشناس سیاسی سنگ منافع ملی را به سینه زده». برای من این سوال مطرح است که این قضاوت و ارزشداوری دقیق و ادعای بیمحابا، بر اساس کدام تحقیق و مقایسه حاصل شده و چگونه این لقب و افتخار نصیب آقای مجتهدزاده شده است؟
۲. آقای مجتهدزاده در این گفتوگو با صراحت میفرمایند: «روشنفکران ما هم بیشتر تحت تاثیر انگلیس بودند. در کتاب میرزا آقاخان نوری نشان دادهام که انگلیسیها چطور آمدند و در جامعه روشنفکری دامی گستردند که از طریق فحش دادن به انگلیس، کار انگلیس را پیش ببرند.» کتاب آقای مجتهدزاده «میرزا نصرالله (آقاخان) اعتمادالدوله صدراعظم نوری؛ بزرگترین قربانی تاریخنویسی برای قهرمانپروری»، در واقع استشهادی است برای نشان دادن شیوه اندیشیدن و روش پریشان تاریخنگاری بدون روش ولی کاملا هدفمند و مغرضانه نگارنده، یعنی دقیقا آن اتهامی که آقای مجتهدزاده صدر تا ذیل مورخان پانصد سال گذشته ایران را متهم به آن کرده و میکنند. کتاب پر است از قضاوتهای نادرست تاریخی و اغلاط عجیبی که از اسم موسسات آرشیوی بریتانیایی گرفته تا نام افراد را در بر گرفته است.
۳. گذشته از عنوان کتاب که خود نشانهای از غرضورزی و پیشداوری نویسندگان است، نمونههای مختلفی از مشکلات جدی علمی و تحقیقاتی در این کتاب وجود دارد. برای نمونه در همان ابتدای کتاب تصویری از ناصرالدین شاه و آقاخان نوری آورده و ادعا شده که نوری تنها سیاستمداری بوده که اجازه داشته در حضور ناصرالدین شاه بنشیند. از دهها مورد مختلف که بگذریم، هر تازه واردی به وادی تاریخ قاجاریه و عصر ناصری تصویر مشهور محمدحسنخان اعتمادالسلطنه وزیر انطباعات ناصرالدین شاه را دیده که نشسته و برای شاه روزنامه میخواند.
۴. در ادامه تاریخنویسی بیغرض و بدون پیشداوری، مجتهدزاده در بخش دیگری از فصل نخست کتاب خود مینویسد: «برای کتمان کردن هرگونه اقدام مثبتی از سوی رضاشاه پهلوی، موسس نخستین دانشگاه (دانشگاه تهران) در ایران، تاسیس دبیرستان دارالفنون توسط امیرکبیر که خود اقدامی بسیار ارزنده و تحسینبرانگیز در زمان خود بود، به عنوان تاسیس نخستین دانشگاه در ایران قلمداد میشود.»
۵. در سوال بعدی، مصاحبهکنندگان پرسیدهاند: «طرفداری از مصدق هم سیاست خود انگلیسیها بوده؟» و مصاحبهشونده منادی پرهیز از «فرهنگ خطرناک سیاه و سفید دیدن» در پاسخ میفرماید: «صد در صد. این جای سوال ندارد. چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است.»
۶. آقای مجتهدزاده به این هم بسنده نمیکند. در ادامه میگویند: «کمی عقبتر بروید. تمام این ماجرا زیر سر سفرای انگلیس بود.» آقای مجتهدزاده که بیش از چهل سال در لندن اقامت داشته به خودش زحمت نداده که نه برای تحقیق کتابش و نه برای اثبات این ادعاهای عجیبش سری به اسناد آرشیوهای موجود در این کشور بزند. او حتی در ابتدای کتابش، نام آرشیو ملی بریتانیا را به اشتباه «پابلیک رکورد آفیس» ذکر میکند که در پی تغییر ساختار بنیادین آن آرشیو ده سالی است تغییر کرده و استاد از آن بیخبرند. آقای مجتهدزاده حتی در کتاب خود نیز به ندرت از حجم انبوه اسناد موجود در آرشیو ملی بریتانیا درباره زندگی و دوران صدارت آقاخان نوری استفاده کرده و صرفا چند برگ سند را در آخر کار خود به عنوان ضمیمه آورده است.
۷. آقای مجتهدزاده در ادامه در حمله به کسانی که به مطالب آقای عباس امانت در کتاب «قبله عالم» درباره تلاش امیرکبیر برای کسب تحت الحمایگی بریتانیا نقد دارند، نوشتهاند: «شما به من بفرمایید، آن پژوهشگران که به کار او (عباس امانت) شبهه وارد کردهاند، چه سابقهای در گردآوری و نشر اسناد انگلیس در ایران دارند»؟ باید به آقای مجتهدزاده بگویم که صاحب این قلم بیش از بیست سال است که عمر و جوانی خود را در آرشیوهای بریتانیایی صرف کرده و پس از این مدت، مرور صدها هزار برگ از این اسناد درباره حوادث سدههای نوزده و بیست میلادی مربوط به ایران و موضوعات مربوط به آن، تهیه رونوشت دیجیتالی از حدود ۲۵۰ هزار برگ از آنها و سابقه سیزده سال انتشار گزارش از آنها یا ارایه مستقیم آنها، احتمالا در حال حاضر، بیش از هر کس دیگری به این گونه منابع اشراف داشته و امیدوارم شامل این تشر عالمانه و آمرانه آقای مجتهدزاده نشوم.
۸. آقای امانت تنها استنادشان در کتابشان (صص۱۵۶-۱۵۵ و ۴۷۴ متن انگلیسی) به یک یادداشت ترجمه غیررسمی حاکی از تقاضای تحتالحمایگی امیرکبیر اشاره کرده و موجب ذوقزدگی آقای مجتهدزاده در تکمیل استشهاد خود علیه امیرکبیر شدهاند. در دورههای مختلف تاریخ سده نوزده و اوایل سده بیست ایران اسناد زیادی دال بر تقاضای حمایت سیاستگران ایرانی از بریتانیاییها وجود دارد. برای نمونه از این دست میتوان به نامه دستنویس تظلم احمد قوامالسلطنه در روزهای اسارت در زندان پس از وقوع کودتای ۱۲۹۹ شمسی و یا نامه دستخط دادخواهی و طلب حمایت عبدالحسین میرزا فرمانفرما از مقامات بریتانیایی در میانه جنگ اول جهانی اشاره کنم. البته هر دو نامه ضمن طلب حمایت حاوی شکایت از بیمهری مقامات بریتانیایی هم هست.
۹. این در حالی است که نامه منتسب به امیرکبیر تنها یک ترجمه شتابزده توسط مترجمان سفارت بریتانیا است و هیچ اثری از اصل نامه در بایگانی آرشیو ملی بریتانیا در پرونده FO60/164 مورد استناد آقای امانت وجود ندارد. بسیار بعید و به نظر من شاید غیرممکن است که کلنل جاستین شیل با توجه به سابقه روابط ناخوشایند امیرکبیر با بریتانیا، به فرض وجود چنین سندی، این دستخط مهم را برخلاف سنت حفظ مکاتبات دیپلماتهای بریتانیایی حفظ نکرده باشد؛ آن هم سندی که دو ترجمه مختلف از آن به جا مانده و اثری از اصل آن نیست. این در حالی است که در پروندههای تاریخی مربوط به ایران در آرشیوهای بریتانیایی نامههای فارسی از افراد مختلف از شاه گرفته تا وزرا تا مقامات محلی و بازرگانان و مردم عادی در طول دههها و سدههای گذشته حفظ شده و به جز برخی برهههای خاص که اسناد ظاهرا از بین رفته و یا در دسترس نیستند، بقیه کاملا محفوظ مانده است.
۱۰. نظر شخصی من با توجه به تجربه کار با این قبیل اسناد این است که کلنل شیل نیز لزوما دروغ نگفته است. به احتمال زیاد، افرادی به عنوان واسطه خیر و برای نجات جان امیرکبیر از سوی او به طور شفاهی چنین خواستهای را با دیپلمات بریتانیایی مطرح کردهاند که یا اساسا مورد آگاهی امیر نبوده و یا به آن شاخ و برگ داده شده است. به هر روی، واقعیت امر هر چه باشد، چنین دستخطی سوای دو ترجمه مغلوط و متفاوت از چنین خواسته احتمالی امیرکبیر از لندن، در آرشیو ملی بریتانیا وجود ندارد. بقیه مطالب آقای مجتهدزاده درباره سه بار وساطت لندن برای حفظ جان امیرکبیر و یا سیاست مماشات امیر با بریتانیا از آن دست قصههایی هستند که سند جدی برای اثبات آنها وجود ندارد و یا در عالم پژوهش تاریخی و مستندات آرشیوی قابل تایید نیستند.
۱۱. آقای مجتهدزاده همانند یک دانای کل و عالم علوم اولین و آخرین، با اعتماد به نفس و غروری عوامانه و به شیوه لاف در غریبی، آن چنان از مجاهدات خود در باب اسناد تاریخی بریتانیایی و «چهل سال کار خود در آرشیو» سخن میگویند که گویی نخستین و آخرین کسی بودهاند که به چنین دستاوردی رسیده و کار پژوهش بر اسناد تاریخی بریتانیایی با ایشان آغاز شده و با ایشان نیز به پایان رسیده است. نمونههای زیادی برای بیاعتباری این ادعای اغراقآمیز ایشان وجود دارد. برای مثال فقط به یک مورد اشاره میکنم که همه تحقیقات آقای مجتهدزاده، بر اساس اسناد بریتانیایی درباره خلیج فارس و جزایر در خوشبینانهترین شکلش در ده سال قبل (و بلکه پیشتر از آن) متوقف مانده و ایشان کوچکترین اطلاع و یا آشنایی از اسنادی که در این موضوعات طی سالهای ۲۰۰۲ به بعد آزاد شده ندارند. این موضوعی نیست که اثباتش کار سختی باشد. کافی است به منابع آثار ایشان و پروندههای آزاد شده طی یک دهه اخیر نگاهی بیاندازید و حقیقت امر را دریابید. صرفا در طول چهار سال اخیر، حدود ۲۰ هزار برگ سند در موضوع جزایر سهگانه و خلیج فارس در آرشیو ملی بریتانیا آزاد شده که حدود ۵ هزار برگ از آنها با تلاش حقوقی و اداری صاحب این قلم (بر اساس قانون جدید دسترسی آزادانه به اسناد) از توقیف درآمده و بقیه نیز براساس قانون قدیمی آزادی اسناد پس از سی سال تمام از طبقهبندی خارج شدهاند.
۱۲. متاسفانه آقای مجتهدزاده در سراسر این مصاحبه و در جاهای دیگر لحنی غیرعلمی و به دور از نزاکت در پیش گرفتهاند. «فلان فلان شده» «بزرگترین شارلاتان تاریخ ایران»، «شامورتیبازی» «کثافت»، «تف بر چنین آدمهایی»، «شارلاتان دوم» و... از جمله استدلالهای عالمانه و محترمانه آقای مجتهدزاده است. صاحب این قلم دوست نازنینی دارد به نام آقای دکتر محمدحسن سالمی، نوه دختری و معتمد آیتالله کاشانی. آقای سالمی در انتقاد از مصدق به مراتب مصممتر و جدیتر از آقای مجتهدزاده است. ولی برخلاف آقای مجتهدزاده، هرگز ندیدم سالمی در صحبت از مصدق، نزاکت و ادب را فراموش کرده و از الفاظ سخیف و رکیک استفاده کند. حال آنکه شاهد بودهام که حامیان و پیروان دکتر مصدق به آقای سالمی توهین و بیادبی نیز کردهاند.
۱۳. نمونه دیگر آقای داریوش بایندر، تاریخنگار و دیپلمات ایرانی مقیم ژنو است که در نوشتههای خود، از جمله کتاب اخیرشان، به طور جدی و اساسی به مصدق و جبهه ملی تاختهاند ولی هرگز از دایره ادب و نزاکت خارج نشده و همانند رفتار اسفبار آقای مجتهدزاده عمل نکردهاند.
۱۴. گلایه اصلی این نوشته خطاب به آقای مجتهدزاده نیست، مشکل با گردانندگان نشریه «نگاه پنجشنبه» است که چنین امکانی را برای این همه پریشانگویی فراهم کردهاند. باور کنید میشد از منتقدین جدی و به دور از ادعاهای بیاساس مخالف مصدق بهره برد. راه دوری نرویم، سالمی و بایندر را فراموش کنید. در همین شماره از نشریه مذکور، بلافاصله پس از مصاحبه آقای مجتهدزاده، با آقای محمدمهدی عبدخدایی به عنوان عضو فداییان اسلام و ضارب دکتر حسین فاطمی مصاحبه شده است. مقایسه کنید لحن کلام و نحوه برخورد آقای عبدخدایی مخالف مصدق را با کلام و رویکرد آقای مجتهدزاده، تا اوج فاجعه تاریخنگاری ایرانی و زوال اخلاقی را دریابید و بگویید صد رحمت به فداییان اسلام و آقای عبدخدایی.
هفتهنامه «کتاب هفته/ نگاه پنجشنبه» در شماره ۳۵ خود (نهم آذر ۱۳۹۱) ضمن ارایه «پروندهای درباره جایگاه دکتر مصدق در تاریخ معاصر ایران» مصاحبهای با آقای دکتر پیروز مجتهدزاده با عنوان «کار، کار انگلیسیهاست» انجام داده است. (صص۶۷-۵۶)
انتشار این مصاحبه و بازتاب آن در دیگر رسانهها، در دو هفته گذشته موجب بروز واکنشهای متفاوتی شده که همچنان ادامه دارد. نگارنده به دلایلی علاقهای به ورود مستقیم به این بحث نداشتم. با این همه پس از مدتی تامل، به دعوت مسئولان پایگاه اینترنتی «تاریخ ایرانی» پاسخ مثبت دادم تا عمدتا در بعضی زمینهها، از جمله روش پژوهش و سندشناسی به بررسی برخی از آرای مطرح شده از سوی آقای مجتهدزاده یادداشتی بنویسم.
علت عدم تمایل اولیه نگارنده به ورود به بحث با آقای مجتهدزاده برمیگردد به چند تجربه ناخوشایند شخصی قبلی. برای نمونه، چند ماه قبل، ایشان در یک انجمن پژوهشی تاریخی در فضای مجازی اینترنت، مانند همیشه و با ادب و ادبیات معمول خودشان به هتاکی و توهین نسبت به بسیاری از تاریخنویسان و محققان ایرانی پرداختند و از انحطاط تاریخنگاری در ایران سخن گفتند. من با لحنی به مراتب آرامتر و مودبانهتر از ایشان، این سوال را مطرح کردم که آیا حضرت استاد گمان نمیکنند که چنین لحن و روش و منشی خود نشانه انحطاط تاریخنگاری است؟ آقای مجتهدزاده ضمن آنکه مدعی شدند به ایشان توهین شده است، سپس در چند جا نزد مسئولان و مدیران اجرایی و فرهنگی کشور به سعایت و پروندهسازی علیه نگارنده پرداخته و دروغهایی را به من نسبت دادند تا لابد وزن علمی و اعتبار و اقتدار سیاسی خود را به رخ من بکشند.
من البته از قبل با چنین شیوهای از سوی آقای مجتهدزاده آشنایی داشتم و میدانستم که نخستین قربانی این شیوه علمی ایشان نیستم. برای نمونه، در سالهای اخیر همین بلا بر سر محقق ارجمند آقای نقی طبرسا نیز آورده شده، تا جایی که با رفتار مغرضانه و ناپسند آقای مجتهدزاده، اثر سترگ و کمنظیر آقای طبرسا درباره حاکمیت و مالکیت ایران بر جزایر سهگانه خلیج فارس، که پایاننامه دکترا و در واقع عصاره حیات علمی ایشان است به یک اشتباه یا حتی خیانت ملی تعبیر شد. البته آقای طبرسا بعدها شفاها و کتبا مرا در جریان دیگر رفتار عجیب غیراخلاقی آقای مجتهدزاده نسبت به خود قرار دادند که ذکر جزییات آن مورد در اینجا نه لزومی دارد و نه من مجاز به نقل آن هستم. نمونه دیگر هم رفتار ناشایست آقای مجتهدزاده در همایش خلیج فارس در سال ۱۳۸۸ با آقای احمد اقتداری محقق گرانسنگ و سالخورده خلیج فارس و جنوب ایران بود که عده زیادی از حاضران در آن همایش بزرگ را به حیرت و تاسف واداشت.
طبیعتا برای من که نه نفوذ و قدرت آقای طبرسای، جانباز شیمیایی، برادر شهید، فارغالتحصیل دانشگاه امام صادق و دیپلمات ارشد وزارت خارجه را داشتم و نه سابقه و شیخوخیت و احترام آقای اقتداری را، علاقه چندانی برای طرف شدن با «برهان قاطع» و رفتار کاملا علمی آقای مجتهدزاده باقی نمیماند، چرا که به قول آن ادیب فقید، در این روزگار احتیاط بدجوری شرط عقل است.
از سوی دیگر من تمایل چندانی به پرداختن به انگیزهها و دلبستگیهای شخصی و کارنامه سیاسی و مشربی آقای مجتهدزاده، در سالهای پایانی حکومت سلطنتی و دهه نخست بعد از پیروزی انقلاب اسلامی را ندارم. این البته به معنای آن نیست که در این زمینه بیاطلاع هستم، چرا که صرفنظر از مطالعه اسناد و نوشتههای ایشان در آن دوران، در سالهای اخیر گهگاه در این موارد از آشنایان و همآوایان و همقطاران و همکاران ایشان (از جمله آقای سرتیپ جواد معینزاده آخرین رییس مرکز منطقهای ساواک در لندن و یا آقای حبیب دشتی آخرین مسئول امور دانشجویی در سفارت ایران در بریتانیا و دیگران) حکایتهای فراوانی درباره آقای مجتهدزاده و روزگارشان شنیدهام که ذکر آنها در این مختصر، اگر هم مقدور باشد، چندان میسور نیست.
در عین حال باید تاکید کنم که این نوشته بیشتر درباره روش و منش تاریخنگاری و پژوهشی آقای مجتهدزاده در مصاحبه مورد بحث و اثر تاریخی است که در مصاحبه از آن صحبت شده و تلاش میکنم کمتر به دیگر موارد بپردازم. نیت من در این نوشته معصوم و بیخطا نشان دادن چهرههای سیاسی و تاریخی از جمله امیرکبیر و مصدق نیست. من خود مدافع قداستزدایی و انتقاد منصفانه و بیاستثناء از همه چهرههای تاریخی و سیاسی بوده و هستم، ولی به گمان من، شیوه انتخاب شده و روش و منش و ادبیات استفاده شده از سوی آقای مجتهدزاده در این مسیر مغرضانه و غیرعلمی است.
۱. سنگ بنای کلیگویی و مطلقانگاری در این مصاحبه توسط خود «نگاه پنجشنبه» گذاشته شده است. مصاحبهکنندگان در ابتدای گفتوگو با آقای مجتهدزاده، به عنوان «یک نکته بارز» درباره او نوشتهاند که «او در این سالها بیش از هر کارشناس سیاسی سنگ منافع ملی را به سینه زده». برای من این سوال مطرح است که این قضاوت و ارزشداوری دقیق و ادعای بیمحابا، بر اساس کدام تحقیق و مقایسه حاصل شده و چگونه این لقب و افتخار نصیب آقای مجتهدزاده شده است؟
۲. آقای مجتهدزاده در این گفتوگو با صراحت میفرمایند: «روشنفکران ما هم بیشتر تحت تاثیر انگلیس بودند. در کتاب میرزا آقاخان نوری نشان دادهام که انگلیسیها چطور آمدند و در جامعه روشنفکری دامی گستردند که از طریق فحش دادن به انگلیس، کار انگلیس را پیش ببرند.» کتاب آقای مجتهدزاده «میرزا نصرالله (آقاخان) اعتمادالدوله صدراعظم نوری؛ بزرگترین قربانی تاریخنویسی برای قهرمانپروری»، در واقع استشهادی است برای نشان دادن شیوه اندیشیدن و روش پریشان تاریخنگاری بدون روش ولی کاملا هدفمند و مغرضانه نگارنده، یعنی دقیقا آن اتهامی که آقای مجتهدزاده صدر تا ذیل مورخان پانصد سال گذشته ایران را متهم به آن کرده و میکنند. کتاب پر است از قضاوتهای نادرست تاریخی و اغلاط عجیبی که از اسم موسسات آرشیوی بریتانیایی گرفته تا نام افراد را در بر گرفته است.
۳. گذشته از عنوان کتاب که خود نشانهای از غرضورزی و پیشداوری نویسندگان است، نمونههای مختلفی از مشکلات جدی علمی و تحقیقاتی در این کتاب وجود دارد. برای نمونه در همان ابتدای کتاب تصویری از ناصرالدین شاه و آقاخان نوری آورده و ادعا شده که نوری تنها سیاستمداری بوده که اجازه داشته در حضور ناصرالدین شاه بنشیند. از دهها مورد مختلف که بگذریم، هر تازه واردی به وادی تاریخ قاجاریه و عصر ناصری تصویر مشهور محمدحسنخان اعتمادالسلطنه وزیر انطباعات ناصرالدین شاه را دیده که نشسته و برای شاه روزنامه میخواند.
۴. در ادامه تاریخنویسی بیغرض و بدون پیشداوری، مجتهدزاده در بخش دیگری از فصل نخست کتاب خود مینویسد: «برای کتمان کردن هرگونه اقدام مثبتی از سوی رضاشاه پهلوی، موسس نخستین دانشگاه (دانشگاه تهران) در ایران، تاسیس دبیرستان دارالفنون توسط امیرکبیر که خود اقدامی بسیار ارزنده و تحسینبرانگیز در زمان خود بود، به عنوان تاسیس نخستین دانشگاه در ایران قلمداد میشود.»
۵. در سوال بعدی، مصاحبهکنندگان پرسیدهاند: «طرفداری از مصدق هم سیاست خود انگلیسیها بوده؟» و مصاحبهشونده منادی پرهیز از «فرهنگ خطرناک سیاه و سفید دیدن» در پاسخ میفرماید: «صد در صد. این جای سوال ندارد. چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است.»
۶. آقای مجتهدزاده به این هم بسنده نمیکند. در ادامه میگویند: «کمی عقبتر بروید. تمام این ماجرا زیر سر سفرای انگلیس بود.» آقای مجتهدزاده که بیش از چهل سال در لندن اقامت داشته به خودش زحمت نداده که نه برای تحقیق کتابش و نه برای اثبات این ادعاهای عجیبش سری به اسناد آرشیوهای موجود در این کشور بزند. او حتی در ابتدای کتابش، نام آرشیو ملی بریتانیا را به اشتباه «پابلیک رکورد آفیس» ذکر میکند که در پی تغییر ساختار بنیادین آن آرشیو ده سالی است تغییر کرده و استاد از آن بیخبرند. آقای مجتهدزاده حتی در کتاب خود نیز به ندرت از حجم انبوه اسناد موجود در آرشیو ملی بریتانیا درباره زندگی و دوران صدارت آقاخان نوری استفاده کرده و صرفا چند برگ سند را در آخر کار خود به عنوان ضمیمه آورده است.
۷. آقای مجتهدزاده در ادامه در حمله به کسانی که به مطالب آقای عباس امانت در کتاب «قبله عالم» درباره تلاش امیرکبیر برای کسب تحت الحمایگی بریتانیا نقد دارند، نوشتهاند: «شما به من بفرمایید، آن پژوهشگران که به کار او (عباس امانت) شبهه وارد کردهاند، چه سابقهای در گردآوری و نشر اسناد انگلیس در ایران دارند»؟ باید به آقای مجتهدزاده بگویم که صاحب این قلم بیش از بیست سال است که عمر و جوانی خود را در آرشیوهای بریتانیایی صرف کرده و پس از این مدت، مرور صدها هزار برگ از این اسناد درباره حوادث سدههای نوزده و بیست میلادی مربوط به ایران و موضوعات مربوط به آن، تهیه رونوشت دیجیتالی از حدود ۲۵۰ هزار برگ از آنها و سابقه سیزده سال انتشار گزارش از آنها یا ارایه مستقیم آنها، احتمالا در حال حاضر، بیش از هر کس دیگری به این گونه منابع اشراف داشته و امیدوارم شامل این تشر عالمانه و آمرانه آقای مجتهدزاده نشوم.
۸. آقای امانت تنها استنادشان در کتابشان (صص۱۵۶-۱۵۵ و ۴۷۴ متن انگلیسی) به یک یادداشت ترجمه غیررسمی حاکی از تقاضای تحتالحمایگی امیرکبیر اشاره کرده و موجب ذوقزدگی آقای مجتهدزاده در تکمیل استشهاد خود علیه امیرکبیر شدهاند. در دورههای مختلف تاریخ سده نوزده و اوایل سده بیست ایران اسناد زیادی دال بر تقاضای حمایت سیاستگران ایرانی از بریتانیاییها وجود دارد. برای نمونه از این دست میتوان به نامه دستنویس تظلم احمد قوامالسلطنه در روزهای اسارت در زندان پس از وقوع کودتای ۱۲۹۹ شمسی و یا نامه دستخط دادخواهی و طلب حمایت عبدالحسین میرزا فرمانفرما از مقامات بریتانیایی در میانه جنگ اول جهانی اشاره کنم. البته هر دو نامه ضمن طلب حمایت حاوی شکایت از بیمهری مقامات بریتانیایی هم هست.
۹. این در حالی است که نامه منتسب به امیرکبیر تنها یک ترجمه شتابزده توسط مترجمان سفارت بریتانیا است و هیچ اثری از اصل نامه در بایگانی آرشیو ملی بریتانیا در پرونده FO60/164 مورد استناد آقای امانت وجود ندارد. بسیار بعید و به نظر من شاید غیرممکن است که کلنل جاستین شیل با توجه به سابقه روابط ناخوشایند امیرکبیر با بریتانیا، به فرض وجود چنین سندی، این دستخط مهم را برخلاف سنت حفظ مکاتبات دیپلماتهای بریتانیایی حفظ نکرده باشد؛ آن هم سندی که دو ترجمه مختلف از آن به جا مانده و اثری از اصل آن نیست. این در حالی است که در پروندههای تاریخی مربوط به ایران در آرشیوهای بریتانیایی نامههای فارسی از افراد مختلف از شاه گرفته تا وزرا تا مقامات محلی و بازرگانان و مردم عادی در طول دههها و سدههای گذشته حفظ شده و به جز برخی برهههای خاص که اسناد ظاهرا از بین رفته و یا در دسترس نیستند، بقیه کاملا محفوظ مانده است.
۱۰. نظر شخصی من با توجه به تجربه کار با این قبیل اسناد این است که کلنل شیل نیز لزوما دروغ نگفته است. به احتمال زیاد، افرادی به عنوان واسطه خیر و برای نجات جان امیرکبیر از سوی او به طور شفاهی چنین خواستهای را با دیپلمات بریتانیایی مطرح کردهاند که یا اساسا مورد آگاهی امیر نبوده و یا به آن شاخ و برگ داده شده است. به هر روی، واقعیت امر هر چه باشد، چنین دستخطی سوای دو ترجمه مغلوط و متفاوت از چنین خواسته احتمالی امیرکبیر از لندن، در آرشیو ملی بریتانیا وجود ندارد. بقیه مطالب آقای مجتهدزاده درباره سه بار وساطت لندن برای حفظ جان امیرکبیر و یا سیاست مماشات امیر با بریتانیا از آن دست قصههایی هستند که سند جدی برای اثبات آنها وجود ندارد و یا در عالم پژوهش تاریخی و مستندات آرشیوی قابل تایید نیستند.
۱۱. آقای مجتهدزاده همانند یک دانای کل و عالم علوم اولین و آخرین، با اعتماد به نفس و غروری عوامانه و به شیوه لاف در غریبی، آن چنان از مجاهدات خود در باب اسناد تاریخی بریتانیایی و «چهل سال کار خود در آرشیو» سخن میگویند که گویی نخستین و آخرین کسی بودهاند که به چنین دستاوردی رسیده و کار پژوهش بر اسناد تاریخی بریتانیایی با ایشان آغاز شده و با ایشان نیز به پایان رسیده است. نمونههای زیادی برای بیاعتباری این ادعای اغراقآمیز ایشان وجود دارد. برای مثال فقط به یک مورد اشاره میکنم که همه تحقیقات آقای مجتهدزاده، بر اساس اسناد بریتانیایی درباره خلیج فارس و جزایر در خوشبینانهترین شکلش در ده سال قبل (و بلکه پیشتر از آن) متوقف مانده و ایشان کوچکترین اطلاع و یا آشنایی از اسنادی که در این موضوعات طی سالهای ۲۰۰۲ به بعد آزاد شده ندارند. این موضوعی نیست که اثباتش کار سختی باشد. کافی است به منابع آثار ایشان و پروندههای آزاد شده طی یک دهه اخیر نگاهی بیاندازید و حقیقت امر را دریابید. صرفا در طول چهار سال اخیر، حدود ۲۰ هزار برگ سند در موضوع جزایر سهگانه و خلیج فارس در آرشیو ملی بریتانیا آزاد شده که حدود ۵ هزار برگ از آنها با تلاش حقوقی و اداری صاحب این قلم (بر اساس قانون جدید دسترسی آزادانه به اسناد) از توقیف درآمده و بقیه نیز براساس قانون قدیمی آزادی اسناد پس از سی سال تمام از طبقهبندی خارج شدهاند.
۱۲. متاسفانه آقای مجتهدزاده در سراسر این مصاحبه و در جاهای دیگر لحنی غیرعلمی و به دور از نزاکت در پیش گرفتهاند. «فلان فلان شده» «بزرگترین شارلاتان تاریخ ایران»، «شامورتیبازی» «کثافت»، «تف بر چنین آدمهایی»، «شارلاتان دوم» و... از جمله استدلالهای عالمانه و محترمانه آقای مجتهدزاده است. صاحب این قلم دوست نازنینی دارد به نام آقای دکتر محمدحسن سالمی، نوه دختری و معتمد آیتالله کاشانی. آقای سالمی در انتقاد از مصدق به مراتب مصممتر و جدیتر از آقای مجتهدزاده است. ولی برخلاف آقای مجتهدزاده، هرگز ندیدم سالمی در صحبت از مصدق، نزاکت و ادب را فراموش کرده و از الفاظ سخیف و رکیک استفاده کند. حال آنکه شاهد بودهام که حامیان و پیروان دکتر مصدق به آقای سالمی توهین و بیادبی نیز کردهاند.
۱۳. نمونه دیگر آقای داریوش بایندر، تاریخنگار و دیپلمات ایرانی مقیم ژنو است که در نوشتههای خود، از جمله کتاب اخیرشان، به طور جدی و اساسی به مصدق و جبهه ملی تاختهاند ولی هرگز از دایره ادب و نزاکت خارج نشده و همانند رفتار اسفبار آقای مجتهدزاده عمل نکردهاند.
۱۴. گلایه اصلی این نوشته خطاب به آقای مجتهدزاده نیست، مشکل با گردانندگان نشریه «نگاه پنجشنبه» است که چنین امکانی را برای این همه پریشانگویی فراهم کردهاند. باور کنید میشد از منتقدین جدی و به دور از ادعاهای بیاساس مخالف مصدق بهره برد. راه دوری نرویم، سالمی و بایندر را فراموش کنید. در همین شماره از نشریه مذکور، بلافاصله پس از مصاحبه آقای مجتهدزاده، با آقای محمدمهدی عبدخدایی به عنوان عضو فداییان اسلام و ضارب دکتر حسین فاطمی مصاحبه شده است. مقایسه کنید لحن کلام و نحوه برخورد آقای عبدخدایی مخالف مصدق را با کلام و رویکرد آقای مجتهدزاده، تا اوج فاجعه تاریخنگاری ایرانی و زوال اخلاقی را دریابید و بگویید صد رحمت به فداییان اسلام و آقای عبدخدایی.