01-07-2014، 21:34
تاریخ ایرانی: نام سازمان اطلاعات و امنیت کشور، روزگاری چنان وحشتآفرین بود که اعتماد را از برادران همخون میگرفت، اما همین سازمان عریض و طویل که برای سازماندهی فعالیتهای امنیتی رژیم شاه و البته سرکوب مخالفان سیاسی تاسیس شده بود، پس از پیروزی انقلاب همچون کارفرمایش چنان بر زمین خورد که تا مدتی به هیات گوشت قربانی طعمۀ سازمانهای سیاسی سابقاً مخالف رژیم درآمده بود. گروههایی که هر یک برای دست یافتن به بخشی از اسناد بر جای مانده از سازمان سرکوب رژیم شاه در رقابت بودند.
روایت آنچه پس از انقلاب بر ساواک گذشت، بخشهایی از کتاب «صخره سخت» را به خود اختصاص میدهد. کتابی که گردآورندهاش آن را تلاشی مکتوب برای بررسی پروندههای امنیتی جمهوری اسلامی در فاصلۀ سالهای ۱۳۵۷ تا ۱۳۵۹ معرفی کرده و به تازگی از سوی مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده است.
آنچه شاید در شور روزهای نخست پس از پیروزی انقلاب کمتر دربارۀ ساواک مورد توجه قرار گرفته و در سالهای بعد نیز آنچنان که باید مورد مداقه قرار نگرفت، آن بود که ساواک علاوه بر سرکوب مخالفان که به خاطر شرایط انقلابی بدان شناخته میشد، کارویژهها و شرح وظایف دیگری هم داشت؛ مشاغلی چون کنترل اتباع و کارمندان شرکتهای خارجی (که پیش از انقلاب حضور پرتعدادی در ایران داشتند) و فعالیتهای ضد جاسوسی که در تمامی رژیمها از جمله اصول و خط مشی سازمانهای اطلاعاتی و امنیتی است. کارویژههایی که در اوضاع آشفته روزهای ابتدای پیروزی انقلاب به کار دولت موقت انقلابی هم میآمد.
اداره هشتمیها در دولت موقت انقلاب
فعالیتهای ضد جاسوسی ساواک در «اداره هشتم» متمرکز بود، جایی که منوچهر هاشمی به مدت ۱۵ سال ریاست آن را برعهده داشت. آیتالله صادق خلخالی اولین حاکم شرع دادگاههای انقلاب که ناصر مقدم آخرین رئیس ساواک را به جوخه اعدام سپرد، معتقد بود «مقدم پیش از مرگش افرادی را از ساواک به دولت موقت معرفی کرد و آنها در دولت موقت مشغول به کار شدند. اعضای اداره هشتم هم از جملۀ این افراد بودند که به نخستوزیری رفتند و اداره ضد جاسوسی را دوباره برپا کردند.» اما منوچهر هاشمی آخرین رئیس ادارۀ هشتم ساواک یکی از معاونانش را عامل برقراری این ارتباط و آغاز همکاری میان اداره هشتم و دولت موقت میداند. او میگوید: «اولین ادارهای را که به کار گرفتند، ادارۀ من، اداره کل هشتم بود. یکی از معاونینم رفت پیش استادش که با نخستوزیر بازرگان ارتباط بسیار خوبی داست. گفته بودیم آرشیوی بسیار ارزنده و مال مملکت و حیف است به دست این و آن بیفتد و از بین برود. بازرگان خودش او را خواسته بود و به [ابراهیم] یزدی معرفی کرده و یزدی به آن اداره آمده و این سازمان را گشته بود... بعد هم [شهید مصطفی] چمران آمد و برادرش را آنجا گذاشت. آن اوایل مدتی هم پسر بازرگان بود. به هر صورت اولین ادارهای که به کار گرفتند، اداره هشتم بود... در یکی دو سال اول من با سیستم ارتباط داشتم، ولی بعد ارتباط قطع شد.» (ص۹۱)
هرچند هاشمی اشارهای به نام معاونش نمیکند اما پرویز ثابتی مدیر امنیت داخلی ساواک افرادی که با انقلابیون همکاری کردند را اینچنین معرفی میکند: «علیاکبر فرازیان مدیرکل اداره دوم ساواک یعنی امور اطلاعات بود. او موقعی که سرلشگر ولیالله قرنی، ریاست رکن ۲ ارتش را داشت، آجودانش بود، به همین دلیل مقارن انقلاب در آمریکا بود و به ایران برگشت و بعد با تیمسار کاوه ۱۰ ماهی برای بازرگان و چمران و یزدی کار کردند... البته شایعاتی هم بود که او در ترور شهریار شفیق (فرزند اشرف پهلوی) دست داشت، اما من گفتم که او چنین جربزهای ندارد! یزدی و چمران... رفتند یک بخش از ساواک را گرفتند و بعد فرازیان را برگرداندند که مدتی کار کرد. بعد از اینکه بازرگان از قدرت برکنار شد، یزدی به فرازیان و کاوه گفته بود ما نمیتوانیم امنیت شما را تامین کنیم و بهتر است از کشور خارج شوید، آنها هم خارج شدند.» (ص۹۱)
چنانکه هاشمی هم اشاره کرده است، دولت موقت امور مربوط به ساواک را ابتدا به ابراهیم یزدی، معاون نخستوزیر در امور انقلاب و هاشم صباغیان، معاون نخستوزیر در امور انتقال قدرت سپرده بود. همچنین با حکم مهدی بازرگان، عبدالعلی بازرگان فرزند نخستوزیر دولت موقت، تشکیلات باقیمانده از ساواک را اداره میکرد.
عبدالعلی بازرگان دربارۀ دلایل حفظ بخشی از نیروهای ساواک در سالهای پس از انقلاب میگوید: «ساواک ۱۱ اداره کل داشت و هر اداره کل شامل ادارات فرعی و دوایری بود. هرچند همه کسانی که در آن سازمان تلاش میکردند مسئول بودند، اما از این میان فقط اداره کل سوم با حدود ۵۰۰ کارمند در تهران و شهرستانها مسئول امنیت داخلی و برخورد با مبارزان و سرکوب مخالفین بود. اداره هفتم که یکی از روسایش از رفسنجانیها و تحصیلکرده بود، اصلا کارشان بررسیهای سیاسی و اقتصادی برونمرزی بود. تخصص اداره هشتم که به ضد جاسوسی معروف بود، مراقبت از روسها در بیمارستانی که در تهران داشتند، مراکز اقتصادی و سایر فعالیتهایشان بود.» (ص ۹۸)
همچنانکه بازرگان میگوید اداره هشتم فعالیتهای گستردهای برای نظارت بر فعالیتهای شوروی در ایران داشت و بنابراین عجیب نیست که یکی از مهمترین دستاوردهایشان در ماههای ابتدای پیروزی انقلاب، کشف ماجرای محمدرضا سعادتی عضو ارشد سازمان مجاهدین خلق و ارتباط او با طرفهای روس بود. جواد منصوری، اولین فرمانده سپاه پاسداران یکی از کسانی است که ضمن تائید حضور عناصر اداره هشتم در دولت موقت، ردگیری دیدار سعادتی با عناصر اطلاعاتی شوروی را به این افراد نسبت میدهد. او در این باره میگوید: «ما در همان روزهای اول به وسیله افرادی از اداره هشتم ساواک که کارشان تنها در ارتباط با جاسوسان خارجی بود و هیچ ربطی به مسائل داخلی نداشتند، مطلع شدیم که بین سعادتی و وابسته نظامی سفارت شوروی ارتباط برقرار شده است...» (ص۹۲)
دولت موقت به دنبال یک ساواک دیگر بود؟
ارتباط و همکاری میان دولت موقت و اداره هشتم ساواک از نکات غیرقابل تردید تاریخ انقلاب است چنانکه بسیاری از مسئولان دولت وقت و چهرهها و سازمانهای انقلابی وقت به آن اذعان دارند، اما این ارتباط در همان سالها شایعاتی را پیرامون تشکیل سازمانی جدید مشابه ساواک ایجاد کرده بود که البته از سوی دولت موقت به شدت رد شد. شایعاتی که از سوی مخالفان دولت موقت به ویژه وابستگان به شاپور بختیار مطرح میشد مبنی بر اینکه دولت موقت قصد دارد ساختار و سازمان ساواک را در تشکیلاتی جدید با نام «ساواما» بازسازی کند. در اسناد سفارت آمریکا در تهران نیز به گزارشی از سوی ماموران این سفارت اشاره شده که در جریان تلاش دولت بازرگان برای تشکیل دستگاه امنیتی و اطلاعاتی جدیدی تحت عنوان «ساواما» مورد مشورت قرار گرفته بودند. حسین فردوست نیز در خاطرات خود مدعی شده که از اولین روزهای پس از پیروزی انقلاب، برخی از مقامات دولت جدید با او تماس گرفتند و درباره تشکیل سازمانی نظیر ساواک با او رایزنی کردند. او هم سپهبد ناصر مقدم آخرین رئیس ساواک را برای تصدی سازمان جدید معرفی کرد. او همچنین خاطراتی را از رایزنیهایش با شهید سپهبد ولیالله قرنی و ناصر فربد دو رئیس ستاد کل ارتش پس از پیروزی انقلاب نقل کرده است. این در حالی است که ابراهیم یزدی از اعضای کابینه مهندس بازرگان در کتاب «آخرین تلاشها در آخرین روزها» اخبار مربوط به ارتباط بازرگان با ناصر مقدم را رد کرده و میگوید: «بازرگان برخلاف شایعات موجود هیچگاه وعدهای مبنی بر انتصاب مقدم به ریاست سازمان اطلاعاتی و امنیتی جدید به او نداد.»
روایتهایی از باغ غارتزدۀ مهران
چنانکه گفته شد بحث ساختمانها، تجهیزات و اسناد ساواک طی روزهای نخست پس از پیروزی انقلاب، میان گروههای مسلح و مبارز داغ بود و هر گروهی تمایل داشت به این تجهیزات و به ویژه بخش اسناد دسترسی پیدا کند. رقابت برای دستیابی به این اسناد از عصر روز ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ شروع شد و تا استقرار گروهی از اعضای کمیتههای استقبال از امام در محل ساختمان اصلی ساواک، ادامه یافت. حسین صادقی از مبارزان پیش از انقلاب که در روزهای اول پیروزی انقلاب اسلامی مسئول حراست از ساختمان مرکزی ساواک بود، درباره چگونگی این حفاظت میگوید: «آن زمان هنوز نهادهای قانونی به شکل رسمی فعال نشده بودند. شورای انقلاب و کمیته استقبال عهدهدار امور بود. کمیته استقبال از ما خواست تا حراست از ساختمان ساواک را که کار مهمی هم بود برعهده بگیریم. من به اتفاق برخی از دوستان از جمله سید جلال ساداتیان به آنجا رفتیم و پیگیر نظمدهی امور شدیم. اولین کاری که کردیم این بود که درب الکتریکی ساختمان ساواک را با کمک بچههای شرکت نفت بالا بردیم و چند نفر را در آنجا گماردیم تا نگهبانی بدهند.» (ص۹۶)
این حراست و حفاظت هرچند از آشفتگی روزهای نخست انقلاب در مخزن اسناد کاست اما تا همان زمان برخی از اسناد ساواک توسط گروههای مسلح به تاراج رفته بود؛ شرایطی که آیتالله خامنهای سالها بعد در مراسم افتتاح دانشکده وزارت اطلاعات اینچنین توصیفش کرد: «بعد از انقلاب که دروازهها باز شد و یک قدری بی در و پیکر شدیم، در آن چند ماه اول وقتی اطلاعات سپاه شکل گرفت و کارهایی شروع شد، کشور ما تا اعماقش در اختیار سرویسهای اطلاعاتی قرار گرفت. اوایل انقلاب ما آمدیم این ساختمانهای گوناگون را در این عمارت نگاه کردیم، در پنهانترین اتاقهای اینجا، شعارهای چریکهای فدایی خلق و منافقین را دیدیم، تا این اعماق آمده بودند.» (ص۹۵)
عبدالعلی بازرگان هم دربارۀ شرایط آن روزها میگوید: «در زمان دولت موقت، نام ساواک را مرکز اسناد گذاشته بودند و همه هم و غم دولت، حفظ و نگهداری آن مرکز از نظر ساختمان و اسناد موجود در آن بود تا پس از آرام شدن اوضاع، سر فرصت از آن بهرهبرداری شود. در هجوم مردم انقلابی شیشهها شکسته، برخی از لولهها ترکیده و اسناد و مدارک کف اتاقها پخش و پلا شده، چمنها و درختها در حال خشک شدن بودند. خلاصه همه چیز در معرض خرابی بود...» (ص۹۸)
او با اشاره به اقدامات انقلابیون برای سازماندهی شرایط ساختمان ساواک میافزاید: «ساواک که قبلاً به نام باغ مهران شناخته میشد، برای خود شهری بود. هنگام انقلاب دروازه غربی و جنوبی هر کدام در اختیار یک گروه بود. دکتر یزدی ابتدا شخصی اصفهانی به نام شادنوش را به عنوان سرپرست انتخاب کرد که او هم در مسجدی از شهر خود اعلام کرد و تعدادی داوطلب برای پاسداری آمدند. آقای شادنوش بعد از یکی دو ماهی رفت و دکتر یزدی حکمی به نام پنج نفر صادر کرد تا از آن مجموعه که همچون خانهای در معرض خرابی بود مراقبت کنند.» این پنج نفر چنانکه عبدالعلی بازرگان میگوید «آقایان انتصاری، هادی نژادحسینیان، مجید حدادعادل، باقر ذهبیون و خود بازرگان» بودند که از میان این پنج تن انتصاری هیچگاه به باغ مهران نرفت.
انجمن حجتیه در مرکز اسناد ساواک!
با رفتن ابراهیم یزدی به وزارت امور خارجه، شهید مصطفی چمران به عنوان معاون نخستوزیر در امور انقلاب و بعدها وزیر دفاع اداره این مجموعه را برعهده گرفت. در همین زمان برادر او مهندس مهدی چمران که ریاست دفتر دکتر چمران را برعهده داشت، فردی به نام مروج را که از اعضای انجمن حجتیه بود به سرپرستی این مرکز میگمارد. چنان که در کتاب «صخره سخت» آمده، مروج همان «جواد مادرشاهی» است؛ چهرهای که پس از ریاست بر این مرکز، مشاور امنیتی رئیسجمهور شد.
اما حضور جواد مادرشاهی بیحاشیه هم نبود. برخی انقلابیون که او را پیش از انقلاب به عنوان مسئول کمیته تحقیق انجمن حجتیه در تهران میشناختند به این انتخاب معترض بودند. از آن جمله عزت شاهی مسئول تحقیقات کمیتههای انقلاب است که در این باره میگوید: «در دوره مسئولیتم در بازپرسی واحد تخلفات کل کمیته خیلی تلاش کردم تا از اسناد و مدارک ساواک محافظت شود و آدم قابل اعتمادی این کار را به عهده بگیرد. این مدارک و اسناد در جایی به نام مرکز اسناد نگهداری میشدند و فردی به نام جواد مادرشاهی را به مسئولیت آنجا گماشته بودند. مادرشاهی از اعضای انجمن حجتیه بود که قبل از پیروزی انقلاب نه تنها در امور سیاسی دخالتی نداشت، بلکه بعضی از اعضای آن در بعضی از موارد با ساواک همکاری میکردند و بدهبستانهایی داشتند. وجود مادرشاهی این فرصت را به آنها داد تا مدارک مربوط به خودشان را از میان پروندهها بیرون بکشند.»
مرکز اسناد پس از دولت موقت
با استعفای دولت موقت در نیمه آبان ۱۳۵۸، بحث درباره سازماندهی مجدد امور دولتی در شورای انقلاب بالا گرفت و با دستور امام خمینی، این شورا مسئول اداره کشور و شهید مصطفی چمران به عنوان وزیر دفاع ابقا شد. یک ماه بعد با تصویب شورای انقلاب سرپرستی و نظارت بر مرکز اسناد ملی که بعداً به مرکز اسناد انقلاب اسلامی تغییر نام داد، به آیتالله سیدعلی خامنهای واگذار شد.
با برگزاری انتخابات اولین دوره مجلس شورای اسلامی و پیش کشیده شدن بحث اعتبارنامه نمایندگان، مرکز اسناد ملی روزهای پرکاری را پشت سر گذاشت. مرکز اسناد ملی در این دوره به درخواست کمیسیون تحقیق، برخی از اسناد مربوط به نمایندگانی را که به اعتبارنامهشان اعتراض شده بود، در اختیار این کمیسیون قرار داد. رد اعتبارنامه افرادی همچون خسرو قشقایی و ابوالفضل قاسمی دبیرکل حزب ایران به دلیل گزارشهای مرکز اسناد ملی بود. (ص۱۰۶)
انتخابات ریاست جمهوری اول که برگزار شد، ابوالحسن بنیصدر به ریاست قوه مجریه برگزیده شد و پس از کش و قوسهای فراوان قرعۀ نخستوزیری به نام محمدعلی رجایی افتاد. او نیز بلافاصله پیشنهاد ریاست دفتر اطلاعات و تحقیقات نخستوزیری را به خسرو تهرانی داد. خسرو تهرانی در دوران دبیرستان از شاگردان شهید رجایی و در دوره زندان حدود سه سال با ایشان در یک زندان بود. او که پس از پیروزی انقلاب در شورای مرکزی کمیتههای انقلاب اسلامی عضویت داشت، این پیشنهاد را با شهید بهشتی و آیتالله خامنهای در میان گذاشت و از آنان مشورت خواست. خسرو تهرانی میگوید: «شهید بهشتی به من گفت حال که رجایی به تو اطمینان دارد، در پذیرش این سمت تردیدی نکن.» آیتالله خامنهای هم توصیهای به این مضمون به او میکند. به گفتۀ منوچهر هاشمی، بیش از ۹۰ درصد کادر اداره هشتم ساواک تا دوران خسرو تهرانی در نهاد نخستوزیری مشغول به کار بودند: «تقریباً عوامل اصلی اداره من به جز رئیسشان، معاون وزارت [اطلاعات] که خواست از مملکت فرار کند و او را گرفتند و زندانی کردند، به کارشان ادامه دادند و الان هم مشغول هستند.» (ص۱۱۸)
از اطلاعات نخستوزیری تا وزارت اطلاعات
با شروع جنگ و سفر شهید مصطفی چمران و آیتالله خامنهای به اهواز و تشکیل ستاد جنگهای نامنظم، اقتضائات امنیتی و احتمالاً عدم ناسازگاری جواد مادرشاهی با خسرو تهرانی سبب شد تا مادرشاهی نیز به اهواز برود و فرماندهی رکن ۲ (اطلاعات) ستاد جنگهای نامنظم را به عهده بگیرد.
خسرو تهرانی پس از پذیرش دفتر اطلاعات نخستوزیری، عدهای از دانشجویان پیرو خط امام را برای حضور در این دفتر دعوت کرد. سید محمد هاشمی با نام مستعار موسویزادگان و محسن امینزاده از جمله این دانشجویان بودند. تعدادی از اعضای سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی مانند حبیبالله داداشی، سعید حجاریان و دوستان تهرانی در کمیته اداره دوم که توسط مهندس محمد رضوی اداره میشد، دیگر اعضای دفتر اطلاعات نخستوزیری بودند. (ص۱۱۸)
اگر چه مهمترین وظیفه دفتر اطلاعات نخستوزیری پس از تقسیم کار با واحد اطلاعات سپاه در سال ۱۳۵۹، مسائل خارجی تعریف شده بود، اما در خرداد ماه ۱۳۶۰ با پیشنهاد این دفتر، اساسنامه شورای امنیت کشور با ریاست نخستوزیر و حضور ارتش، سپاه، ژاندارمری، وزارت کشور، شهربانی و کمیتههای انقلاب اسلامی تصویب شد. به طور کلی دفتر اطلاعات نخستوزیری در سه محور ضد جاسوسی، اطلاعات خارجی و حراستها فعالیت میکرد، چنانکه همین دفتر حراستهای کل کشور را بنیان گذاشت. در خرداد ماه ۱۳۶۰ حسن کامران از همکاران اطلاعات نخستوزیری به ریاست حراست کل کشور منصوب شد که قصور او در حفاظت از ساختمان نخستوزیری که منجر به انفجار هشت شهریور شد، منجر به دستگیری وی در روز ۱۰ شهریور و چند ماه بازداشت او شد. (ص۱۱۹)
تا پیش از تاسیس وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی ایران در مردادماه ۱۳۶۳، جز اطلاعات نخستوزیری، در سپاه، کمیتهها و دیگر نهادهای انقلابی نیز فعالیتهای امنیتی متعددی انجام میشد اما در جریان طرح تشکیل وزارت اطلاعات که توسط برخی اعضای کمیته ستاد مشترک و دفتر اطلاعات نخستوزیری پیشنهاد شده بود، تلاش شد این فعالیتها در یک وزارتخانه متمرکز شود. موضوعی که با تائید مجلس و آغاز به کار وزارت اطلاعات محقق شد. اسناد ساواک هم پس از مدتی به این وزارتخانه سپرده شد و اکنون در مرکز بررسی اسناد تاریخی وابسته به این وزارتخانه نگهداری میشود.
***
صخره سخت
بررسی پروندههای امنیتی در جمهوری اسلامی (۱۳۵۹-۱۳۵۷)
تالیف: محمدحسن روزیطلب
انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی
چاپ اول، پاییز ۱۳۹۲
۱۱۰۸ صفحه
۳۶ هزار تومان
روایت آنچه پس از انقلاب بر ساواک گذشت، بخشهایی از کتاب «صخره سخت» را به خود اختصاص میدهد. کتابی که گردآورندهاش آن را تلاشی مکتوب برای بررسی پروندههای امنیتی جمهوری اسلامی در فاصلۀ سالهای ۱۳۵۷ تا ۱۳۵۹ معرفی کرده و به تازگی از سوی مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده است.
آنچه شاید در شور روزهای نخست پس از پیروزی انقلاب کمتر دربارۀ ساواک مورد توجه قرار گرفته و در سالهای بعد نیز آنچنان که باید مورد مداقه قرار نگرفت، آن بود که ساواک علاوه بر سرکوب مخالفان که به خاطر شرایط انقلابی بدان شناخته میشد، کارویژهها و شرح وظایف دیگری هم داشت؛ مشاغلی چون کنترل اتباع و کارمندان شرکتهای خارجی (که پیش از انقلاب حضور پرتعدادی در ایران داشتند) و فعالیتهای ضد جاسوسی که در تمامی رژیمها از جمله اصول و خط مشی سازمانهای اطلاعاتی و امنیتی است. کارویژههایی که در اوضاع آشفته روزهای ابتدای پیروزی انقلاب به کار دولت موقت انقلابی هم میآمد.
اداره هشتمیها در دولت موقت انقلاب
فعالیتهای ضد جاسوسی ساواک در «اداره هشتم» متمرکز بود، جایی که منوچهر هاشمی به مدت ۱۵ سال ریاست آن را برعهده داشت. آیتالله صادق خلخالی اولین حاکم شرع دادگاههای انقلاب که ناصر مقدم آخرین رئیس ساواک را به جوخه اعدام سپرد، معتقد بود «مقدم پیش از مرگش افرادی را از ساواک به دولت موقت معرفی کرد و آنها در دولت موقت مشغول به کار شدند. اعضای اداره هشتم هم از جملۀ این افراد بودند که به نخستوزیری رفتند و اداره ضد جاسوسی را دوباره برپا کردند.» اما منوچهر هاشمی آخرین رئیس ادارۀ هشتم ساواک یکی از معاونانش را عامل برقراری این ارتباط و آغاز همکاری میان اداره هشتم و دولت موقت میداند. او میگوید: «اولین ادارهای را که به کار گرفتند، ادارۀ من، اداره کل هشتم بود. یکی از معاونینم رفت پیش استادش که با نخستوزیر بازرگان ارتباط بسیار خوبی داست. گفته بودیم آرشیوی بسیار ارزنده و مال مملکت و حیف است به دست این و آن بیفتد و از بین برود. بازرگان خودش او را خواسته بود و به [ابراهیم] یزدی معرفی کرده و یزدی به آن اداره آمده و این سازمان را گشته بود... بعد هم [شهید مصطفی] چمران آمد و برادرش را آنجا گذاشت. آن اوایل مدتی هم پسر بازرگان بود. به هر صورت اولین ادارهای که به کار گرفتند، اداره هشتم بود... در یکی دو سال اول من با سیستم ارتباط داشتم، ولی بعد ارتباط قطع شد.» (ص۹۱)
هرچند هاشمی اشارهای به نام معاونش نمیکند اما پرویز ثابتی مدیر امنیت داخلی ساواک افرادی که با انقلابیون همکاری کردند را اینچنین معرفی میکند: «علیاکبر فرازیان مدیرکل اداره دوم ساواک یعنی امور اطلاعات بود. او موقعی که سرلشگر ولیالله قرنی، ریاست رکن ۲ ارتش را داشت، آجودانش بود، به همین دلیل مقارن انقلاب در آمریکا بود و به ایران برگشت و بعد با تیمسار کاوه ۱۰ ماهی برای بازرگان و چمران و یزدی کار کردند... البته شایعاتی هم بود که او در ترور شهریار شفیق (فرزند اشرف پهلوی) دست داشت، اما من گفتم که او چنین جربزهای ندارد! یزدی و چمران... رفتند یک بخش از ساواک را گرفتند و بعد فرازیان را برگرداندند که مدتی کار کرد. بعد از اینکه بازرگان از قدرت برکنار شد، یزدی به فرازیان و کاوه گفته بود ما نمیتوانیم امنیت شما را تامین کنیم و بهتر است از کشور خارج شوید، آنها هم خارج شدند.» (ص۹۱)
چنانکه هاشمی هم اشاره کرده است، دولت موقت امور مربوط به ساواک را ابتدا به ابراهیم یزدی، معاون نخستوزیر در امور انقلاب و هاشم صباغیان، معاون نخستوزیر در امور انتقال قدرت سپرده بود. همچنین با حکم مهدی بازرگان، عبدالعلی بازرگان فرزند نخستوزیر دولت موقت، تشکیلات باقیمانده از ساواک را اداره میکرد.
عبدالعلی بازرگان دربارۀ دلایل حفظ بخشی از نیروهای ساواک در سالهای پس از انقلاب میگوید: «ساواک ۱۱ اداره کل داشت و هر اداره کل شامل ادارات فرعی و دوایری بود. هرچند همه کسانی که در آن سازمان تلاش میکردند مسئول بودند، اما از این میان فقط اداره کل سوم با حدود ۵۰۰ کارمند در تهران و شهرستانها مسئول امنیت داخلی و برخورد با مبارزان و سرکوب مخالفین بود. اداره هفتم که یکی از روسایش از رفسنجانیها و تحصیلکرده بود، اصلا کارشان بررسیهای سیاسی و اقتصادی برونمرزی بود. تخصص اداره هشتم که به ضد جاسوسی معروف بود، مراقبت از روسها در بیمارستانی که در تهران داشتند، مراکز اقتصادی و سایر فعالیتهایشان بود.» (ص ۹۸)
همچنانکه بازرگان میگوید اداره هشتم فعالیتهای گستردهای برای نظارت بر فعالیتهای شوروی در ایران داشت و بنابراین عجیب نیست که یکی از مهمترین دستاوردهایشان در ماههای ابتدای پیروزی انقلاب، کشف ماجرای محمدرضا سعادتی عضو ارشد سازمان مجاهدین خلق و ارتباط او با طرفهای روس بود. جواد منصوری، اولین فرمانده سپاه پاسداران یکی از کسانی است که ضمن تائید حضور عناصر اداره هشتم در دولت موقت، ردگیری دیدار سعادتی با عناصر اطلاعاتی شوروی را به این افراد نسبت میدهد. او در این باره میگوید: «ما در همان روزهای اول به وسیله افرادی از اداره هشتم ساواک که کارشان تنها در ارتباط با جاسوسان خارجی بود و هیچ ربطی به مسائل داخلی نداشتند، مطلع شدیم که بین سعادتی و وابسته نظامی سفارت شوروی ارتباط برقرار شده است...» (ص۹۲)
دولت موقت به دنبال یک ساواک دیگر بود؟
ارتباط و همکاری میان دولت موقت و اداره هشتم ساواک از نکات غیرقابل تردید تاریخ انقلاب است چنانکه بسیاری از مسئولان دولت وقت و چهرهها و سازمانهای انقلابی وقت به آن اذعان دارند، اما این ارتباط در همان سالها شایعاتی را پیرامون تشکیل سازمانی جدید مشابه ساواک ایجاد کرده بود که البته از سوی دولت موقت به شدت رد شد. شایعاتی که از سوی مخالفان دولت موقت به ویژه وابستگان به شاپور بختیار مطرح میشد مبنی بر اینکه دولت موقت قصد دارد ساختار و سازمان ساواک را در تشکیلاتی جدید با نام «ساواما» بازسازی کند. در اسناد سفارت آمریکا در تهران نیز به گزارشی از سوی ماموران این سفارت اشاره شده که در جریان تلاش دولت بازرگان برای تشکیل دستگاه امنیتی و اطلاعاتی جدیدی تحت عنوان «ساواما» مورد مشورت قرار گرفته بودند. حسین فردوست نیز در خاطرات خود مدعی شده که از اولین روزهای پس از پیروزی انقلاب، برخی از مقامات دولت جدید با او تماس گرفتند و درباره تشکیل سازمانی نظیر ساواک با او رایزنی کردند. او هم سپهبد ناصر مقدم آخرین رئیس ساواک را برای تصدی سازمان جدید معرفی کرد. او همچنین خاطراتی را از رایزنیهایش با شهید سپهبد ولیالله قرنی و ناصر فربد دو رئیس ستاد کل ارتش پس از پیروزی انقلاب نقل کرده است. این در حالی است که ابراهیم یزدی از اعضای کابینه مهندس بازرگان در کتاب «آخرین تلاشها در آخرین روزها» اخبار مربوط به ارتباط بازرگان با ناصر مقدم را رد کرده و میگوید: «بازرگان برخلاف شایعات موجود هیچگاه وعدهای مبنی بر انتصاب مقدم به ریاست سازمان اطلاعاتی و امنیتی جدید به او نداد.»
روایتهایی از باغ غارتزدۀ مهران
چنانکه گفته شد بحث ساختمانها، تجهیزات و اسناد ساواک طی روزهای نخست پس از پیروزی انقلاب، میان گروههای مسلح و مبارز داغ بود و هر گروهی تمایل داشت به این تجهیزات و به ویژه بخش اسناد دسترسی پیدا کند. رقابت برای دستیابی به این اسناد از عصر روز ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ شروع شد و تا استقرار گروهی از اعضای کمیتههای استقبال از امام در محل ساختمان اصلی ساواک، ادامه یافت. حسین صادقی از مبارزان پیش از انقلاب که در روزهای اول پیروزی انقلاب اسلامی مسئول حراست از ساختمان مرکزی ساواک بود، درباره چگونگی این حفاظت میگوید: «آن زمان هنوز نهادهای قانونی به شکل رسمی فعال نشده بودند. شورای انقلاب و کمیته استقبال عهدهدار امور بود. کمیته استقبال از ما خواست تا حراست از ساختمان ساواک را که کار مهمی هم بود برعهده بگیریم. من به اتفاق برخی از دوستان از جمله سید جلال ساداتیان به آنجا رفتیم و پیگیر نظمدهی امور شدیم. اولین کاری که کردیم این بود که درب الکتریکی ساختمان ساواک را با کمک بچههای شرکت نفت بالا بردیم و چند نفر را در آنجا گماردیم تا نگهبانی بدهند.» (ص۹۶)
این حراست و حفاظت هرچند از آشفتگی روزهای نخست انقلاب در مخزن اسناد کاست اما تا همان زمان برخی از اسناد ساواک توسط گروههای مسلح به تاراج رفته بود؛ شرایطی که آیتالله خامنهای سالها بعد در مراسم افتتاح دانشکده وزارت اطلاعات اینچنین توصیفش کرد: «بعد از انقلاب که دروازهها باز شد و یک قدری بی در و پیکر شدیم، در آن چند ماه اول وقتی اطلاعات سپاه شکل گرفت و کارهایی شروع شد، کشور ما تا اعماقش در اختیار سرویسهای اطلاعاتی قرار گرفت. اوایل انقلاب ما آمدیم این ساختمانهای گوناگون را در این عمارت نگاه کردیم، در پنهانترین اتاقهای اینجا، شعارهای چریکهای فدایی خلق و منافقین را دیدیم، تا این اعماق آمده بودند.» (ص۹۵)
عبدالعلی بازرگان هم دربارۀ شرایط آن روزها میگوید: «در زمان دولت موقت، نام ساواک را مرکز اسناد گذاشته بودند و همه هم و غم دولت، حفظ و نگهداری آن مرکز از نظر ساختمان و اسناد موجود در آن بود تا پس از آرام شدن اوضاع، سر فرصت از آن بهرهبرداری شود. در هجوم مردم انقلابی شیشهها شکسته، برخی از لولهها ترکیده و اسناد و مدارک کف اتاقها پخش و پلا شده، چمنها و درختها در حال خشک شدن بودند. خلاصه همه چیز در معرض خرابی بود...» (ص۹۸)
او با اشاره به اقدامات انقلابیون برای سازماندهی شرایط ساختمان ساواک میافزاید: «ساواک که قبلاً به نام باغ مهران شناخته میشد، برای خود شهری بود. هنگام انقلاب دروازه غربی و جنوبی هر کدام در اختیار یک گروه بود. دکتر یزدی ابتدا شخصی اصفهانی به نام شادنوش را به عنوان سرپرست انتخاب کرد که او هم در مسجدی از شهر خود اعلام کرد و تعدادی داوطلب برای پاسداری آمدند. آقای شادنوش بعد از یکی دو ماهی رفت و دکتر یزدی حکمی به نام پنج نفر صادر کرد تا از آن مجموعه که همچون خانهای در معرض خرابی بود مراقبت کنند.» این پنج نفر چنانکه عبدالعلی بازرگان میگوید «آقایان انتصاری، هادی نژادحسینیان، مجید حدادعادل، باقر ذهبیون و خود بازرگان» بودند که از میان این پنج تن انتصاری هیچگاه به باغ مهران نرفت.
انجمن حجتیه در مرکز اسناد ساواک!
با رفتن ابراهیم یزدی به وزارت امور خارجه، شهید مصطفی چمران به عنوان معاون نخستوزیر در امور انقلاب و بعدها وزیر دفاع اداره این مجموعه را برعهده گرفت. در همین زمان برادر او مهندس مهدی چمران که ریاست دفتر دکتر چمران را برعهده داشت، فردی به نام مروج را که از اعضای انجمن حجتیه بود به سرپرستی این مرکز میگمارد. چنان که در کتاب «صخره سخت» آمده، مروج همان «جواد مادرشاهی» است؛ چهرهای که پس از ریاست بر این مرکز، مشاور امنیتی رئیسجمهور شد.
اما حضور جواد مادرشاهی بیحاشیه هم نبود. برخی انقلابیون که او را پیش از انقلاب به عنوان مسئول کمیته تحقیق انجمن حجتیه در تهران میشناختند به این انتخاب معترض بودند. از آن جمله عزت شاهی مسئول تحقیقات کمیتههای انقلاب است که در این باره میگوید: «در دوره مسئولیتم در بازپرسی واحد تخلفات کل کمیته خیلی تلاش کردم تا از اسناد و مدارک ساواک محافظت شود و آدم قابل اعتمادی این کار را به عهده بگیرد. این مدارک و اسناد در جایی به نام مرکز اسناد نگهداری میشدند و فردی به نام جواد مادرشاهی را به مسئولیت آنجا گماشته بودند. مادرشاهی از اعضای انجمن حجتیه بود که قبل از پیروزی انقلاب نه تنها در امور سیاسی دخالتی نداشت، بلکه بعضی از اعضای آن در بعضی از موارد با ساواک همکاری میکردند و بدهبستانهایی داشتند. وجود مادرشاهی این فرصت را به آنها داد تا مدارک مربوط به خودشان را از میان پروندهها بیرون بکشند.»
مرکز اسناد پس از دولت موقت
با استعفای دولت موقت در نیمه آبان ۱۳۵۸، بحث درباره سازماندهی مجدد امور دولتی در شورای انقلاب بالا گرفت و با دستور امام خمینی، این شورا مسئول اداره کشور و شهید مصطفی چمران به عنوان وزیر دفاع ابقا شد. یک ماه بعد با تصویب شورای انقلاب سرپرستی و نظارت بر مرکز اسناد ملی که بعداً به مرکز اسناد انقلاب اسلامی تغییر نام داد، به آیتالله سیدعلی خامنهای واگذار شد.
با برگزاری انتخابات اولین دوره مجلس شورای اسلامی و پیش کشیده شدن بحث اعتبارنامه نمایندگان، مرکز اسناد ملی روزهای پرکاری را پشت سر گذاشت. مرکز اسناد ملی در این دوره به درخواست کمیسیون تحقیق، برخی از اسناد مربوط به نمایندگانی را که به اعتبارنامهشان اعتراض شده بود، در اختیار این کمیسیون قرار داد. رد اعتبارنامه افرادی همچون خسرو قشقایی و ابوالفضل قاسمی دبیرکل حزب ایران به دلیل گزارشهای مرکز اسناد ملی بود. (ص۱۰۶)
انتخابات ریاست جمهوری اول که برگزار شد، ابوالحسن بنیصدر به ریاست قوه مجریه برگزیده شد و پس از کش و قوسهای فراوان قرعۀ نخستوزیری به نام محمدعلی رجایی افتاد. او نیز بلافاصله پیشنهاد ریاست دفتر اطلاعات و تحقیقات نخستوزیری را به خسرو تهرانی داد. خسرو تهرانی در دوران دبیرستان از شاگردان شهید رجایی و در دوره زندان حدود سه سال با ایشان در یک زندان بود. او که پس از پیروزی انقلاب در شورای مرکزی کمیتههای انقلاب اسلامی عضویت داشت، این پیشنهاد را با شهید بهشتی و آیتالله خامنهای در میان گذاشت و از آنان مشورت خواست. خسرو تهرانی میگوید: «شهید بهشتی به من گفت حال که رجایی به تو اطمینان دارد، در پذیرش این سمت تردیدی نکن.» آیتالله خامنهای هم توصیهای به این مضمون به او میکند. به گفتۀ منوچهر هاشمی، بیش از ۹۰ درصد کادر اداره هشتم ساواک تا دوران خسرو تهرانی در نهاد نخستوزیری مشغول به کار بودند: «تقریباً عوامل اصلی اداره من به جز رئیسشان، معاون وزارت [اطلاعات] که خواست از مملکت فرار کند و او را گرفتند و زندانی کردند، به کارشان ادامه دادند و الان هم مشغول هستند.» (ص۱۱۸)
از اطلاعات نخستوزیری تا وزارت اطلاعات
با شروع جنگ و سفر شهید مصطفی چمران و آیتالله خامنهای به اهواز و تشکیل ستاد جنگهای نامنظم، اقتضائات امنیتی و احتمالاً عدم ناسازگاری جواد مادرشاهی با خسرو تهرانی سبب شد تا مادرشاهی نیز به اهواز برود و فرماندهی رکن ۲ (اطلاعات) ستاد جنگهای نامنظم را به عهده بگیرد.
خسرو تهرانی پس از پذیرش دفتر اطلاعات نخستوزیری، عدهای از دانشجویان پیرو خط امام را برای حضور در این دفتر دعوت کرد. سید محمد هاشمی با نام مستعار موسویزادگان و محسن امینزاده از جمله این دانشجویان بودند. تعدادی از اعضای سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی مانند حبیبالله داداشی، سعید حجاریان و دوستان تهرانی در کمیته اداره دوم که توسط مهندس محمد رضوی اداره میشد، دیگر اعضای دفتر اطلاعات نخستوزیری بودند. (ص۱۱۸)
اگر چه مهمترین وظیفه دفتر اطلاعات نخستوزیری پس از تقسیم کار با واحد اطلاعات سپاه در سال ۱۳۵۹، مسائل خارجی تعریف شده بود، اما در خرداد ماه ۱۳۶۰ با پیشنهاد این دفتر، اساسنامه شورای امنیت کشور با ریاست نخستوزیر و حضور ارتش، سپاه، ژاندارمری، وزارت کشور، شهربانی و کمیتههای انقلاب اسلامی تصویب شد. به طور کلی دفتر اطلاعات نخستوزیری در سه محور ضد جاسوسی، اطلاعات خارجی و حراستها فعالیت میکرد، چنانکه همین دفتر حراستهای کل کشور را بنیان گذاشت. در خرداد ماه ۱۳۶۰ حسن کامران از همکاران اطلاعات نخستوزیری به ریاست حراست کل کشور منصوب شد که قصور او در حفاظت از ساختمان نخستوزیری که منجر به انفجار هشت شهریور شد، منجر به دستگیری وی در روز ۱۰ شهریور و چند ماه بازداشت او شد. (ص۱۱۹)
تا پیش از تاسیس وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی ایران در مردادماه ۱۳۶۳، جز اطلاعات نخستوزیری، در سپاه، کمیتهها و دیگر نهادهای انقلابی نیز فعالیتهای امنیتی متعددی انجام میشد اما در جریان طرح تشکیل وزارت اطلاعات که توسط برخی اعضای کمیته ستاد مشترک و دفتر اطلاعات نخستوزیری پیشنهاد شده بود، تلاش شد این فعالیتها در یک وزارتخانه متمرکز شود. موضوعی که با تائید مجلس و آغاز به کار وزارت اطلاعات محقق شد. اسناد ساواک هم پس از مدتی به این وزارتخانه سپرده شد و اکنون در مرکز بررسی اسناد تاریخی وابسته به این وزارتخانه نگهداری میشود.
***
صخره سخت
بررسی پروندههای امنیتی در جمهوری اسلامی (۱۳۵۹-۱۳۵۷)
تالیف: محمدحسن روزیطلب
انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی
چاپ اول، پاییز ۱۳۹۲
۱۱۰۸ صفحه
۳۶ هزار تومان