17-01-2014، 12:02
(آخرین ویرایش در این ارسال: 30-01-2014، 13:21، توسط بیتا خانومی*.)
کاش هنوز اونقد بچه بودیم که
غصه هامون تو اغوش مادرامون با یه نوازش مادرانه فراموش میشد..
و درد هامون با یه بوسه مهربانانش...
کاش هنوز اونقد بچه بودیم که
چین های چادر مادرم میتونست منو از مشکلات حفظ کنه
کاش هنوز بچه بودم
اون وقت
با گریه دلمو میگرفتم جلوش و بهش نشون میدادم چطور...
تا با لبخندی...
میبوسیدش و دست میکشید رو موهام...
گونه ام رو نوازش میکرد..اشکامو پاک میکرد و
با همون لبخندش اروم میگفت:
خوب میشه.ببین امروز چقد بزرگ شدی
و من سرمو میذاشتم رو دامنش تا همه تلخی هام رو با گریه خالی کنم.
میدونم هنوز بلده تکه به تکه دلم رو اروم کنه
میدونم هنوز میتونه ترک به ترک ش رو با مهر پر کنه
میدونم همه عطش دلم رو با عشق سیراب میکنه..میدونم.
ولی میترسم...
میترسم غم رو مهمون دل مهربونی کنم که نگاهش مرحم دردهامه
کاش هنوز بچه بودیم
کاش..کاش
غصه هامون تو اغوش مادرامون با یه نوازش مادرانه فراموش میشد..
و درد هامون با یه بوسه مهربانانش...
کاش هنوز اونقد بچه بودیم که
چین های چادر مادرم میتونست منو از مشکلات حفظ کنه
کاش هنوز بچه بودم
اون وقت
با گریه دلمو میگرفتم جلوش و بهش نشون میدادم چطور...
تا با لبخندی...
میبوسیدش و دست میکشید رو موهام...
گونه ام رو نوازش میکرد..اشکامو پاک میکرد و
با همون لبخندش اروم میگفت:
خوب میشه.ببین امروز چقد بزرگ شدی
و من سرمو میذاشتم رو دامنش تا همه تلخی هام رو با گریه خالی کنم.
میدونم هنوز بلده تکه به تکه دلم رو اروم کنه
میدونم هنوز میتونه ترک به ترک ش رو با مهر پر کنه
میدونم همه عطش دلم رو با عشق سیراب میکنه..میدونم.
ولی میترسم...
میترسم غم رو مهمون دل مهربونی کنم که نگاهش مرحم دردهامه
کاش هنوز بچه بودیم
کاش..کاش