17-01-2014، 14:26
یه روزی روزگاری یه خانواده ی سه نفری بودن. یه پسر کوچولو بود با مادر و پدرش، بعد از مدتی خدا یه داداش کوچولوی خوشگل به پسرکوچولوی قصه ی ما میده، بعد از چند روز که از تولد نوزاد گذشت .
پسرکوچولو هی به مامان و باباش اصرار می کنه که اونو با نوزاد تنها بذارن.پدر و مادرش تصمیم گرفتن اینکارو بکنن اما در پشت در اتاق مواظبش باشن.
پسر کوچولو که با برادرش تنها شد … خم شد روی سرش و گفت : داداش کوچولو! تو تازه از پیش خدا اومدی ……….
به من می گی قیافه ی خدا چه شکلیه ؟ آخه من کم کم داره یادم میره..
![داداش کوچولو.......قیافه خدا چه شکلیه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ 1](http://static.cloob.com//public/user_data/gen_thumb/n-13-04-26/5f4c9e7d6016901294a1fb4afe154683-425)
نظر و سپاس یادت نره.........![Big Grin Big Grin](http://www.flashkhor.com/forum/images/smilies/biggrin.gif)
![Big Grin Big Grin](http://www.flashkhor.com/forum/images/smilies/biggrin.gif)
پسرکوچولو هی به مامان و باباش اصرار می کنه که اونو با نوزاد تنها بذارن.پدر و مادرش تصمیم گرفتن اینکارو بکنن اما در پشت در اتاق مواظبش باشن.
پسر کوچولو که با برادرش تنها شد … خم شد روی سرش و گفت : داداش کوچولو! تو تازه از پیش خدا اومدی ……….
به من می گی قیافه ی خدا چه شکلیه ؟ آخه من کم کم داره یادم میره..
نظر و سپاس یادت نره.........
![Big Grin Big Grin](http://www.flashkhor.com/forum/images/smilies/biggrin.gif)
![Big Grin Big Grin](http://www.flashkhor.com/forum/images/smilies/biggrin.gif)
![Big Grin Big Grin](http://www.flashkhor.com/forum/images/smilies/biggrin.gif)