طبرى در تاریخ و ابو الفرج اصفهانى در مقاتل الطالبیین وصیت نامه امیر مؤمنان (ع) را ذکر کردهاند.این وصیت نامه چنین است: «بسم الله الرحمن الرحیم. این وصیت نامه على بن ابیطالب است.گواهى مىدهد که معبودى جز خداى بى شریک نیست و محمد بنده و پیامبر اوست که وى را با هدایت و آیین حق فرستاد که بر همه دینها چیرگى دهد اگر چه مشرکان آن را ناخوش دارند.نماز و عبادت و زندگى و مرگ من براى خداى بىشریک، پروردگار جهانیان است.چنین مامور شدهام و من از مسلمانانم.شما دو تن (حسن و حسین (ع) ) را به تقواى الهى سفارش مىکنم.در جستوجوى دنیا نباشید اگر چه دنیا در جستوجوى شما باشد.و بر چیزى از دنیا که از دستشما مىرود دریغ مخورید.جز حق مگویید و براى پاداش کار کنید (براى آخرت کار کنید.) دشمن ستمگر و یاور مظلوم و ستمدیده باشید.شما دو تن و همه فرزندان و خانوادهام و هر کس را که این وصیتنامه من به دست او مىرسد به تقواى الهى و رعایت نظم در کارها و اصلاح میان خودتان سفارش مىکنم.زیرا از رسول خدا (ص) شنیدم که مىفرمود: اصلاح میان مردم برتر از تمام نماز و روزه است و دشمنى مکنید که باعث زوال دین است.و نیرویى نیست مگر به استعانتخدا.به خویشاوندان خود بنگرید.پس با آنها رفت و آمد کنید که خداوند محاسبه را بر شما سبک مىکند.خدا را، خدا را در مورد یتیمان رعایت کنید.گرسنهشان نگه ندارید و در محضر شما در رنج و خوارى نیفتند.زیرا از رسول خدا (ص) شنیدم که مىفرمود: هر کس یتیمى را سرپرستى کند تا بىنیاز شود خداوند بهشت را براى او واجب مىگرداند.چنان که اگر کسى مال یتیمى
را بخورد، جهنم را بر او واجب مىکند.خدا را، خدا را در مورد قرآن منظور دارید تا مبادا دیگران در عمل بدان از شما پیشى نگیرند.خدا را، خدا را در مورد همسایگانتان پیش نظر آورید که سفارش شدگان پیامبرتان هستند.او همواره رعایت آنان را به ما سفارش مىکرد تا آنجا که ما گمان بردیم براى همسایه ارث مقرر خواهد شد.خدا را، خدا را درباره خانه پروردگارتان منظور دارید.پس تا زمانى که باقى هستید نباید از وجود شما خالى باشد که اگر متروک شود نتوانید همتایى براى آن قرار دهید.و کوچکترین چیز براى کسى که از آن بازگردد، آمرزش تمام گناهانى است که پیش از آن مرتکب شده بود.خدا را خدا را درباره نماز رعایت کنید که آن بهترین کردارها و ستون دین شماست.خدا را خدا را درباره زکات پیش چشم آورید که آن خشم پروردگارتان را فرومىنشاند.خدا را خدا را درباره جهاد در راه خدا با مالها و جانهایتان منظور دارید.جز این نیست که دو تن در راه خدا جهاد مىکنند. پیشواى هدایت کننده و کسى که مطیع او و پیرو هدایت اوست.خدا را، خدا را درباره ذریه پیامبرتان (ص) رعایت کنید و مبادا پیش روى شما به آنان ستم کنند.خدا را، خدا را در مورد یاران پیامبرتان (ص) منظور دارید کسانى که بدعتى از آنان سر نزده و بدعتگذارى را پناه ندادهاند.زیرا رسول خداى بدانان سفارش کرده و بدعتگذاران آنان و غیر آنان و پناهدهندگان به آنان را لعنت فرموده است.خدا را، خدا را در مورد مستمندان و مسکینان پیش چشم آورید.پس آنان را در زندگى خود سهیم کنید.و خدا را، خدا را در مورد زنان و کنیزان خود رعایت کنید.زیرا آخرین چیزى که رسول خدا (ص) بدان سفارش کرد این بود که فرمود: شما را به رعایت دو دسته سفارش مىکنم.زنان و کنیزان.سپس فرمود: نماز.نماز.در راه خدا از سرزنش سرزنشگرى بیم مدارید.خداوند شما را از شر کسانى که بر ضد شمایند، کفایت کند.با مردم به نیکویى سخن بگویید چنان که خداوند شما را بدان فرموده است.و امر به معروف و نهى از منکر را کنار مگذارید که در این صورت خداوند بدان شما را بر شما حاکم کند.آنگاه دعا مىکنید ولى به استجابت نمىرسد.بر شما باد دوستى و بخشندگى و از جدایى و دشمنى و پراکندگى برحذر باشید.در کار نیک و پرهیزگارى یار همدیگر باشید و بر گناه و ستم همدلى مکنید.پرواى خدا پیشه کنید که خدا سخت مجازات است.خداوند دودمان شما را حفظ کند و پیغمبر را در میان شما برجاى دارد و شما را به خدا مىسپارم که بهترین نگهدارنده است.و سلام و رحمت و برکات الهى را بر شما مىخوانم».
ابن اثیر گوید: آن حضرت، حسن و حسین (ع) را فراخواند و به آن دو گفت: «شما دو تن را به رعایت تقواى الهى سفارش مىکنم.در جست و جوى دنیا نباشید اگر چه آن به جست و جوى شما باشد و بر چیزى از دنیا که از دستشما مىرود مگریید و حق را بگویید و به یتیم شفقت کنید و دشمن ستمگر و یاور ستمدیده باشید و بدانچه در قرآن آمده است، عمل کنید و در راه خدا سرزنش نکوهشگر شما را در نگیرد.سپس به محمد بن حنفیه نگریست و از وى پرسید: آیا آنچه را که به برادرانتسفارش کردم به خاطر سپردى؟گفت: آرى. فرمود: به تو هم مانند همان سفارش را مىکنم و احترام دو برادرت را نگهدار.حق آن دو بر تو بزرگ است.و کارى را بدون مشورت آنها، حل مکن.سپس فرمود: شما دو تن را به محمد سفارش مىکنم که او برادر و فرزند پدر شماست و خوب مىدانید که پدر شما، او را دوست مىداشت.و به حسن (ع) فرمود: اى پسرم!تو را به تقواى الهى و اقامه نماز و پرداخت زکات و آمرزش گناه و فروخوردن خشم و صله رحم و چشم پوشى از جاهل و تفقه در دین و حفظ قرآن و حسن همسایگى و امر به معروف و نهى از منکر و اجتناب از کردار زشت و گناه، وصیت مىکنم».
سپس به حسن (ع) فرمود: «قاتل مرا رعایت کنید.او را از غذایم، طعام دهید و از آبم سیرابش کنید.سپس به حسن (ع) فرمود: اگر مردم در کفن من فریاد مکن و بر من نماز بگزار و هفتبار، یا بنابر روایت دیگر، پنجبار بر من تکبیر گوى و قبرم را مخفى کن».
ابن اثیر گوید: «آنگاه جز ذکر«لا اله الا الله»چیزى نگفت تا بمرد».آن حضرت تا یک سوم از شب رفته ماند و سپس وفات یافت.دختران و زنان او ندبه سردادند و بانگ و فریاد شدت گرفت.پس کوفیان دانستند که امیر مؤمنان (ع) رحلتیافته است. مردان و زنان فوج فوج و شتابان آمدند و فریادهاى بلند سر دادند.کوفه عزادار شد و صداى گریه و فریاد و ناله در شهر کوفه و قبایل و خانههاى آن بسیار بلند شد.این روز مانند روزى بود که رسول خدا (ص) در آن رحلتیافت.چون على (ع) وفات یافتحسن و حسین (ع) و محمد، او را غسل دادند.ابو الفرج اصفهانى گوید: حسن (ع) و عبد الله بن عباس پیکر آن حضرت را شستند.ابن اثیر به جاى نام عبد الله بن عباس، از نام عبد الله بن جعفر یاد کرده است (1) .آن حضرت را در سه پوشش سپید، که در آنها پیراهن و عمامه نبود، بلکه پیراهن و عمامه از دیگران بود، کفن کردند و با باقى مانده حنوط رسول خدا (ص) ، او را نیز حنوط کردند.سپس پیکره او را بر تختش نهادند و پسرش حسن (ع) بر آن حضرت نماز گزارد و پنجیا شش یا هفت و یا نه تکبیر بر او گفت.شبانه او را حمل کردند و به پشت کوفه، به سوى نجف بردند و وى را در ثویه در کنار قائم العزیین به خاک سپردند.
در روایتى از امام باقر (ع) نقل شده است که پسران آن حضرت، حسن و حسین (ع) و محمد و عبد الله بن جعفر، به قبر آن حضرت داخل شدند.و اخفاى قبر وى بنا به وصیت او و به خاطر ترس وى از بنى امیه و خوارج بوده است.
ابو الفرج اصفهانى در مقاتل الطالبیین به سند خود از ابو البخترى نقل مىکند که گفت: چون خبر کشته شدن امیر مؤمنان (ع) به عایشه رسید، سجده کرد.
طبرى در تاریخ و ابن اثیر در کامل و ابو الفرج اصفهانى در مقاتل الطالبیین و ابن سعد در طبقات و مرزبانى در معجم الشعرا نقل کردهاند که چون خبر رحلت على (ع) را به عایشه گفتند او به این شعر تمثل جست:
عصاى خویش را بینداخت و به مقصد رسید.چنان که با آمدن مسافر چشم روشن مىشود.
سپس پرسید: چه کسى او را کشت؟گفته شد: مردى از قبیله مراد.پس او گفت: اگر دور افتاده بود، خبر مرگ او را نوجوانى مىداد که خاک در دهانش نبود.
پس زینب دختر ابو سلمه گفت: آیا به على چنین مىگویى؟عایشه پاسخ داد: من به فراموشى مبتلایم.پس به یادم آورید.ابو الفرج گوید: آنگاه عایشه به این ابیات تمثل جست: همواره اهداى قصاید در میان ما با ناسزاگویى به دوستان و کثرت القاب همراه بود.
تا آنکه ترک کردى و گویى سخن تو در میان ایشان در هر مجتمعى صداى مگس بود.
درباره ضربتى که ابن ملجم بر على (ع) فرود آورد اشعارى از سوى برخى از خوارج سروده شده است که این ضربت و زننده آن را تحسین کردهاند.و در مقابل نیز بسیارى از شعرا، از این ضربت و زننده آن اظهار انزجار و تنفر کردهاند.
کتاب: سیره معصومان ج 3 ص 744 نویسنده: سید محسن امین مترجم: على حجتى کرمانى
1- شیخ مفید روایت کرده است: على (ع) شبى را نزد حسن و شبى را نزد حسین و شبى را نزد عبد الله بن جعفر افطار مىکرد.اما در نسخه اصل به جاى نام عبد الله بن جعفر، عبد الله بن عباس است و قرار دادن نام عبد الله بن جعفر به جاى عبد الله بن عباس اشتباه چاپى است.و چه بسا که عبارت درست آن باشد که على (ع) شبى نزد حسن، شبى نزد حسین و شبى نزد عبد الله بن جعفر و شبى نزد عبد الله بن عباس افطار مىکرد و هم اینان بودند که وى را غسل دادند.این از جمله دلایلى استبر اینکه ابن عباس از امیر مؤمنان (ع) جدا نشده بود.چنان که در سیره امام حسن (ع) که بدان اشاره خواهد شد، آوردهام: عبد الله بن عباس در مقابل آن حضرت برخاست و مردم را به بیعتبا حسن (ع) فراخواند.مردم نیز در بیعتبا امام حسن (ع) شتاب گرفتند.و حسن (ع) عمال را تعیین کرد و عبد الله بن عباس را به بصره روانه کرد.و باز هم این خود نشانهاى استبر عدم مفارقت ابن عباس از امیر مؤمنان (ع) .مگر آنکه بگوییم درست آن است که عبید الله بن عباس به جاى عبد الله بن عباس باید باشد. چنان که شاید قول طبرى و ابن اثیر بر آن دلالت کند که پیش از این نقل شد که گفتهاند: کسى که در هنگام صلح امام حسن (ع) حضور داشت، عبید الله بن عباس بود نه عبد الله.و الله اعلم.
را بخورد، جهنم را بر او واجب مىکند.خدا را، خدا را در مورد قرآن منظور دارید تا مبادا دیگران در عمل بدان از شما پیشى نگیرند.خدا را، خدا را در مورد همسایگانتان پیش نظر آورید که سفارش شدگان پیامبرتان هستند.او همواره رعایت آنان را به ما سفارش مىکرد تا آنجا که ما گمان بردیم براى همسایه ارث مقرر خواهد شد.خدا را، خدا را درباره خانه پروردگارتان منظور دارید.پس تا زمانى که باقى هستید نباید از وجود شما خالى باشد که اگر متروک شود نتوانید همتایى براى آن قرار دهید.و کوچکترین چیز براى کسى که از آن بازگردد، آمرزش تمام گناهانى است که پیش از آن مرتکب شده بود.خدا را خدا را درباره نماز رعایت کنید که آن بهترین کردارها و ستون دین شماست.خدا را خدا را درباره زکات پیش چشم آورید که آن خشم پروردگارتان را فرومىنشاند.خدا را خدا را درباره جهاد در راه خدا با مالها و جانهایتان منظور دارید.جز این نیست که دو تن در راه خدا جهاد مىکنند. پیشواى هدایت کننده و کسى که مطیع او و پیرو هدایت اوست.خدا را، خدا را درباره ذریه پیامبرتان (ص) رعایت کنید و مبادا پیش روى شما به آنان ستم کنند.خدا را، خدا را در مورد یاران پیامبرتان (ص) منظور دارید کسانى که بدعتى از آنان سر نزده و بدعتگذارى را پناه ندادهاند.زیرا رسول خداى بدانان سفارش کرده و بدعتگذاران آنان و غیر آنان و پناهدهندگان به آنان را لعنت فرموده است.خدا را، خدا را در مورد مستمندان و مسکینان پیش چشم آورید.پس آنان را در زندگى خود سهیم کنید.و خدا را، خدا را در مورد زنان و کنیزان خود رعایت کنید.زیرا آخرین چیزى که رسول خدا (ص) بدان سفارش کرد این بود که فرمود: شما را به رعایت دو دسته سفارش مىکنم.زنان و کنیزان.سپس فرمود: نماز.نماز.در راه خدا از سرزنش سرزنشگرى بیم مدارید.خداوند شما را از شر کسانى که بر ضد شمایند، کفایت کند.با مردم به نیکویى سخن بگویید چنان که خداوند شما را بدان فرموده است.و امر به معروف و نهى از منکر را کنار مگذارید که در این صورت خداوند بدان شما را بر شما حاکم کند.آنگاه دعا مىکنید ولى به استجابت نمىرسد.بر شما باد دوستى و بخشندگى و از جدایى و دشمنى و پراکندگى برحذر باشید.در کار نیک و پرهیزگارى یار همدیگر باشید و بر گناه و ستم همدلى مکنید.پرواى خدا پیشه کنید که خدا سخت مجازات است.خداوند دودمان شما را حفظ کند و پیغمبر را در میان شما برجاى دارد و شما را به خدا مىسپارم که بهترین نگهدارنده است.و سلام و رحمت و برکات الهى را بر شما مىخوانم».
ابن اثیر گوید: آن حضرت، حسن و حسین (ع) را فراخواند و به آن دو گفت: «شما دو تن را به رعایت تقواى الهى سفارش مىکنم.در جست و جوى دنیا نباشید اگر چه آن به جست و جوى شما باشد و بر چیزى از دنیا که از دستشما مىرود مگریید و حق را بگویید و به یتیم شفقت کنید و دشمن ستمگر و یاور ستمدیده باشید و بدانچه در قرآن آمده است، عمل کنید و در راه خدا سرزنش نکوهشگر شما را در نگیرد.سپس به محمد بن حنفیه نگریست و از وى پرسید: آیا آنچه را که به برادرانتسفارش کردم به خاطر سپردى؟گفت: آرى. فرمود: به تو هم مانند همان سفارش را مىکنم و احترام دو برادرت را نگهدار.حق آن دو بر تو بزرگ است.و کارى را بدون مشورت آنها، حل مکن.سپس فرمود: شما دو تن را به محمد سفارش مىکنم که او برادر و فرزند پدر شماست و خوب مىدانید که پدر شما، او را دوست مىداشت.و به حسن (ع) فرمود: اى پسرم!تو را به تقواى الهى و اقامه نماز و پرداخت زکات و آمرزش گناه و فروخوردن خشم و صله رحم و چشم پوشى از جاهل و تفقه در دین و حفظ قرآن و حسن همسایگى و امر به معروف و نهى از منکر و اجتناب از کردار زشت و گناه، وصیت مىکنم».
سپس به حسن (ع) فرمود: «قاتل مرا رعایت کنید.او را از غذایم، طعام دهید و از آبم سیرابش کنید.سپس به حسن (ع) فرمود: اگر مردم در کفن من فریاد مکن و بر من نماز بگزار و هفتبار، یا بنابر روایت دیگر، پنجبار بر من تکبیر گوى و قبرم را مخفى کن».
ابن اثیر گوید: «آنگاه جز ذکر«لا اله الا الله»چیزى نگفت تا بمرد».آن حضرت تا یک سوم از شب رفته ماند و سپس وفات یافت.دختران و زنان او ندبه سردادند و بانگ و فریاد شدت گرفت.پس کوفیان دانستند که امیر مؤمنان (ع) رحلتیافته است. مردان و زنان فوج فوج و شتابان آمدند و فریادهاى بلند سر دادند.کوفه عزادار شد و صداى گریه و فریاد و ناله در شهر کوفه و قبایل و خانههاى آن بسیار بلند شد.این روز مانند روزى بود که رسول خدا (ص) در آن رحلتیافت.چون على (ع) وفات یافتحسن و حسین (ع) و محمد، او را غسل دادند.ابو الفرج اصفهانى گوید: حسن (ع) و عبد الله بن عباس پیکر آن حضرت را شستند.ابن اثیر به جاى نام عبد الله بن عباس، از نام عبد الله بن جعفر یاد کرده است (1) .آن حضرت را در سه پوشش سپید، که در آنها پیراهن و عمامه نبود، بلکه پیراهن و عمامه از دیگران بود، کفن کردند و با باقى مانده حنوط رسول خدا (ص) ، او را نیز حنوط کردند.سپس پیکره او را بر تختش نهادند و پسرش حسن (ع) بر آن حضرت نماز گزارد و پنجیا شش یا هفت و یا نه تکبیر بر او گفت.شبانه او را حمل کردند و به پشت کوفه، به سوى نجف بردند و وى را در ثویه در کنار قائم العزیین به خاک سپردند.
در روایتى از امام باقر (ع) نقل شده است که پسران آن حضرت، حسن و حسین (ع) و محمد و عبد الله بن جعفر، به قبر آن حضرت داخل شدند.و اخفاى قبر وى بنا به وصیت او و به خاطر ترس وى از بنى امیه و خوارج بوده است.
ابو الفرج اصفهانى در مقاتل الطالبیین به سند خود از ابو البخترى نقل مىکند که گفت: چون خبر کشته شدن امیر مؤمنان (ع) به عایشه رسید، سجده کرد.
طبرى در تاریخ و ابن اثیر در کامل و ابو الفرج اصفهانى در مقاتل الطالبیین و ابن سعد در طبقات و مرزبانى در معجم الشعرا نقل کردهاند که چون خبر رحلت على (ع) را به عایشه گفتند او به این شعر تمثل جست:
عصاى خویش را بینداخت و به مقصد رسید.چنان که با آمدن مسافر چشم روشن مىشود.
سپس پرسید: چه کسى او را کشت؟گفته شد: مردى از قبیله مراد.پس او گفت: اگر دور افتاده بود، خبر مرگ او را نوجوانى مىداد که خاک در دهانش نبود.
پس زینب دختر ابو سلمه گفت: آیا به على چنین مىگویى؟عایشه پاسخ داد: من به فراموشى مبتلایم.پس به یادم آورید.ابو الفرج گوید: آنگاه عایشه به این ابیات تمثل جست: همواره اهداى قصاید در میان ما با ناسزاگویى به دوستان و کثرت القاب همراه بود.
تا آنکه ترک کردى و گویى سخن تو در میان ایشان در هر مجتمعى صداى مگس بود.
درباره ضربتى که ابن ملجم بر على (ع) فرود آورد اشعارى از سوى برخى از خوارج سروده شده است که این ضربت و زننده آن را تحسین کردهاند.و در مقابل نیز بسیارى از شعرا، از این ضربت و زننده آن اظهار انزجار و تنفر کردهاند.
کتاب: سیره معصومان ج 3 ص 744 نویسنده: سید محسن امین مترجم: على حجتى کرمانى
1- شیخ مفید روایت کرده است: على (ع) شبى را نزد حسن و شبى را نزد حسین و شبى را نزد عبد الله بن جعفر افطار مىکرد.اما در نسخه اصل به جاى نام عبد الله بن جعفر، عبد الله بن عباس است و قرار دادن نام عبد الله بن جعفر به جاى عبد الله بن عباس اشتباه چاپى است.و چه بسا که عبارت درست آن باشد که على (ع) شبى نزد حسن، شبى نزد حسین و شبى نزد عبد الله بن جعفر و شبى نزد عبد الله بن عباس افطار مىکرد و هم اینان بودند که وى را غسل دادند.این از جمله دلایلى استبر اینکه ابن عباس از امیر مؤمنان (ع) جدا نشده بود.چنان که در سیره امام حسن (ع) که بدان اشاره خواهد شد، آوردهام: عبد الله بن عباس در مقابل آن حضرت برخاست و مردم را به بیعتبا حسن (ع) فراخواند.مردم نیز در بیعتبا امام حسن (ع) شتاب گرفتند.و حسن (ع) عمال را تعیین کرد و عبد الله بن عباس را به بصره روانه کرد.و باز هم این خود نشانهاى استبر عدم مفارقت ابن عباس از امیر مؤمنان (ع) .مگر آنکه بگوییم درست آن است که عبید الله بن عباس به جاى عبد الله بن عباس باید باشد. چنان که شاید قول طبرى و ابن اثیر بر آن دلالت کند که پیش از این نقل شد که گفتهاند: کسى که در هنگام صلح امام حسن (ع) حضور داشت، عبید الله بن عباس بود نه عبد الله.و الله اعلم.