10-11-2013، 11:47
خیلی وقتها میشنویم که چرا زنها در روابط آزاردهنده میمانند و خانه را ترک نمیکنند؟
این نوع سوالات، بااینکه متداول هستند، تمایل به مقصر جلوه دادن قربانیان دارد و میگوید که آنها از این آزار و اذیتها لذت میبرند!
اگر از رفتارهای آزاردهنده لذت نمیبردند، خانه را ترک میکردند، درست نیست؟
بدیهی است که وقتی تصمیم میگیرند بمانند، پس یعنی اعتمادبهنفسشان پایین است. خیر. این نگرشها باورهایی نادرست درمورد قربانیان خشونت خانگی است. واقعیت این است که دلیل آنها برای ماندن بسیار پیچیدهتر از یک تعریف خشک و خالی درمورد شخصیت یا قدرت آنهاست. در بعضی موارد، ممکن است به نظر برسد که خانمها دوست دارند اذیت شوند. آنهایی که از خانوادههای ناموفق هستند خانوادههایی که در آنها بعنوان فرزند مورد آزار و اذیت قرار گرفتند -- هیچ الگوی رفتاری دیگری نمیشناسند و فقط خشونت را یاد گرفتهاند. برای چنین زنانی، اضطراب منتظر ماندن برای فوران خشونت بعدی معمولاً استرسزاتر و آزاردهندهتر از خود آن خشونت است.
آنها از اینکه نمیدانند دفعه بعدی که مورد آزار قرار میگیرند کی است متنفر هستند. خیلی وقتها، ترک یک رابطه آزاردهنده برای آنها خطرناک است. اگر فرد مقابل آنها از نظر اقتصادی آزاررسان باشد و همه خانواده را بدون پول رها کند، ترک او می تواند باعث سختیهای بیشتر شود. ترک کردن در این موقعیت میتواند به معنی زندگی کردن در ترس از دست دادن سرپرستی فرزندان، از دست دادن حمایت مالی و تجربه آزار در محلکار باشد.
تاثیرات خشونت خانگی را بر قربانیان آن دست کم نگیرید. زنانی که مورد آزار و سوءاستفاده قرار میگیرند، تنهایی، خجالت، ترس و تحقیر را تجربه میکنند.
زنان به دلایل زیر ممکن است نتوانند فوراً یک رابطه آزاردهنده را ترک کنند:
• از این میترسند که آزار رسانشان در صورت ترک آنها خشونت بیشتری به کار گیرد.
• دوستان و خانواده از تصمیم آنها برای ترک خانه حمایت نکنند.
• از تنها ماندن با بچهها بدون پشتوانه مالی میترسند.
• در فواصل خشونتها لحظاتی از آرامش، عشق و حمایت بین آنها و طرفمقابلشان وجود دارد.
• از منابع پشتیبانی خود آگاهی ندارد.
• از سرپناهها و سایر منابعی که از آنها حمایت کرده و امنیتشان را فراهم میکند مطلع نیستند.
دلایل اینکه زنان در روابط آزاردهنده میمانند به سه دسته تقسیم میشوند:
نداشتن منابع
• بیشتر زنان آزاردیده حداقل یک فرزند دارند.
• بسیاری از زنان آزاردیده خارج از خانه شاغل نیستند.
• بسیاری از زنان آزاردیده دارایی که منحصراً برای خودشان باشد، ندارند.
• در بسیاری از موارد، آزاررسانها دسترسی آنها به حساب بانکی یا پول را قطع میکنند.
• اکثر زنان آزاردیده برای از دست دادن داراییهای مشترک و سرپرستی فرزندشان واهمه دارند.
• زنان آزاردیده میترسند مجبور به زندگی با استاندارد پایینتر شوند.
واکنش مقامات و خدمات مشاوره
• اکثر اوقات مددکاران اجتماعی و مشاوران آموزش دیدهاند که «خانوادهها را حفظ کنند» تا اینکه جلو خشونت را بگیرند.
• پلیس معمولاً موارد خشونت خانگی را صرفاً مشاجره عادی قلمداد میکند تا جرم واقعی که در آن یک نفر تحت آزار قرار می گیرد.
• پلیس معمولاً زنان را متقاعد میکند که دست از شکایت بردارد.
• وکلا معمولاً تمایلی به دفاع از چنین قربانیانی نشان نمیدهند. قضات نیز معمولاً مجازاتی درخور عمل انجام شده برای فرد آزاررسان در نظر نمیگیرند.
تفکر سنتی
• خیلی از زنها به طلاق بعنوان یک جایگزین مناسب نگاه نمیکنند.
• بسیاری زنان آزاردیده سرپرستی از فرزندانشان به تنهایی را قبول نمیکنند. آنها باور دارند که یک پدر بد بهتر از پدر نداشتن است.
• خیلی از زنها بر این باورند که آنها مسئول موفقیت زندگیزناشوییشان هستند. این یعنی اگر زندگیشان شکست خورده است، تقصیر آنها بوده است. اجتماع به این زنان یاد داده است که ارزش آنها با تواناییشان برای نگه داشتن مردشان سنجیده میشود.
• بسیاری زنان آزاردیده از جامعه و خانوادهشان احساس جدایی میکنند. این تنهایی یا نتیجه حس مالکیت فرد آزاررسان یا حسادت اوست یا تلاشی است از طرف قربانی برای پنهان کردن نشانههای آزار از دنیای بیرون. در هر دو حالت، چنین تنهایی باعث میشود این افراد حس کنند جایی برای رفتن و پناه بردن به آن ندارند.
• بسیاری از قربانیان دلایلی برای رفتارهای آزاردهنده شوهرشان پیدا میکنند و رفتارهای او را برای خود توجیه میکنند و آن را به گردن استرس، مشکلات مالی، استرس کاری، اعتیاد و امثال آن میاندازند.
• در فواصل خشونتها زمانهای آرامی هست که شوهر آزاررسان بسیار بامحبت و مهربان میشود. این رفتارها دقیقاً همان چیزی است که زن را در ابتدا به سمت خود جذب کرده است و الان هم باعث ماندن او در رابطه شده است.
این نوع سوالات، بااینکه متداول هستند، تمایل به مقصر جلوه دادن قربانیان دارد و میگوید که آنها از این آزار و اذیتها لذت میبرند!
اگر از رفتارهای آزاردهنده لذت نمیبردند، خانه را ترک میکردند، درست نیست؟
بدیهی است که وقتی تصمیم میگیرند بمانند، پس یعنی اعتمادبهنفسشان پایین است. خیر. این نگرشها باورهایی نادرست درمورد قربانیان خشونت خانگی است. واقعیت این است که دلیل آنها برای ماندن بسیار پیچیدهتر از یک تعریف خشک و خالی درمورد شخصیت یا قدرت آنهاست. در بعضی موارد، ممکن است به نظر برسد که خانمها دوست دارند اذیت شوند. آنهایی که از خانوادههای ناموفق هستند خانوادههایی که در آنها بعنوان فرزند مورد آزار و اذیت قرار گرفتند -- هیچ الگوی رفتاری دیگری نمیشناسند و فقط خشونت را یاد گرفتهاند. برای چنین زنانی، اضطراب منتظر ماندن برای فوران خشونت بعدی معمولاً استرسزاتر و آزاردهندهتر از خود آن خشونت است.
آنها از اینکه نمیدانند دفعه بعدی که مورد آزار قرار میگیرند کی است متنفر هستند. خیلی وقتها، ترک یک رابطه آزاردهنده برای آنها خطرناک است. اگر فرد مقابل آنها از نظر اقتصادی آزاررسان باشد و همه خانواده را بدون پول رها کند، ترک او می تواند باعث سختیهای بیشتر شود. ترک کردن در این موقعیت میتواند به معنی زندگی کردن در ترس از دست دادن سرپرستی فرزندان، از دست دادن حمایت مالی و تجربه آزار در محلکار باشد.
تاثیرات خشونت خانگی را بر قربانیان آن دست کم نگیرید. زنانی که مورد آزار و سوءاستفاده قرار میگیرند، تنهایی، خجالت، ترس و تحقیر را تجربه میکنند.
زنان به دلایل زیر ممکن است نتوانند فوراً یک رابطه آزاردهنده را ترک کنند:
• از این میترسند که آزار رسانشان در صورت ترک آنها خشونت بیشتری به کار گیرد.
• دوستان و خانواده از تصمیم آنها برای ترک خانه حمایت نکنند.
• از تنها ماندن با بچهها بدون پشتوانه مالی میترسند.
• در فواصل خشونتها لحظاتی از آرامش، عشق و حمایت بین آنها و طرفمقابلشان وجود دارد.
• از منابع پشتیبانی خود آگاهی ندارد.
• از سرپناهها و سایر منابعی که از آنها حمایت کرده و امنیتشان را فراهم میکند مطلع نیستند.
دلایل اینکه زنان در روابط آزاردهنده میمانند به سه دسته تقسیم میشوند:
نداشتن منابع
• بیشتر زنان آزاردیده حداقل یک فرزند دارند.
• بسیاری از زنان آزاردیده خارج از خانه شاغل نیستند.
• بسیاری از زنان آزاردیده دارایی که منحصراً برای خودشان باشد، ندارند.
• در بسیاری از موارد، آزاررسانها دسترسی آنها به حساب بانکی یا پول را قطع میکنند.
• اکثر زنان آزاردیده برای از دست دادن داراییهای مشترک و سرپرستی فرزندشان واهمه دارند.
• زنان آزاردیده میترسند مجبور به زندگی با استاندارد پایینتر شوند.
واکنش مقامات و خدمات مشاوره
• اکثر اوقات مددکاران اجتماعی و مشاوران آموزش دیدهاند که «خانوادهها را حفظ کنند» تا اینکه جلو خشونت را بگیرند.
• پلیس معمولاً موارد خشونت خانگی را صرفاً مشاجره عادی قلمداد میکند تا جرم واقعی که در آن یک نفر تحت آزار قرار می گیرد.
• پلیس معمولاً زنان را متقاعد میکند که دست از شکایت بردارد.
• وکلا معمولاً تمایلی به دفاع از چنین قربانیانی نشان نمیدهند. قضات نیز معمولاً مجازاتی درخور عمل انجام شده برای فرد آزاررسان در نظر نمیگیرند.
تفکر سنتی
• خیلی از زنها به طلاق بعنوان یک جایگزین مناسب نگاه نمیکنند.
• بسیاری زنان آزاردیده سرپرستی از فرزندانشان به تنهایی را قبول نمیکنند. آنها باور دارند که یک پدر بد بهتر از پدر نداشتن است.
• خیلی از زنها بر این باورند که آنها مسئول موفقیت زندگیزناشوییشان هستند. این یعنی اگر زندگیشان شکست خورده است، تقصیر آنها بوده است. اجتماع به این زنان یاد داده است که ارزش آنها با تواناییشان برای نگه داشتن مردشان سنجیده میشود.
• بسیاری زنان آزاردیده از جامعه و خانوادهشان احساس جدایی میکنند. این تنهایی یا نتیجه حس مالکیت فرد آزاررسان یا حسادت اوست یا تلاشی است از طرف قربانی برای پنهان کردن نشانههای آزار از دنیای بیرون. در هر دو حالت، چنین تنهایی باعث میشود این افراد حس کنند جایی برای رفتن و پناه بردن به آن ندارند.
• بسیاری از قربانیان دلایلی برای رفتارهای آزاردهنده شوهرشان پیدا میکنند و رفتارهای او را برای خود توجیه میکنند و آن را به گردن استرس، مشکلات مالی، استرس کاری، اعتیاد و امثال آن میاندازند.
• در فواصل خشونتها زمانهای آرامی هست که شوهر آزاررسان بسیار بامحبت و مهربان میشود. این رفتارها دقیقاً همان چیزی است که زن را در ابتدا به سمت خود جذب کرده است و الان هم باعث ماندن او در رابطه شده است.