ارسالها: 1,387
موضوعها: 299
تاریخ عضویت: May 2014
سپاس ها 15960
سپاس شده 12013 بار در 4390 ارسال
حالت من: هیچ کدام
فعلا سبکبار و هوشیارم و به این «فعلا»، این زمان نامعین محدود، دو دستی چسبیدهام.
فهمیدهام که میتوان مُرد و از نو متولد شد.
میتوان اردنگ خورد و ته چاه افتاد و به دستی، ریسمانی، امیدکی آویزان شد و بیرون آمد.
دو دنیا
گلی ترقی
ارسالها: 2,280
موضوعها: 1,159
تاریخ عضویت: Jul 2015
سپاس ها 27309
سپاس شده 20176 بار در 8029 ارسال
حالت من: هیچ کدام
زمان، چیزی است که واقعا وجود دارد. به هرحال در این موضوع هیچ شکی نیست. اما بهش نمیشود دست زد. توی دست هم نمیتوان نگهش داشت. شاید چیزی شبیه بوی خوش باشد. اما در عین حال، چیزی است که مدام از کنارت میگذرد. پس حتماً از جایی میآید. شاید چیزی شبیه باد باشد. ولی نه! آهان، حالا فهمیدم! شاید مثل نوعی موسیقی باشد که فقط آدم متوجه صدایش نمیشود. بس که همیشه زیر گوشت است، دیگر صدایش را نمیشنوی. هرچند که به گمانم بعضی وقتها صدایش را شنیدهام، صدایی خیلی آهسته.
مومو/میشائیل انده
ارسالها: 1,387
موضوعها: 299
تاریخ عضویت: May 2014
سپاس ها 15960
سپاس شده 12013 بار در 4390 ارسال
حالت من: هیچ کدام
میدانی یهودیانی که در اردوگاه کار اجباری صرفا دنبال این بودند که زندگی خودشان را نجات بدهند، انگیزه زندگی را از دست دادند، ولی افرادی که جان دیگران برایشان مهمتر بود، باز اصرار داشتند زنده بمانند؟
مواجهه با مرگ
برایان مگی
ارسالها: 1,387
موضوعها: 299
تاریخ عضویت: May 2014
سپاس ها 15960
سپاس شده 12013 بار در 4390 ارسال
حالت من: هیچ کدام
من عمیقا نا امید هستم و سعی میکنم آن را پنهان کنم تا هر چیز پیرامونم را به تاریکی نکشانم. ولی در لحظههای معینی از تحملش ناتوان میشوم و فرو میریزم.
- مرگ مولف/رولان بارت
ارسالها: 2,280
موضوعها: 1,159
تاریخ عضویت: Jul 2015
سپاس ها 27309
سپاس شده 20176 بار در 8029 ارسال
حالت من: هیچ کدام
داغ که میدانی چیست؟!
علامت را می گرفتند تویِ آتش، سرخ و آتشین که میشد می نشاندند روی بازو یاهرجا.
درد داشت؟! بله امایک شب، یک هفته، بعدش خلاص!
جایش ولی همیشه میماند.
این "همیشه" چه آدم را میترساند!
این است که گفتیم "الهی داغ نبینی"
که تمام عمر جلو چشمت نباشد علامتِ "نبودنِ یکی"
حسین وحدانی/دالِ دوست داشتن
ارسالها: 1,387
موضوعها: 299
تاریخ عضویت: May 2014
سپاس ها 15960
سپاس شده 12013 بار در 4390 ارسال
حالت من: هیچ کدام
“به راستی که هیچچیز ارزش جستجو نداشت؛ همهچیز دروغ بود.
هر لبخندی خمیازهای از ملال را پنهان میکرد و هر شادیای لعنتی را، هر لذتی چندشش را و از بهترین بوسهها چیزی جز میل تحققناپذیر خوشی بزرگتری روی لبها نمیماند.”
مادام بوواری
گوستاو فلوبر
ارسالها: 2,280
موضوعها: 1,159
تاریخ عضویت: Jul 2015
سپاس ها 27309
سپاس شده 20176 بار در 8029 ارسال
حالت من: هیچ کدام
قصد خشم این است که به آن گوش بسپاریم. خشم، ندا و فریاد و تقاضا و تمناست.خشم را باید به دیده حرمت نگریست. چرا؟
زیرا به مثابهی نقشه است. حد و مرزهایمان را نشانمان میدهد. خشم نشان میدهد میخواهیم به کجا برویم.نشان میدهد کجا بوده ایم. خشم به راه اشاره میکند، نه فقط به انگشت. خشم به هنگام شفای شخصی که خلاقیتش با مانع رو به روست، نشانه سلامت است. خشم نمایانگر نیاز به اقدام و عمل است، نه ابراز آن. خشم به مسیر و راه اشاره میکند. قصد این بوده که از خشم به صورت سوخت استفاده کنیم تا دست به اعمالی بزنیم که ما را به سوی راهی سوق دهد که خشم به آن اشاره میکند. معمولا با اندکی اندیشه می توانیم پیام نهفته در خشم خود را ادراک کنیم.
راه هنرمند/جولیا کامرون