05-04-2015، 17:29
زیبا بود
|
❄ اَشعـآر مهــכے مـوسَـوے ❄【غـزل پستـ مـدرنـ】 |
||||||||||||||||||||||||||||||||
05-04-2015، 17:29
زیبا بود
اول یه اشاره بکنم که الفاظی مثل "دخترم غزل" که تو بعضی اشعار استاد از جمله این یکی به کار رفتن صرفا بخاطر لقبشون { پدر غزل پست مدرن } هست..
تقدیم به پرنده ی ناباورم غزل!
تقدیم به همیشه ی غم : دخترم غزل
- « بابا چرا تو شاعر خوبی نمی شوی؟! »
هی گریه می کند وسط دفترم غزل
هی جیغ می کشد که به دنیا بیاید از...
هی مشت می زند به خودش در سرم غزل
من از وسط دو نصف شدم: مهدی ِ ... همین!
و نیمه ی جداشده ی دیگرم غزل
از من نخواه ، هیچ! که این عمر مانده را
در انتظار مرگ به سر می برم غزل
اصلا برو و دختر یک مرد خوب شو
من احمقم، گهم ، لجنم ، من خرم غزل!
بابا ترا کتک زده؟! بابا بدست ، بد!
دیوانه ام! ببخش مرا ! شاعرم غزل!!
چیزی نمانده است برایم بغیر تو
اوّل غزل ، همیشه غزل ، آخرم غزل
خدا نشسته كه یك روز كشف تان بكند
بدین وسیله دلش را مگر جوان بكند هرآنكه منكر اعجاز چشم های تو است بگو بیاید و یكبار امتحان بكند غزل شده ست «نمك گیر » تا كه بغض مرا به خنده های «ملیح » تو میهمان بكند زبان به لكنت افتاده، لكنتی ابدی كه شرح منظره ی عشق را بیان بكند خدا به چادر مشكیت زل زده... وَ تنت كه ماه را وسط شب به آسمان بكند فرشتگان مقرّب سیاه مست شوند اگر كه چشم شما را در استكان بكند! خطوط گیج تنت سال هاست منتظر است كه راز خلقت احساس را عیان بكند
11-04-2015، 22:30
ناگهان زنگ مـی زند تلفن، ناگـــهان وقت رفتنت باشد...
مرد هم گریه می کند وقتی سر ِ من روی دامنت باشد بکشی دست روی تنهاییش، بکشد دست از تو و دنیات واقعا عاشق خودش باشــی، واقعـــا عاشق تنت باشد روبرویت گلـولــــه و باتـوم، پشت ســــر خنــــجر رفیقـــــانت توی دنیای دوست داشتنی!! بهترین دوست، دشمنت باشد دل بـــه آبــی آسمان بدهی، به همه عشق را نشان بدهی بعد، در راه دوست جان بدهی... دوستت عاشق زنت باشد! چمدانی نشسته بر دوشت، زخم هایی به قلب مغلوبت پــــــرتگاهـــی بـــــه نام آزادی مقـــصد ِ راه آهنت باشد عشق، مکثی ست قبل بیداری... انتخابی میان جبر و جبر جام سم تـــوی دست لرزانت، تیــــغ هم روی گردنت باشد خسته از «انقلاب» و «آزادی»، فندکـی درمیاوری... شاید هجده «تیر» بی سرانجامی، توی سیگار «بهمنت» باشد
11-04-2015، 22:56
(آخرین ویرایش در این ارسال: 11-04-2015، 22:57، توسط Moji Viper.)
صفینه فضایی:
. . سفینه پایین آمد، نشست روی زمیننگاه کرد: سر کوچه یک زن غمگین دو دزد، منتظر کیف کارمندجوان جلوی مدرسه یک مشت بچّه ی نگران هزار زندانی فکر راه های خروجفرار دختری از دست لات های لجوج دو تا پسر وسط ارتباط قایمکی پلیس خسته سر یک تصادف الکی صدای گریه ی یک مرد با لب خاموش پیاده روی پر از دختران دستفروش سه کارمند چروکیده در اتاقی سرد بریدن سرها توی جبهه های نبرد شکنجه کردن مظنون تازه با لبخند گلایه ی پدری پیر از زن و فرزند سقوط کارگری از فشار بی خوابی فروشگاهِ پر از جنس های قلابی! شیوع هذیان، افسردگی حاد، جنون دروغ گفتنِ اخبارگوی تلویزیون سکوت و خودکشی شاعر از فشار زیاد جلوی مدرسه ی بچّه ها فروش مواد گرفتن دو، سه بچّه به علّت شادی! خراب کردن میدان پیر آزادی طلاق های غیابی درون هر چمدان بریدن سرِ صدها درخت سبز جوان کبوترانِ سرِ بام و چیدن پرها کنار پنجره دلواپسی مادرها تقلّب ِ تاریخی و جعل، در موزه صدای بوق و ترافیک و دود هر روزه شبانه گریه ی سربازهای اجباری نماد هوش معاصر: کلاهبرداری! هزار حادثه ی غیر قابل تغییر گرسنگی هزاران هزار کودک و پیر درست کردن چندین و چند بمب اتم و ایستادن مردم مقابل مردم... ■ نگاه مرد فضایی به شهر و آدم ها سفینه رفت دوباره به دوردست فضا... . #سید_مهدی_موسوی
22-04-2015، 18:38
جیغ یک گربه ام و زندگی ام در گونی ست
بغض را می کنم و گریه ی من قانونی ست شب شده می روم از خواب به رؤیایی که... خواب، خونی و شبم خونی و رؤیا خونی ست! آنچه گفتم شدی و آنچه نگفتم بودی گربه ی مرده شدم، گریه ی جفتم بودی نه لبی مانده به بوسه، نه لبی روی لبی منم و استرس و خاطره هایی عصبی مثل یک بغض گلوگیر، پُر از لخته ی خون تف شدم از شب غمگین تو با بی ادبی خسته از قبل، ولی خسته تر از آینده تف شدم بر سر سیگاری ِ تو با خنده دشمنانم وسط ِ کوچه معطّل بودند و رفیقان که همه بر سر ِ منقل بودند! آسمان، دود... خدا دود... رفیقانم دود... اوّل قصّه یکی بود و یکی باز نبود وسط ِ سطل زباله، وسط ساعت هشت گربه ای بود که دنبال غذایی می گشت قرص را می خوری و پُر شده از سردردی در زمان عوضی رفته و برمی گردی آخرین وقت نمازی و اتاقی غصبی! خسته از اینهمه تردید به من می چسبی مثل یک گربه که رؤیاش پلنگی بوده مثل خوابی که تهش صبح قشنگی بوده! در سرم وحشت فردا و پُر از دیروزم بغلم می کنی و در بغلت می سوزم قرص ماه منی و حل شده ای در آبم بغلم می کنی و در بغلت می خوابم دهنم بسته شده از لب تو، از سُرب ِ ... شب ولگرد در آغوش هزاران گربه!
23-04-2015، 23:17
اینها دردند یا که آنها دردند؟
اینها کردند یا که آنها کردند؟ بر روی زمین سؤال هایی با گچ! باران که بیاید همه حل می گردند... سید مهدی موسوی اطلاعیه: *کتاب هایی از سید مهدی موسوی که در نمایشگاه کتاب تهران (امسال) در غرفه ی نشر نیماژ موجود می باشند: غرق شدن در آکواریوم/ چاپ پنجم با موش ها/ چاپ چهارم انقراض پلنگ ایرانی با افزایش تعداد گوسفندان/ چاپ چهارم
23-04-2015، 23:31
شعراش یه مدل خاصی داره...
اینجوری شعر متاسفانه نخونده بودم. 3پاس
10-05-2015، 0:14
ممنووون عزیزدلممم
خیلی اتفاقی دیدم .. نمیخام چیزی بگما ولی واقعا همه اونا که لایک کردن میدونن ایشون کی هستن !! اخه بعضی لایکا عجیب برام درهرحال دمت عزیز؛ )) دست مریضاد
منو جا گذاشتی ته قصّه و
به اینکه داری می رسی، دلخوشم
برای تو که زندگی منی
خودم رو یه روز واقعا می کشم!
تنت اولین بخش تنهاییه
صدات آخرین رمز آرامشه
کسی که هزار ساله مُرده هنوز
داره توی دستات نفس می کشه
تبر توی مغزش قدم می زنه
درختی که در حال عریانیه
واسه من که آغوشتو کم دارم
چقدر این شبا سرد و طولانیه
صدام کن، صدام کن که دیوونتم
توو اعماق قلب و سرم خونه کن
که آشفته کن موی آشفته تو
که دیوونه رو باز دیوونه کن
صدام کن از اعماق شب های شب
صدام کن که مثل صدات خسته ام
جنون تو آغاز آرامشه!
به دیوونگی هات وابسته ام
شبا یاد تو، خاطراتت هنوز
به من مثل کابوس، سر می زنه
داره قلبمو منفجر می کنه
داره توی مغزم تبر می زنه
تویی بی قراری! تویی بی کسی!
تویی معنی خوب دلواپسی!
یه روز می رسم آخر قصّه و
یه روزی به اونکه می خوای می رسی!
| ||||||||||||||||||||||||||||||||
|
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه) | |||||||
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید | ||
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید | ||
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
|
یا |
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.
|