تنهايي....

[Armina]

اکسیژنم را قطع کنید !!!

مدتی است که دیگر برای نفس کشیدن عذاب نمیکشم

انگار برای " عذاب کشیدن است "

که نفس میکشم...

[Apathetic]

سخاوت، بخشیدن بیشتر از توان است

و غرور، ستاندن کمتر از نیاز.

جبران خلیل جبران

دوست بدارید کسانی راکه به شما پند می دهند

نه مردمی که شما را ستایش می کنند.

دور وبل



شاد ماندن به هنگامی که انسان درگیر و دار کارهای

ملال آور و پرمسئولیت است، هنر کوچکی نیست.

نیچه



اگر نمی خواهی در حق تو داوری شود

درباره دیگران داوری نکن .

ابراهام لینکلن



دهش (بخشش )، آنگاه که از ثروت است و

از مکنت ، هر چه بسیار ، باز اندک باشد

از تمام صفاتی که برای پرورش جان و

جسم شما سودمند است هیچ یک

به سودمندی تصمیم و اراده نیست

[pink devil]

یادته مامان؟اسم قاشق رو گذاشتی.....کشتی....

....هواپیما.....قطار......تا یک لقمه بیشتر بخورم؟

شدی ملوان...خلبان....

........می گفتی بخور تا بزرگ بشی.....

.........ومن عادت کردم که هر چیزی را

...بدون اینکه دوست داشته باشم....

....قورت بدهم....!

.......حتی بغض های نترکیده ام را.......

[..WonDerfull..]

یادمان باشد : وقتی کسی را به خودمان وابسته کردیم !
در برابرش مسئولیم …
در برابر اشکهایش ؛
شکستن غرورش ،
لحظه های شکستنش در تنهایی ولحظه های بی قراریش ….
واگر یادمان برود !
در جایی دیگر سرنوشت یادمان خواهد آورد ،
واین بار ما خود فراموش خواهیم شد...

[melodi+]

گُـــــــــــــــل هــــآیِ خُوشــــــبو بِســـــــیآر زیـــبآ اَنـــد.
اَ مــّــا بــآیَـــد مُـــراقِـــب بـــآَشــــی
بــَعضـــی اَز گُــــل هـــآی خـــُشــبو خـــآر هَــــم دارَنــــد
وَ وَقــــتی بِـــه دَستَتـــ بَر خُــــورد مـــی کُنَند ،
آنوَقــت اَسـتـــ کِه مــــی فَهمــــی کِه چــــی بـو ده اَند..

[Armina]

وقتی حس میکنم جایی در این کرِه ی خاکی تو نفس می کشی و من از همان نفس هایت، نفس میکشم . . .
تو باش !
هوایت ! بویت ! برای زِنده ماندنم کافی است ...

[Apathetic]

گفتی مرا دوست داری ، اما دوست داشتنت دو روز است ، دیروز گذشت و آخرش امروز است

[pink devil]

خــوشـبـَخـتـی هـآیــَم رآ بــآ عـَجـَلــه

دَر ســَرنــِوشــتــَم نــِوشــتــه بــودَنـد...

بــَد خــَط بـــود...!!!

روزگــآر نــَتــَوآنــِســت آنـهـآ رآ بــِخــوآنـَد....

[Armina]

تلخ تر از خود جدایی ها ، آنجایی است :

که بعدها آن دو نفر هی باید وانمود کنند
که چیزی بینشان نبوده ...
که هیچ اتفاقی نیفتاده است ......
که از همدیگر هیچ خاطرهای ندارند ... !

[frozen✘girl]

این روزها...

زندگی را سرد سرد می کشم

طعم بیهودگی می دهد و اجبار

این روزها میل و رغبتم را چیزی

شبیه به مرگ جویده است...