نظرسنجی: شومـآ از کـودوم شخصیـت بیشـدر خوشـتون می عـآد ؟×..
این نظرسنجی بسته شده است.
آقـآ صـابـر
15.83%
44 15.83%
ملـودی
8.63%
24 8.63%
فریـد
15.83%
44 15.83%
پویـآ
7.19%
20 7.19%
شـآدی
10.43%
29 10.43%
رُزی
9.35%
26 9.35%
پریـآ
7.19%
20 7.19%
شیـوآ
9.35%
26 9.35%
صبـآ
8.27%
23 8.27%
نفـس
7.91%
22 7.91%
در کل 278 رأی 100%
*شما به این گزینه رأی داده‌اید. [نمایش نتایج]

امتیاز موضوع:
  • 8 رأی - میانگین امتیازات: 3
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

.. " دآســتآنـ ــ هـآیِـهـِ فِلـَـش خـُور " ..

سري جديدو بنويس حالا جذاب ترش كن تا كامنت بذارن!
 سپاس شده توسط Apathetic
آگهی
حوصله ندارم ! .. Big Grin

زود ب زود میشه ..

وایس یه خورده بگذره .. تازه هنوز پویا قسمت قبلیشو نخونده چه برسه به این .. بزار اون برسه بهمون بعد پیش بریم ( ببینید حواسم به همه هست)Tongue
خوب، ولی اشتباه...
خسته شدم بعدی رو بذار
داداش پويا خونده حالا سري جديو بنويس!Big GrinBig GrinBig Grin
فرید : تارا .. مراقب خودت باش!HeartShy

( دلیل عمده ی رفتن ماکان هم شیHeartــوآ بود )

این تکه هاش تو حلقم گیر دارم خفه میشم توروخدا اب برسونینBig GrinBig GrinBig GrinBig GrinBig Grin:

بخدا با ای تیکه ها یه روز منو خفه میکنید Big GrinBig GrinBig GrinBig GrinBig GrinBig GrinTongueTongueTongue
Wнαтever I вecoмe , I decιde
.I нαve ɴo reɢreтѕ 
 سپاس شده توسط Apathetic
برای شادی روح عزیز تازه از دست رفته "مرحومه صبا" یک ثانیه سکوت . . . !
زندگی کوتاه است ؛ تازمانیکه دندان دارید لبخند بزنید !!




 سپاس شده توسط Mason ، Wєιяɗ ، τοxικ ، *Nafas* ، Adl!g+ ، Mïņ̃†êR ، پيشي ي ملوس ، Apathetic
واااااااااااااااااااااااااااييييييييييي صبا كجا رفتي
واااااااااااااااااااااااااي واااااااااااااااااااااااااااااااايي
جيييييييييييييييييغ چيييييييييييييييييييغ
Big GrinBig GrinBig Grincryingcryingcryingcrying
Wнαтever I вecoмe , I decιde
.I нαve ɴo reɢreтѕ 
تورو خدا قسمت بعدی رو بذارین Rolleyes
خیلی قشنگهTongueBig Grin
تنهایـے یـعـنے:

هنۅزҐ נوستݜ נاړے..

ۅڵے حق نـנاړے بهݜ نزנیڪ بݜے!

چۅכּ اۅכּ נیـگﮧ تنها نیست..
 سپاس شده توسط Adl!g+ ، Apathetic
انشاالله به زودی میذارم ..

طرحی رو که داشتم یادم رفته راستش ! Big Grin واسه همین دارم روی یه طرح جدید واسه قسمت اخر این سری کار میکنم تا اخر هفته تمومش میکنم دوستان :|
خوب، ولی اشتباه...
 سپاس شده توسط Adl!g+ ، *Nafas* ، پيشي ي ملوس ، *Nafas*
خب طرح اماده شد ! Smile

دیدید که من قصرو منفجر کردمو ملکه مُرد .. صبا مرد .. ری و شیوا تو زمان گیر کردن .. پریا نی .. اقا صابر نی .. آوا مریضـه .. بقیه هم بی قراریم :| Big Grin

من به فرید گفتم : فرید .. شاید آوا داره یه رمزی رو میگه بهمون ! (آخه داش هزیون میگف)

- شادی .. Dodgy اول ازینکه خواستی خودکشی کنی .. بعد قصرو منفجر کردی .. حالا میگی این چرندیات رمزه ؟! من از تو چی میکشم ؟ Dodgy

- بس کن بآوو .. بیماری اوا جادوییه . بعدش ، اگـع جنابالی راه بهـدری سراغ داریـع بگـوع خـو ..

- رآه ؟ تو اصن میدونی چاه و راه چیـه ؟

- ن پ .. تو راهتو بگو :|

- خاک تو سرت شادی .. Dodgy میخوای بشینیم ب چرتو پرتای خلوچل گوش بدیم ؟ راه بسازم ؟ از کجا ؟ راه تو هم مسخرس!

تارا گفـت : این کل کلو تمومش کنید!Dodgyفرید & شآدی ! .. ما راهه شادی رو امتحـآن میکنیـم . بقیه هـم بریـد تو شهـر اطلاعات جمع کنید . شادی فرید وزیره احترام بزار عزیزم!Undecided

نفس گفت : من کتاب زیاد میخونم ^_^ شاید بتونم از کلماتش چیزی رو بفهمم .

- خوبه . پس منو نفسو فرید میمونیم . شادیو ماکانو پویا هم برید تو شهر ..

من رفتم به یه پیری مرد رسیدم! گفتم : سلام . شما از پادشاه خبری داری ؟

- اره .. ولی گفتنش برام سخته . من تازه از جادوم رها شدم!Undecided

- منظورت چیـه پیری ؟

- حلزون کوچولو .. Dodgy پیر باباته ! .. میگم طلسم من تازه خوب شدع .. شانس اوردم!

- چه جور ؟ |:

- اشک .. راه باطل شدنشه .. در واقـع همه ی داستان از اشکه ! وختی طلسم شدم اتفاقی ب یاد پدرم افتادمو گریم گرفت . جادوم باطل شد . تو زمان رفتم ب عصر دایناسورها!اونجا از ترس باز گریه کردمو برگشتم . الان همه چیم عالیه!

- ینی راهش در واقـع دوبار اشک ریختنه ! .. که جادو باطل شه و از زمان هم برگردیم . 

- اره .. درسته حلزون کوچولو ! .. در واقـع پادشاه هم همونجایی که گذروندم . البته بین زمان و فضا ! .. باید واسه ی یک عزیزی گریه کنی تا وارد زمان شی . البته شانست 50 50 س چون ممکنه تو زمان وایسی یا وارد یه دوره از زمان شی .

- ب هرحال واسه پیدا کردن پادشامو خوب شدن اوا باید ریسک کنیم . پس چرا بعضی مردم خنگ بودن ؟ :|

- نه دقیقا خنگ .. جادوش طوریه که باعث میشه تو گفتار مشکل پیدا کنه فرد . در حقیقت یا کلماتو کامل نمیگه یا قاط میزنه!

- گفتی پادشاه در سفر زمانه ؟

- بله.

- خب .. وختی از پری های ملکه پرسیدیم پادشاه کجاس گفت سفره . یعنی ممکنه کامل نگفته باشش ؟

- صد درصد !Wink

- ممنون پیری! خدافظ ..

من بدو گفتم : هی بچه ها! بریم پیش فریدو تارا و نفس .. من همه چی رو میدونم زود باشید!:cool:

رفتیم . من گفتم : اوضاع چه جوره ؟

- بد نیس! فهمیدم رمز کلمه ی سفره . همون چیزی که پری ها گفتن . یعنی امیدی نیس!Undecided

- چرا هس! ببینید من از یه پیرمردی پرسیدم گفت کـع اشک تنهـا راهه باطل شدنه جادوئه . جادو طوریه که فرد وختی بش مبتلا میشه کند ذهن میشه و یا کلماتو کامل نمیگه . پری هم کلمه ی سفر در زمانو گفت . اقا صابر الان تو زمانه . اما راشو نمیدونم!Angel

فرید باز تیکه انداخت : فیلم زیاد میبینی شادی ! .. Sleepy

- نوچ .. باید فوری گریه کنیم تا هم آوا خوب شه هم ب اقا صابر برسیم .

تارا گفت : پس پریا ؟ رزی و شیوا ؟ اونا چیـع ؟

- نمیدونم فقد بدویید ! .. Sad

از اونور پریا ..!Angelخب اون روزی که صبا رو کشتن یادتونه ؟! پریا دیگه بعدش نیومد ! .. اون ی یادگاری تو قصر دیدو گریش گرفت. طلسم باطل شد و رسید ب سفر در زمان(پیش اقا صابر)!×!

بعد گفت : قربان .. شما اینجایید ؟ من .. خب راستش ! ..

- چیزی نگو . میدونم

- چه جور ؟

- اون روز نمیدونم چی شد . خواستم با ملکه حرف بزنم . که دیدم یهو اینجام . راستش چن تنی بودن و بهم گفتن چه خبره! باید گریه کنیم تا برگردیم . ولی صبر میکنیم تا بقیه هم بیان .

- بقیه؟

-بلی . شادی و نفس و ماکان و تارا و فرید و پویا و مریضشون آوا!

- چش شده ؟

- داستانش مفصله .. در ضمن ، رزی و شیوا تو یه جای دیگه از زمان گیر کردن که گریه برش بی اثره . باید موقع برگشت اونارم ببریم .

- صباچی؟

- اون متاسفانه به قتل رسید . توسط ملکه منفجر شد . و ملکه هم مرده . شادی قصر رو منفجر کرد که البته قصر هم نابود شد .

- oOo

منو بقیه رسیدیم . ولی رسیدیم پیشه رزیو شیوا . همه ی داستانو واسه هم تعریف کردیم . جزیرش کوچیک بود . جا نبود واسه همین فرید تالاپ قر خورد افتاد تو اب!TongueBig Grin
بعدش اشک ریختیم .. سخت بود ؛ ب صبا فک کردیم که دیگه تو جمعمون نیس!Sadرسیدیم پیشه پریا و اقا صابر!عالی بود!Smile

دیگه همه تعریف کردیم از داستانامون .. وختی رسیدیم قصر اول یه سنگ واسه یادبود صبا ساختیم . بعدش نفس با معماری خوبش یه قصر ساخت . البته مجازاته منم این بود که خدمتکار بشم!-__-Dodgy

ینی اژدها رام کنم ولی کار اصلیم خدمتکار شه . چی کنم دیگه!چون اون روزا دیگه اژدها و حیوونا زیاد مهم نبودن!

من بدبخ هرروز دیواررو تمیز میکردم آخر سر 2 تا هم میزدن تو سرم!Dodgy

ولی خب مهم اینه که همه سالمیم و فقد جا صبـHeartـآ خالیـه×

پایان 


تو سری بعـد دیگـه داستـآن طنـزه ! .. جالـب و خنده دار .. بعـدا کم کم عاشقانه میشه و هی همه جوری ^___^


سری بعـد اسمـش " مشکـلات داخلی" هستش .میفهمید که اقا صابر با پویا و آوا برای سفری به جایی میرن . مسئول حفاظت از قصر فریده و همه باس بهش احترام بزارن . ولی تازه مشکلاتو درگیری های بچه ها با هم شروع میشه ..Big Grin
خوب، ولی اشتباه...
 سپاس شده توسط ..WonDerfull.. ، M.K.N ، ~JaSmIn~ ، Adl!g+ ، SABER ، Snow-Girl ، Mïņ̃†êR ، پيشي ي ملوس ، τοxικ ، ღSηow Princessღ ، ற!ՖŠ Д¥Ť!Ñ ، First Star


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان