طنز دیگر تاریخ این است که کسانی که خود دارای تاریخ سیاه برد داری و تبعیض نژادی هستند .
حکومت های که مدعی حقوق بشر و مبارزه با نژاد پرستی شده اند خود بزرگ ترین حکومت های جنایت کار تاریخ هستند
این تبعض نژادی نه تنها در جنگ جهانی دوم در بین متفقن کاملا وجود داشت بلکه تا سال ها بعد نیز ادامه داشته. برای نمونه می توان به بزرگ ترین دروغ گو تمام تاریخ ایالات متحد اشاره کرد کشوری که تا اواخر دهه 1960 یعنی بیش از 20 سال بعد از پایان جنگ جهانی دوم همچنان به تبعیض نژادی علیه رنگین پوستان ادامه می داد و تمام رنگین پوستان از حقوق اولیه شهروندی خود محروم بودند
جالب تر این است که اولین فرصت برای بهبود وضعیت سیاهان بخاطر شرکت کردن انها در جنگ جهانی دوم صورت گرفت .در سال 1945 با ادغام واحد های ارتشی سیاه پوست امریکای و سفید پوست برای نخستین بار به سیاه پوستان اجازه ورود به مکانی را دادن که سپید پوستان در ان عضویت داشتن(جالب اینجاست که کمترین عکس و یا فیلمی وجود دارد که نشان دهد سیاه پوستان هم نقشی در پیروزی در جنگ جهانی دوم داشته اند)
در همین سال دیوان عالی فدرال ایالات متحده آمریکا با فشار جمهوری خواهان قانونی را تصویب کرد که اجازه ثبت نام دانش اموزان سیاه پوست را داد اما با این وجود در ایالت های جنوبی که خود مروج برده داری بودن به صورت جدی در برابر این قانون مقاومت کردند.
با وجود تصویب این قانون سیاهان همچنان از ورود به اماکن مخصوص سفید پوستان از جمله باشگاهها، رستورانها و بارها محروم بودند. حتی در برخی از شهرهای جنوب، سیاهپوستان حق نداشتند بر روی صندلی مخصوص سفید پوستان در اتوبوسهای عمومی بنشینند.
اقدام خانم روزا پارکس در سال ۱۹۵۵ در شهر مونتگمری ایالت آلاباما روح تازهای به مبارزات سیاهپوستان داد. پارکس در اقدامی شجاعانه، از بلند شدن از روی صندلی مخصوص سفید پوستان در یک اتوبوس عمومی خودداری کرد و توسط پلیس دستگیر شد. این اقدام، خشم سیاهان را شعله ور تر کرد. کشیش جوانی به نام مارتین لوتر کینگ یک تحریم چند ماهه را علیه سیستم حمل و نقل عمومی در ایالت آلاباما شکل داد. این اعتراض سپس به «جنبش حقوق مدنی» تبدیل شد. در سال ۱۹۶۰ با تلاش و کوشش مارتین لوتر کینگ «قانون حقوق مدنی» با هدف رفع تبعیص نژادی به تصویب رسید.
(به عنوان نمونه از این مبارازت برای برطرف شدن تبعیض نژادی می توان به واقعه یکشنبه سیاه در سال 1965 اشاره کرد)
تغییرات بنیادین در قوانین نژادی در دوران حکومت دموکراتها در دهه ۱۹۶۰حاصل شد. جان اف کندی و جانشینش، لیندون جانسون گامهای بلندی را برای فائق آمدن بر معضل تاریخی نژادی در ایالات متحده آمریکا بر داشتند. این تحولات سبب شد جناح محافظه کار که همچنان بر اصالت نژادی فرهنگ آنگلو – پروتستانی سفید پوستان پافشاری میکرد، هم قسم شود و جنگ ایدئولوژیکی علیه لیبرالها را آغاز کند.
و اما نکته جالب در مورد دمکرات ها و سیاست کثیف انها
تعارض نژادی میان سیاهان و سفیدپوستان در سالهای پایانی قرن ۱۹ و اوایل قرن ۲۰ متأثر از رقابتهای حزبی بود. حزب دموکرات ایالات متحده آمریکا که از ابتدا، جنوب برده داری را پایگاه اصلی خود قرار داده بود، همچنان از این نظام غیر عادلانه حمایت میکرد. این حزب برای دفاع از منافع کلان کشاورزان جنوب حتی تا پای تجزیه ایالات متحده آمریکا نیز پیش رفت. شمال که توسط آبراهام لینکلن و حزب تازه تأسیس جمهوریخواه رهبری میشد، آزادی بردهها را به جنوب دموکرات تحمیل کرد. بدین ترتیب دو حزب بزرگ آمریکا، یکی در جایگاه حمایت از حقوق سیاهپوستان قرار گرفت و دیگری دفاع از شرایط پیش از جنگ را سرلوحه خود قرار داد.
البته این تقسیم بندی در اوایل قرن بیستم به شکل اساسی دگرگون شد. دموکراتها که از حاکمیت مطلق ۴۰ ساله حزب جمهوریخواه ایالات متحده آمریکا به تنگ آمده بودند، به تدریج نفوذ خود را درایالتهای شمال شرقی، منطقهای که روز به روز مهاجرین تازهای را به خود جلب میکرد، افزایش دادند. مهاجرین، رنگین پوستان و اقشار فرودست جامعه به دور دموکراتها جمع شدند و این حزب که روزگاری سمبل نظام برده داری بود، برای کسب قدرت به حامی اصلی سیاپوستان تبدیل شد. از آن زمان تاکنون دموکراتها، حزب مدافع رنگین پوستان از جمله سیاهان و حزب جمهوریخواه حزب سفید پوستان لقب گرفتهاند.
تمام نوشته های برگرفته از ویکی پدیا است و جالب تر این است با وجود این نوشته ها که فاجعه بزرگ نژاد پرستی را به صراحت نشان می دهد باز این دانشنامه جهانی که متعلق به متفقین است نام این جنایت ها را تنها (جدایی نژادی در ایالات متحده آمریکا) گذاشته است و از نامبردن نژاد پرستی برای این جنایات خود داری کرده است
همان گونه که دوستان اگاه هستند بخاطر وجود سابقه زیاد امریکا در نژاد پرستی و برده داری تا همین چند سال گذشته هنوز امکان کاندید شدن یک سیاه پوست وجود نداشته است
یا برای نمونه دیگر به نژاد پرستی که توسط کشور های استعمار گری همچون هلند ،بلژیک ،فرانسه و بریتانیا(انگلیس) وجود داشته می توان اشاره کرد اگر نگاهی به نقشه جهان در سال 1939 بیندازید متوجه می شوید افریقا ،اسیا و تا حدودی امریکای جنوبی بین این چند کشور تقسیم شده بود و تمام این سرزمین ها مستعمرات این چند کشور بوده اند
این چند کشور نه تنها دست به چپاول اموال این قاره ها می زدند بلکه به شدت به نژاد پرستی و تحقیر بومیان ان سرزمین ها می پرداخت .ساکنین این سر زمین ها را از حقوق اولیه خود محروم کردند برای نمونه می توان به وجود تابلو های که در ورودی پارک و اماکن عمومی وجود داشت اشار کرد که ورود سگ را ازاد اعلام می کرد ولی ورود هندیان و یا چینی ها را ممنوع کرده بود اشاره کرد(این نوع رفتار را می توان در فیلم های که در مورد ان سال ها در شهر هنگ کنگ و یا هند ساخته شده است دید )
اوج این جنایت ها که منجر به ایجاد حکومت آپارتاید در افریقای جنوبی توسط هلند شد مشخصه می شود حکومتی که تا دهه ها بعد از جنگ جهانی دوم ادامه داشت و مورد حمایت حکومت پادشاهی هلند بود
جالب تر این است که این کشور با گستاخی تمام تر برای جبران مشگلات خود نه تنها در جنگ جهانی دوم دست به چپاول بی اندازه این سرزمین ها زدند (به طور مثال می توان به ایجاد قحطی در هند توسط انگلیس اشاره کرد) بلکه کم بود سرباز های خود را از این مردمان تامین می کردند(برای نمونه ایران توسط سربازان هندی بریتانیا اشغال شد)
اما با پایان جنگ جهانی دوم ایجاد حس ملی گرای که توسط حکومت المان نازی در دنیا ایجاد شده بود همراه با کمک المان به ایجاد لژیون های خارجی که ارتش های ازادی بخش مستعمرات بودند (مانند ارتش ازادی بخش هند) حس ملی گرای در مردمان این سر زمین ها افزایش یافت .این حس از یک سو و وارد اوردن ضربات سنگین به قدرت نظامی و اقتصادی استعمارگارن(انگلیس ،هلند،بلژیک و فرانسه) از سوی دیگر زمینه ازادی این مستعرمات و ایجاد حکومت های ملی انها را فراهم کرد
حکومت های که مدعی حقوق بشر و مبارزه با نژاد پرستی شده اند خود بزرگ ترین حکومت های جنایت کار تاریخ هستند
این تبعض نژادی نه تنها در جنگ جهانی دوم در بین متفقن کاملا وجود داشت بلکه تا سال ها بعد نیز ادامه داشته. برای نمونه می توان به بزرگ ترین دروغ گو تمام تاریخ ایالات متحد اشاره کرد کشوری که تا اواخر دهه 1960 یعنی بیش از 20 سال بعد از پایان جنگ جهانی دوم همچنان به تبعیض نژادی علیه رنگین پوستان ادامه می داد و تمام رنگین پوستان از حقوق اولیه شهروندی خود محروم بودند
جالب تر این است که اولین فرصت برای بهبود وضعیت سیاهان بخاطر شرکت کردن انها در جنگ جهانی دوم صورت گرفت .در سال 1945 با ادغام واحد های ارتشی سیاه پوست امریکای و سفید پوست برای نخستین بار به سیاه پوستان اجازه ورود به مکانی را دادن که سپید پوستان در ان عضویت داشتن(جالب اینجاست که کمترین عکس و یا فیلمی وجود دارد که نشان دهد سیاه پوستان هم نقشی در پیروزی در جنگ جهانی دوم داشته اند)
در همین سال دیوان عالی فدرال ایالات متحده آمریکا با فشار جمهوری خواهان قانونی را تصویب کرد که اجازه ثبت نام دانش اموزان سیاه پوست را داد اما با این وجود در ایالت های جنوبی که خود مروج برده داری بودن به صورت جدی در برابر این قانون مقاومت کردند.
با وجود تصویب این قانون سیاهان همچنان از ورود به اماکن مخصوص سفید پوستان از جمله باشگاهها، رستورانها و بارها محروم بودند. حتی در برخی از شهرهای جنوب، سیاهپوستان حق نداشتند بر روی صندلی مخصوص سفید پوستان در اتوبوسهای عمومی بنشینند.
اقدام خانم روزا پارکس در سال ۱۹۵۵ در شهر مونتگمری ایالت آلاباما روح تازهای به مبارزات سیاهپوستان داد. پارکس در اقدامی شجاعانه، از بلند شدن از روی صندلی مخصوص سفید پوستان در یک اتوبوس عمومی خودداری کرد و توسط پلیس دستگیر شد. این اقدام، خشم سیاهان را شعله ور تر کرد. کشیش جوانی به نام مارتین لوتر کینگ یک تحریم چند ماهه را علیه سیستم حمل و نقل عمومی در ایالت آلاباما شکل داد. این اعتراض سپس به «جنبش حقوق مدنی» تبدیل شد. در سال ۱۹۶۰ با تلاش و کوشش مارتین لوتر کینگ «قانون حقوق مدنی» با هدف رفع تبعیص نژادی به تصویب رسید.
(به عنوان نمونه از این مبارازت برای برطرف شدن تبعیض نژادی می توان به واقعه یکشنبه سیاه در سال 1965 اشاره کرد)
تغییرات بنیادین در قوانین نژادی در دوران حکومت دموکراتها در دهه ۱۹۶۰حاصل شد. جان اف کندی و جانشینش، لیندون جانسون گامهای بلندی را برای فائق آمدن بر معضل تاریخی نژادی در ایالات متحده آمریکا بر داشتند. این تحولات سبب شد جناح محافظه کار که همچنان بر اصالت نژادی فرهنگ آنگلو – پروتستانی سفید پوستان پافشاری میکرد، هم قسم شود و جنگ ایدئولوژیکی علیه لیبرالها را آغاز کند.
و اما نکته جالب در مورد دمکرات ها و سیاست کثیف انها
تعارض نژادی میان سیاهان و سفیدپوستان در سالهای پایانی قرن ۱۹ و اوایل قرن ۲۰ متأثر از رقابتهای حزبی بود. حزب دموکرات ایالات متحده آمریکا که از ابتدا، جنوب برده داری را پایگاه اصلی خود قرار داده بود، همچنان از این نظام غیر عادلانه حمایت میکرد. این حزب برای دفاع از منافع کلان کشاورزان جنوب حتی تا پای تجزیه ایالات متحده آمریکا نیز پیش رفت. شمال که توسط آبراهام لینکلن و حزب تازه تأسیس جمهوریخواه رهبری میشد، آزادی بردهها را به جنوب دموکرات تحمیل کرد. بدین ترتیب دو حزب بزرگ آمریکا، یکی در جایگاه حمایت از حقوق سیاهپوستان قرار گرفت و دیگری دفاع از شرایط پیش از جنگ را سرلوحه خود قرار داد.
البته این تقسیم بندی در اوایل قرن بیستم به شکل اساسی دگرگون شد. دموکراتها که از حاکمیت مطلق ۴۰ ساله حزب جمهوریخواه ایالات متحده آمریکا به تنگ آمده بودند، به تدریج نفوذ خود را درایالتهای شمال شرقی، منطقهای که روز به روز مهاجرین تازهای را به خود جلب میکرد، افزایش دادند. مهاجرین، رنگین پوستان و اقشار فرودست جامعه به دور دموکراتها جمع شدند و این حزب که روزگاری سمبل نظام برده داری بود، برای کسب قدرت به حامی اصلی سیاپوستان تبدیل شد. از آن زمان تاکنون دموکراتها، حزب مدافع رنگین پوستان از جمله سیاهان و حزب جمهوریخواه حزب سفید پوستان لقب گرفتهاند.
تمام نوشته های برگرفته از ویکی پدیا است و جالب تر این است با وجود این نوشته ها که فاجعه بزرگ نژاد پرستی را به صراحت نشان می دهد باز این دانشنامه جهانی که متعلق به متفقین است نام این جنایت ها را تنها (جدایی نژادی در ایالات متحده آمریکا) گذاشته است و از نامبردن نژاد پرستی برای این جنایات خود داری کرده است
همان گونه که دوستان اگاه هستند بخاطر وجود سابقه زیاد امریکا در نژاد پرستی و برده داری تا همین چند سال گذشته هنوز امکان کاندید شدن یک سیاه پوست وجود نداشته است
یا برای نمونه دیگر به نژاد پرستی که توسط کشور های استعمار گری همچون هلند ،بلژیک ،فرانسه و بریتانیا(انگلیس) وجود داشته می توان اشاره کرد اگر نگاهی به نقشه جهان در سال 1939 بیندازید متوجه می شوید افریقا ،اسیا و تا حدودی امریکای جنوبی بین این چند کشور تقسیم شده بود و تمام این سرزمین ها مستعمرات این چند کشور بوده اند
این چند کشور نه تنها دست به چپاول اموال این قاره ها می زدند بلکه به شدت به نژاد پرستی و تحقیر بومیان ان سرزمین ها می پرداخت .ساکنین این سر زمین ها را از حقوق اولیه خود محروم کردند برای نمونه می توان به وجود تابلو های که در ورودی پارک و اماکن عمومی وجود داشت اشار کرد که ورود سگ را ازاد اعلام می کرد ولی ورود هندیان و یا چینی ها را ممنوع کرده بود اشاره کرد(این نوع رفتار را می توان در فیلم های که در مورد ان سال ها در شهر هنگ کنگ و یا هند ساخته شده است دید )
اوج این جنایت ها که منجر به ایجاد حکومت آپارتاید در افریقای جنوبی توسط هلند شد مشخصه می شود حکومتی که تا دهه ها بعد از جنگ جهانی دوم ادامه داشت و مورد حمایت حکومت پادشاهی هلند بود
جالب تر این است که این کشور با گستاخی تمام تر برای جبران مشگلات خود نه تنها در جنگ جهانی دوم دست به چپاول بی اندازه این سرزمین ها زدند (به طور مثال می توان به ایجاد قحطی در هند توسط انگلیس اشاره کرد) بلکه کم بود سرباز های خود را از این مردمان تامین می کردند(برای نمونه ایران توسط سربازان هندی بریتانیا اشغال شد)
اما با پایان جنگ جهانی دوم ایجاد حس ملی گرای که توسط حکومت المان نازی در دنیا ایجاد شده بود همراه با کمک المان به ایجاد لژیون های خارجی که ارتش های ازادی بخش مستعمرات بودند (مانند ارتش ازادی بخش هند) حس ملی گرای در مردمان این سر زمین ها افزایش یافت .این حس از یک سو و وارد اوردن ضربات سنگین به قدرت نظامی و اقتصادی استعمارگارن(انگلیس ،هلند،بلژیک و فرانسه) از سوی دیگر زمینه ازادی این مستعرمات و ایجاد حکومت های ملی انها را فراهم کرد