24-07-2013، 10:24
من همیشه کتونی خواهرمو قایم میکردم بعد خودم جنگی میرفتم مدرسه توی راه هرهر میخندیدم آبجیمم با چشاش که مث کاسه ی خون بود بعد از 45 گشتن بدو بدو میرفت مدرسه
و دوباره روز از نو روزی از نو
و دوباره روز از نو روزی از نو