08-05-2013، 14:23
(آخرین ویرایش در این ارسال: 08-05-2013، 14:26، توسط Azarbayjanliam.)
احسنت؛
نمیدونم روستا دیدین یانه! یادمه آب تموم میشد، ظرفا رو برمیداشتم و از سر مزرعه تا روستا رو (از ترس گرگ ! ) یه نفسه می دویدم و با الاغ عموم اینا با ظرفای پر آب بر می گشتم
وقتی آخرای تابستون میشد و بایستی بر میگشتیم شهر، باد غربی شروع می شد و تقریباً هر 6 متری یه گردباد کوچولو درست میشد! وقتی از بالای تپه به روستا نیگا می کردی، ... واقعاً نمیشه گفت که چقدر جالب بود
----------------------------------
ولی یه چیز بگما؛ "نسل" اون شکلی نیست که نوشتی میدونم خودت می دونی، ولی خیلیا نمی دونن، حالا درستشو بنویسی بنظرم بهتره
نمیدونم روستا دیدین یانه! یادمه آب تموم میشد، ظرفا رو برمیداشتم و از سر مزرعه تا روستا رو (از ترس گرگ ! ) یه نفسه می دویدم و با الاغ عموم اینا با ظرفای پر آب بر می گشتم
وقتی آخرای تابستون میشد و بایستی بر میگشتیم شهر، باد غربی شروع می شد و تقریباً هر 6 متری یه گردباد کوچولو درست میشد! وقتی از بالای تپه به روستا نیگا می کردی، ... واقعاً نمیشه گفت که چقدر جالب بود
----------------------------------
ولی یه چیز بگما؛ "نسل" اون شکلی نیست که نوشتی میدونم خودت می دونی، ولی خیلیا نمی دونن، حالا درستشو بنویسی بنظرم بهتره