29-10-2021، 16:21
(آخرین ویرایش در این ارسال: 29-10-2021، 16:22، توسط THEDARKNESS.)
سلام دوستان پارت 9: همه هستن ولی به فنا رفتیم
قسمت 1
معرفی 3 شخصیت محبوب(پرهام،حسام،ارمی)
شخصیت: پرهام
اسم: پرهام
سن:15
قد:170
وزن:43
رنگ چشم: یکی سفید کامل یکی قهوه ای
رنگ مو: قهوه ای تیره
خصوصیات اخلاقی : شرور مغرور و انتقام جو
زندگی نامه: پرهام فرزند سردار سپهبد یکی از ارتش های جهان است و در خانواده ای کاملا نظامی و نظام مند چشم به جهان گشوده است. وی از همان بچگی علاقه بسیار زیادب نسبت به جنک افزار ها داشته و ارزو داشت روزی خودش یک ارتش را رهبری کند. وی همواره در زیر سایه نام پدرش بود و به همین دلیل از یکی از شهر های جهان به انجمن فلشخور مهاجرت کرده تا بتواند برای خودش اسم و رسمی در بیاورد و سپس به یکی از شهر های جهان برگرد. اون پس از امدن به فلشخور با استعداد و لیاقت و توانایی که از خود نشان داد توانست اول به عنوان نویسنده یخش نظامی و سپس به عنوان مدیر آزمایشی و در نهایت به عنوان مدیر آن بخش فعالیت کند و بدین ترتیب پله های ترقی را یکی پس دیگری پیمود. و در جریان کودتای سرزمین عجایب به عنوان فرماندهی ارتش نیروهای شورشی منسوب شد و هم اکنون با نیرو های خود در حال جنگ با اونوری ها هستند.
___________________________________________________
شخصیت:حسام
اسم: حسام
سن :۱۷
قد:۱۷۶
وزن:۵۸
سایز پا :۴۲
رنگ چشم :قهوه ای
رنگ مو :بور
خصوصیات اخلاقی و ظاهری : ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
زندگی نامه: حسام دوران کودکی خود را در مدارس ایران گذراند و وقتش را صرف به فنا دادن معلمانش کرد و سپس بعد از اشنایی با کرونا با انجمن فلشخور نیز آشنایی یافته و تبدیل به یکی از ستون های مستحکم و لرزش ناپذیر این انجمن شد و ایشان نیز به همراه پرهام در جنگ با اونوریا به سر می برند .
____________________________________________________
شخصیت : آرمی
اسم:ارمیتا
سن :24
قد:168
وزن:45
سایز پا :._.
رنگ چشم :عسلی
رنگ مو :خرمایی"رنگ موهای خودم._.( اگه نمیدونید بهش پ.خ بدید بهتون بگه)
خصوصیات اخلاقی و ظاهری :خودم(اینم اگه ندیدینش پ.خ بهش بدید ازش عکس بگیرید)
زندگی نامه: وی فرزند مردی نیکو سیرت و نیکو سرشت بود که در جنگل های سرسبز زاگرس پرورش پیدا کرده وی همانند شاهزاده ها زیسته و به مانند انها بزرگ شده بود و در ادب و کمالات اورا با ملکه انگلستان نیز غیاس می کردند پس از مدت زمانی به اجبار به شهر تبریز شهر ابا و اجدادی خویش رفته و در آنها سکونت برگزیدند و پس ان به وسیله اینترنت با انجمن فلشخور آشنا شده و اینگونه جزوی از این جمع سرگردان در سرزمین عجایب شده.
_______________________________________________________________________
در زمان موازی خیاط خانه سلطنتی :
بهار: آرش آرش پسرم پاشو پاشو به هوش بیا حالت خوبه؟؟؟


شقایق: باور کنید من نکشتم
تقصیر حسین بود فرار کرد
شووووررشوووورر آب
رامونا پارچ اب را روی آرش خالی میکند و ارش از جای خود میپرد.
بهار:
وای پسرم زندسس. بچه های عاشقتونم





آرش: میشه بگی برای چی منو بقل کردی؟
من به عنوان مغز کل و نخبه این مملک نمیتونم همچین بی حرمتی رو تحمل کنم.
سقف های این جزیره برای من کوتاهه و من باید ازینجا برم.
بهار. رامونا. ترلان . شقایق :





آرش خیاط خانه را ترک می کند و به راه می افتد و در راه به جمعیت بزرگی بر میخورد که از قضا بریا دیدن فرنود جمع شده اند.
زمان حال کنار ساحل:
مهدی: حسین جان حالت بهتر نشد بریم؟
حسین: نه آخه چطوری بعد شکست عشقی بهتر بشم.
مهدی:
پا مشی یا سوراخ سوراخت کنم؟
حسین: بریم ، بریم.gif)
ریهام: منم امادم بریم
و اینگونه شد که آن سه قهرمان شجاع و دلیر به سمت معبد فرنود حرکت کردنددیددی
.
.
.
.
.
.
دقایقی بعد در جلوی در معبد فرنود ...............
وضعیت مهدی ،ریهام،رومینا،ملیکا،شقایق،ننه جون،ستایش،ترلان،رامونا،سهند و باران :






وضعیت آرش : دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
http://img.dalfak.com/79/795902493-5209064572.jpg (شرمنده عکس بهتر نیافتم)
وضعیت تینا: سهند،سنهد جونم مطمئنی اونو با من اشتباه نگرفتی؟
وضعیت حسین: تینا،تینا، تینا خانم بیا منو ببین من خیلی از سهند بهترم ها
وضعیت بهار:
نههه بچمو ولش کنیدد نههه 
بچمو ازادش کنیددد
صدایی از دور بگوش میرسد:
همه تعظیم کنید فرنود خان بزرگ نشریف فرما میشونددد
انجمن: هااااااااااا


فرنود: ای درود و صد درود بر تمامی مریدان جان بر سر راه من نهاده حال بیاید تا مراسم اعدام این کافر شرک افروز را آغاز کنیم تا دیگر جرات نکند به گفته های من پیر دانا ایرادی وارد بنماید.
بهار: هوی فرنود چی داری چرت و پرت میگی بیام اونجا دهنتو جر بدم زود ارشو بیار پایین تا نزدم تو دهنت
ارش: خانم بهار خانم منت این خدای الکی رو نکش که با استفاده از علم نوین داره ملت رو گول میزنه و پیرو خودش کرده من به عنوان یه دانشمند این چیزهارو تحمل نمیکنم و ریشه خرافات را در این کشور خشک میکنم.
پ.ن : بعد ضربه محکمز که خورده تو سر ارش از بچه به یه فیلسوف و داشمند خیلی باهوش تبدیل شده.
بهار: آخ قرون بچم برم ببین چقدر بزرگ شده دیگه میره با ظلم و تباهی بجنگه


فرنود: بکشید اون ملعونو و از جلوی چشم هایم نابودش کنید
مهدی: فرنود جان حالا که این بعد قرنی که اومده اینجا عاقل شده نمیشه نکشیش بزاری زنده بمونه؟
فرنود: بگذار اندکی بی اندیشم ...
فرنود: اجازه دهید تا من اندکی ا آن بانوی زیبا روی سخن بگویم سپس ارش پایین اورده و نزد شما پرتابش خواهم کرد.
تینا:





آخ سهند بیشعور دیدی من چقدر جذابم حتی این پیری هم فهمید
بیا عزیزم بیا باهم حرف بزنیم خجاالت نکش گلم.
فرنود: ای بانوی زیبا رو لطفا این شاخه گل را از من بپذیرید.و مرا به هم کلامی با خود مفتخر سازیید

فرنود به سمت ملیکا رفته و شاخه گل را به او تقدیم میکند.
تینا:


ببین سهند جونم داشتم میگفتم
سهند:

حسین: تینا من هستم من دوست دارم
.gif)
تینا: من سهندمو میخوام
مهدی :بیا این ابنباتو بخور گریه نکن
تینا:
مهدی: آفرین دختر خوب
پایان پارت 9
@شـــقآیــق
@*VENUS*
@SɪʟᴠᴇʀMɪɴᴅ
@βάરãɲ
@"☆мᴇʜяᴀʙ☆"
@Prometheus
@моои
@"AVA_MADI*"
@"نــــــــــⓐنسی"
@سهَند
@"ƤᴏᴏƁᴏи"
@"ʟeмoи"
@THEDARKNESS
@"вɪʟʟɪє"
@ғαறØᴜs_ραѕѕeя_βყ
@"†ᴰᵃᴿᶜʸ†"
@Setayesh.s
@shghyegh
@Mohlek
@فرنودِ بن گیومرث
@"^t!ana^"
@"BTS__ARMY"
@*Aɴѕel*

معرفی 3 شخصیت محبوب(پرهام،حسام،ارمی)
شخصیت: پرهام
اسم: پرهام
سن:15
قد:170
وزن:43
رنگ چشم: یکی سفید کامل یکی قهوه ای
رنگ مو: قهوه ای تیره
خصوصیات اخلاقی : شرور مغرور و انتقام جو
زندگی نامه: پرهام فرزند سردار سپهبد یکی از ارتش های جهان است و در خانواده ای کاملا نظامی و نظام مند چشم به جهان گشوده است. وی از همان بچگی علاقه بسیار زیادب نسبت به جنک افزار ها داشته و ارزو داشت روزی خودش یک ارتش را رهبری کند. وی همواره در زیر سایه نام پدرش بود و به همین دلیل از یکی از شهر های جهان به انجمن فلشخور مهاجرت کرده تا بتواند برای خودش اسم و رسمی در بیاورد و سپس به یکی از شهر های جهان برگرد. اون پس از امدن به فلشخور با استعداد و لیاقت و توانایی که از خود نشان داد توانست اول به عنوان نویسنده یخش نظامی و سپس به عنوان مدیر آزمایشی و در نهایت به عنوان مدیر آن بخش فعالیت کند و بدین ترتیب پله های ترقی را یکی پس دیگری پیمود. و در جریان کودتای سرزمین عجایب به عنوان فرماندهی ارتش نیروهای شورشی منسوب شد و هم اکنون با نیرو های خود در حال جنگ با اونوری ها هستند.
___________________________________________________
شخصیت:حسام
اسم: حسام
سن :۱۷
قد:۱۷۶
وزن:۵۸
سایز پا :۴۲
رنگ چشم :قهوه ای
رنگ مو :بور
خصوصیات اخلاقی و ظاهری : ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
زندگی نامه: حسام دوران کودکی خود را در مدارس ایران گذراند و وقتش را صرف به فنا دادن معلمانش کرد و سپس بعد از اشنایی با کرونا با انجمن فلشخور نیز آشنایی یافته و تبدیل به یکی از ستون های مستحکم و لرزش ناپذیر این انجمن شد و ایشان نیز به همراه پرهام در جنگ با اونوریا به سر می برند .
____________________________________________________
شخصیت : آرمی
اسم:ارمیتا
سن :24
قد:168
وزن:45
سایز پا :._.
رنگ چشم :عسلی
رنگ مو :خرمایی"رنگ موهای خودم._.( اگه نمیدونید بهش پ.خ بدید بهتون بگه)
خصوصیات اخلاقی و ظاهری :خودم(اینم اگه ندیدینش پ.خ بهش بدید ازش عکس بگیرید)
زندگی نامه: وی فرزند مردی نیکو سیرت و نیکو سرشت بود که در جنگل های سرسبز زاگرس پرورش پیدا کرده وی همانند شاهزاده ها زیسته و به مانند انها بزرگ شده بود و در ادب و کمالات اورا با ملکه انگلستان نیز غیاس می کردند پس از مدت زمانی به اجبار به شهر تبریز شهر ابا و اجدادی خویش رفته و در آنها سکونت برگزیدند و پس ان به وسیله اینترنت با انجمن فلشخور آشنا شده و اینگونه جزوی از این جمع سرگردان در سرزمین عجایب شده.
_______________________________________________________________________
در زمان موازی خیاط خانه سلطنتی :
بهار: آرش آرش پسرم پاشو پاشو به هوش بیا حالت خوبه؟؟؟



شقایق: باور کنید من نکشتم



شووووررشوووورر آب
رامونا پارچ اب را روی آرش خالی میکند و ارش از جای خود میپرد.
بهار:







آرش: میشه بگی برای چی منو بقل کردی؟

من به عنوان مغز کل و نخبه این مملک نمیتونم همچین بی حرمتی رو تحمل کنم.
سقف های این جزیره برای من کوتاهه و من باید ازینجا برم.
بهار. رامونا. ترلان . شقایق :






آرش خیاط خانه را ترک می کند و به راه می افتد و در راه به جمعیت بزرگی بر میخورد که از قضا بریا دیدن فرنود جمع شده اند.
زمان حال کنار ساحل:
مهدی: حسین جان حالت بهتر نشد بریم؟

حسین: نه آخه چطوری بعد شکست عشقی بهتر بشم.



حسین: بریم ، بریم
.gif)
.gif)

و اینگونه شد که آن سه قهرمان شجاع و دلیر به سمت معبد فرنود حرکت کردنددیددی
.
.
.
.
.
.
دقایقی بعد در جلوی در معبد فرنود ...............
وضعیت مهدی ،ریهام،رومینا،ملیکا،شقایق،ننه جون،ستایش،ترلان،رامونا،سهند و باران :







وضعیت آرش : دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
http://img.dalfak.com/79/795902493-5209064572.jpg (شرمنده عکس بهتر نیافتم)
وضعیت تینا: سهند،سنهد جونم مطمئنی اونو با من اشتباه نگرفتی؟

وضعیت حسین: تینا،تینا، تینا خانم بیا منو ببین من خیلی از سهند بهترم ها

وضعیت بهار:




صدایی از دور بگوش میرسد:
همه تعظیم کنید فرنود خان بزرگ نشریف فرما میشونددد
انجمن: هااااااااااا



فرنود: ای درود و صد درود بر تمامی مریدان جان بر سر راه من نهاده حال بیاید تا مراسم اعدام این کافر شرک افروز را آغاز کنیم تا دیگر جرات نکند به گفته های من پیر دانا ایرادی وارد بنماید.
بهار: هوی فرنود چی داری چرت و پرت میگی بیام اونجا دهنتو جر بدم زود ارشو بیار پایین تا نزدم تو دهنت

ارش: خانم بهار خانم منت این خدای الکی رو نکش که با استفاده از علم نوین داره ملت رو گول میزنه و پیرو خودش کرده من به عنوان یه دانشمند این چیزهارو تحمل نمیکنم و ریشه خرافات را در این کشور خشک میکنم.


پ.ن : بعد ضربه محکمز که خورده تو سر ارش از بچه به یه فیلسوف و داشمند خیلی باهوش تبدیل شده.

بهار: آخ قرون بچم برم ببین چقدر بزرگ شده دیگه میره با ظلم و تباهی بجنگه



فرنود: بکشید اون ملعونو و از جلوی چشم هایم نابودش کنید

مهدی: فرنود جان حالا که این بعد قرنی که اومده اینجا عاقل شده نمیشه نکشیش بزاری زنده بمونه؟

فرنود: بگذار اندکی بی اندیشم ...
فرنود: اجازه دهید تا من اندکی ا آن بانوی زیبا روی سخن بگویم سپس ارش پایین اورده و نزد شما پرتابش خواهم کرد.


تینا:








فرنود: ای بانوی زیبا رو لطفا این شاخه گل را از من بپذیرید.و مرا به هم کلامی با خود مفتخر سازیید


فرنود به سمت ملیکا رفته و شاخه گل را به او تقدیم میکند.
تینا:










.gif)
تینا: من سهندمو میخوام

تینا:



پایان پارت 9
@شـــقآیــق
@*VENUS*
@SɪʟᴠᴇʀMɪɴᴅ
@βάરãɲ
@"☆мᴇʜяᴀʙ☆"
@Prometheus
@моои
@"AVA_MADI*"
@"نــــــــــⓐنسی"
@سهَند
@"ƤᴏᴏƁᴏи"
@"ʟeмoи"
@THEDARKNESS
@"вɪʟʟɪє"
@ғαறØᴜs_ραѕѕeя_βყ
@"†ᴰᵃᴿᶜʸ†"
@Setayesh.s
@shghyegh
@Mohlek
@فرنودِ بن گیومرث
@"^t!ana^"
@"BTS__ARMY"
@*Aɴѕel*