21-10-2021، 20:47
(آخرین ویرایش در این ارسال: 21-10-2021، 20:53، توسط THEDARKNESS.)
خب به نام خدا پارت 8 داستان.
حسین: عه سهند شیطون پس ازون بالا چشم چرونی میکنی ها؟
سهند : کاری نکن لوله تفنگو بکنم ت دماغت ها بچه پرو

حسین :
سهند:
تینا : ایش حسین چیکارش داری بدبختو محو زیبایی من شده برام گل اورده بزار گلشو بده بره تا وقتمون کمتر تلف بشه.
سهند به سمت باران میرود : ای بانوی زیبا رو این شاخه گل ناقابل را از من بپذیرید لطفا


تینا:

حسین:


مهدی: خب بریم دیگه؟
باران:







تینا: صبرکن صبر کن الان اشتباه کردی دیگه ؟ میخواستی گلو به من بدی دیگه اخه بانوی زبارو منم هااا
سهند: نظرتون چیه بریم برجکم را بهتون نشون بدم ای بانوی زیبا رو؟
باران: خب چی بگم؟
حالا که خیلی اصرار می کنی باشه بریم
تینا: هاااااااااااااااااااااااااااااااا نهههه نهههه داری اشتباه بزرگی میکنی من خیلی خوشگل ترم ها یه لحظه صبر کن شاید مال ارایشمه بزار عوضش کنم ببینی چقدر زیبام


سهند : خب بانوی زیبارو بفرمایید از این طرفه
تینا: نههه سهند صبر کن داری اشتباه بزرگی میکنی







مهدی،حسین،شقایق و رومینا و ملیکا و بقیه حاضرین:










حسین: صبر کن تینا بیا بانوی زیباروی من شو من هنوز هستم
( حسین جان شرمنده )
تینا: نه من فقط سهندمو میخوام. سهندمو بدین
.gif)
.gif)


حسین : تینا صبر کنننننن نروووو
مهدی: حسین حالا بریم پیش فرنود؟
حسین:

احمق مگه نمیبینی شکست عشقی خوردم یکم درکم کن

ریهام:
چی شد چقدر سر و صدا می کنید تازه خوابم برده بود ها.
مهدی: واقعا تو وضعیت خوابیده بودی؟
ریهام: خب چیه من کلی کار دارم مثل شما که بیکار نیستم من منشی شاهم ها شاهههه



مهدی:
میشه چند تا از کاراتو بگی؟
ریهام: بله که میشه صبح بیدار شم صبحانه بخورم بعدش قهوه بخورم بغدش برم خرید بعدش برم ارایشگاه بعدش برم تو دفتر با تلفن زنگ بزنم با ترلان و شقایق و مبینا باهاشون درد و دل کنم و همش به بقیه بگم سر حاج صابر شلوغه و وقت ندارن و ........ دیدی چه همه سخته؟؟

مهدی:
ریهام: داری چیکار میکنی؟
مهدی: دارم ازت به عنوان یه الگوی کاملا به فنا رفته رو نویسی می کنم تا به عنوان مرجع بدم به بقیه شبیه تو نشن

کمتر از نیم ثانیه بعد حال روز مهدی:
خب تموم شد این قسمتم هرچند کم
@شـــقآیــق
@*VENUS*
@SɪʟᴠᴇʀMɪɴᴅ
@βάરãɲ
@"☆мᴇʜяᴀʙ☆"
@Prometheus
@моои
@"AVA_MADI*"
@"نــــــــــⓐنسی"
@سهَند
@"ƤᴏᴏƁᴏи"
@"ʟeмoи"
@THEDARKNESS
@"вɪʟʟɪє"
@ғαறØᴜs_ραѕѕeя_βყ
@"†ᴰᵃᴿᶜʸ†"
@Setayesh.s
@shghyegh
@Mohlek
@فرنودِ بن گیومرث
@"^t!ana^"
@"BTS__ARMY"
@*Aɴѕel*
حسین: عه سهند شیطون پس ازون بالا چشم چرونی میکنی ها؟


سهند : کاری نکن لوله تفنگو بکنم ت دماغت ها بچه پرو


حسین :


تینا : ایش حسین چیکارش داری بدبختو محو زیبایی من شده برام گل اورده بزار گلشو بده بره تا وقتمون کمتر تلف بشه.
سهند به سمت باران میرود : ای بانوی زیبا رو این شاخه گل ناقابل را از من بپذیرید لطفا



تینا:







باران:








تینا: صبرکن صبر کن الان اشتباه کردی دیگه ؟ میخواستی گلو به من بدی دیگه اخه بانوی زبارو منم هااا





سهند: نظرتون چیه بریم برجکم را بهتون نشون بدم ای بانوی زیبا رو؟



تینا: هاااااااااااااااااااااااااااااااا نهههه نهههه داری اشتباه بزرگی میکنی من خیلی خوشگل ترم ها یه لحظه صبر کن شاید مال ارایشمه بزار عوضش کنم ببینی چقدر زیبام



سهند : خب بانوی زیبارو بفرمایید از این طرفه


تینا: نههه سهند صبر کن داری اشتباه بزرگی میکنی








مهدی،حسین،شقایق و رومینا و ملیکا و بقیه حاضرین:











حسین: صبر کن تینا بیا بانوی زیباروی من شو من هنوز هستم

تینا: نه من فقط سهندمو میخوام. سهندمو بدین

.gif)
.gif)


حسین : تینا صبر کنننننن نروووو



مهدی: حسین حالا بریم پیش فرنود؟
حسین:










ریهام:


مهدی: واقعا تو وضعیت خوابیده بودی؟

ریهام: خب چیه من کلی کار دارم مثل شما که بیکار نیستم من منشی شاهم ها شاهههه




مهدی:

ریهام: بله که میشه صبح بیدار شم صبحانه بخورم بعدش قهوه بخورم بغدش برم خرید بعدش برم ارایشگاه بعدش برم تو دفتر با تلفن زنگ بزنم با ترلان و شقایق و مبینا باهاشون درد و دل کنم و همش به بقیه بگم سر حاج صابر شلوغه و وقت ندارن و ........ دیدی چه همه سخته؟؟


مهدی:


مهدی: دارم ازت به عنوان یه الگوی کاملا به فنا رفته رو نویسی می کنم تا به عنوان مرجع بدم به بقیه شبیه تو نشن


کمتر از نیم ثانیه بعد حال روز مهدی:

خب تموم شد این قسمتم هرچند کم
@شـــقآیــق
@*VENUS*
@SɪʟᴠᴇʀMɪɴᴅ
@βάરãɲ
@"☆мᴇʜяᴀʙ☆"
@Prometheus
@моои
@"AVA_MADI*"
@"نــــــــــⓐنسی"
@سهَند
@"ƤᴏᴏƁᴏи"
@"ʟeмoи"
@THEDARKNESS
@"вɪʟʟɪє"
@ғαறØᴜs_ραѕѕeя_βყ
@"†ᴰᵃᴿᶜʸ†"
@Setayesh.s
@shghyegh
@Mohlek
@فرنودِ بن گیومرث
@"^t!ana^"
@"BTS__ARMY"
@*Aɴѕel*