اخطار‌های زیر رخ داد:
Warning [2] count(): Parameter must be an array or an object that implements Countable - Line: 865 - File: showthread.php PHP 7.4.33 (Linux)
File Line Function
/showthread.php 865 errorHandler->error




 


نظرسنجی: موضوع چطور بود؟
این نظرسنجی بسته شده است.
عالی
77.78%
49 77.78%
خوب
11.11%
7 11.11%
متوسط
6.35%
4 6.35%
ضعیف
4.76%
3 4.76%
در کل 63 رأی 100%
*شما به این گزینه رأی داده‌اید. [نمایش نتایج]

امتیاز موضوع:
  • 2 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

داستان کوتاه:عشق و دیوانگی(اگه عاشقی حتما بخون)

#1
در زمان های بسیار قدیم وقتی هنوز پای بشر به زمین نرسیده بود،فضیلت ها و تباهی ها که در همه جا شناور بودند،دور هم جمع شده بودند،در حالی که از بیکاری،خسته و کسل شده بودند.

ناگهان دانایی ایستاد و گفت:بیایید یک بازی کنیم؛مثلا قایم موشک!
همه از این پیشنهاد شاد شدند و دیوانگی فورا فریاد زد:من چشم میگذارم.
از آنجایی که هیچکس نمی خواست دنبال دیوانگی بگردد؛همه قبول کردند تا او چشم بگذارد تا به دنبال آنها بگردد.دیوانگی جلوی درختی رفت و چشمهایش را بست و شروع کرد به شمردن...یک...دو...سه...
همه رفتند تا جایی پنهان شوند!لطافت خود را به شاخ ماه آویزان کرد.خیانت داخل انبوهی از زباله پنهان شد.اصالت در میان ابرها پنهان شد.هوس به مرکز زمین رفت.دروغ گفت:زیر سنگی پنهان میشوم،اما به ته دریاچه رفت.طمع داخل کیسه ای که دوخته بود مخفی شد و دیوانگی مشغول شمردن بود،هفتادونه...هشتاد...هشتادویک...
همه پنهان شده بودند به جز عشق که همواره مردد بود و نمی توانست تصمیم بگیرد و جای تعجب هم نیست؛همه میدانیم پنهان کردن عشق مشکل است.در همین حال دیوانگی به پایان شمارش میرسید،نودوپنج...نودوشش...نودوهفت...
هنگامی که دیوانگی به صد رسید عشق پرید در بین یک بوته گل رز پنهان شد.
دیوانگی فریاد زد:"آمدم" و اولین کسی که پیدا کرد تنبلی بود چون تنبلی،تنبلی اش آمده بود جایی پنهان شود و لطافت را پیدا کرد که به شاخ ماه آویزان بود،دروغ ته دریاچه،هوس در مرکز زمین،یکی یکی همه را پیدا کرد به جز عشق.او از یافتن عشق ناامید شده بود.حسادت در گوش هایش زمزمه کرد:عشق پشت بوته گل رز است.دیوانگی شاخه چنگک مانندی را از درخت کند و با شدت و هیجان در بوته گل رز فرو کرد،ناگهان صدای ناله ای از میان بوته ها بلند شد.عشق از پشت بوته بیرون آمد با دست هایش صورت خود را پوشانده بود و از میان انگشتانش خون بیرون میزد.چنگک به چشمان عشق فرو رفته بود و او نمی توانست جایی را ببیند.عشق کور شده بود.دیوانگی فریاد زد:آه،خدایا!من چه کردم؟چگونه میتوانم تو را درمان کنم؟
و عشق پاسخ داد:تو نمی توانی مرا درمان کنی اما اگر می خواهی کاری کنی،راهنمای من شو.و از آن روز به بعد عشق کور است و دیوانگی همواره کنار اوست.
.
.
امیدوارم خوشتون اومده باشهداستان کوتاه:عشق و دیوانگی(اگه عاشقی حتما بخون)
.
.
لطفا حتما نظر و سپاس بدید.داستان کوتاه:عشق و دیوانگی(اگه عاشقی حتما بخون)
توی نظرسنجی هم شرکت کنید.
 سپاس شده توسط mannima ، *Nafas* ، wwe.memar ، بهاره7 ، !sadaf ، fat.k ، Albert wesker ، هاشم1 ، mehrasa2012 ، ★☆❤❤❤angel_love❤❤❤★☆ ، banikarim ، مانلی ناز ، mehrzad 1 ، ♥ هومن♥ ، яê¥нαñê ، The Light ، *mehran* ، asal khanoom ، ^BaR○○n^ ، Mrs f.a.t.e.m.e.h ، crazy_alone_boy ، pinkey_bear ، ^ali^ ، poyan lover you ، شکوفه2 ، آرامش ، sayan ، دختر شاعر ، leyli ، هاناجون ، Atoosa2012 ، ~ ʀσᴢнɪηα ~ ، FrOzen あHeArt ، آیلین جان ، arman jj ، lovely vampayer girl ، azary ، elmira923 ، moh7777 ، آمسترایدا ، Yasmin30 ، اتنا 00 ، @_.).paya.(._@ ، هرمیون گرینجر ، soelda ، .:: S.M ::. ، پيشي ي ملوس ، یه دخی تنها و کلی درد و دلش ، mahdi_k ، ♫♪M.J.X♪♫ ، کونگ فو کار ، LOVE KING ، feletcher ، یاسی.. ، 000sara ، ♥ ناهید جون ♥ ، deymon1 ، ƝeGaЯ ، *devil black* ، ZAHRAJAMALI ، nazi98 ، palete rangi ، love 2012 ، شیدا18 ، دختراتش ، علی جوکر ، شررر ، zolale qasemi ، پارمیداnbp ، parmis78 ، barbie ، *setare* ، parya2 ، satanic.skyscraper ، arminx8 ، آرابلا ، {z} ، killer angels ، noora91 ، bi kas ، ✘Nina✘ ، zahra770 ، #nasim# ، zahra2310 ، ناديا ، ferya ، غزل71 ، NIUOOSHA ، arbab1376 ، آیسان78 ، رهــ ـ ــا ، monster girl+ ، haniko.r ، سلام سینا ، ღ ツ setareh ツ ღ ، love10 ، ✖ƇRAzƳ ƤRιƝƇƐSѕ✖ ، ❤R@TA❤ ، √ ΙΔΙΞΗ SΤΙF √ ، ★ASAL-GIRL★ ، esiesi ، Avril.
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
داستان کوتاه:عشق و دیوانگی(اگه عاشقی حتما بخون) - MissLone - 05-11-2012، 16:32

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  ۱۰ مدل موی کوتاه که ده سال از سن تان کم می کند!همراه فیلم آموزش کوتاهی مو
  داستان کوتاه عاشقانه
  بار کج هیچ گاه به مقصد نمی رسد: داستان الاغ سخت کوش و بز حسود
  داستان اموزنده به خدایت نگو چرا
  داستان عشق مرا بغل کن
  دخترانی که مانتو می پوشند / حتما حتما بخوانند
Book داستان ترسناک
  داستان وحشتناک(یکمی)
  داستان خنده دار و طنزی
  داستان به دنیا اومدن سید پوتین

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 3 مهمان