13-04-2021، 19:59
(آخرین ویرایش در این ارسال: 13-04-2021، 20:08، توسط THEDARKNESS.)
سلام دوستان نشد طاقت بیارم و بیارین اینم پارت دوم.
_______________________________________________________________________________________________________________________________
اوا:اقا صابر کجا بریم هنوز ارمین نیومده!.
مهدی:ایموتو من میگم با اون پسره هنتای حرف نزن بعد تو میگی ارمین هنوز نیومده!
حاج صابر:ارمین و صدرا گفتن نمیان.!
ریهام:اخه چرا نیان؟
حاج صابر:صدرا رفته عربستان مسابقه کشتی کج نگاه کنه. ارمینم شنیده بود بی تی اس میخوان برن عربستان باهاش رفت تا ازشون امضا بگیره.
ارمین و صدرا:
بچه های انجمن:
::
حاج صابر:خب بریم دیگ تا دیر نشده.
باران:عهههههه صبر کنید!شقا و ترلان و مبینا هم نیستن.
حاج صابر:اونا تو هواپیما منتظرن! خب ازین طرف،بریممم.
فرنود:ای صابر،برادر عزیز تر از جانم اینگونه که چشمان من میبیند داری بسی بسیار اشت میزنی و گیت پرواز از ان سوی است.
حاج صابر: اون برای پروازای معمولیه!
انقدر شما برام مهمید که یک پرواز اختصاصی برای خودمون گرفتم.!
بچه های انحمن: واقعا؟

حاجی عاشقتیم.
t: حاج صابر:
حاج صابر:خب بچه ها دیگه رسیدیم اینم هواپیمای ما!
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
https://1pezeshk.com/wp-content/uploads/2014/10/10-11-2014-12-37-12-PM.jpg
حسام: با این میخوایم بریم؟
ارمیتا: این دیگه چیههه؟
بهار: مطمئنم داخلش از بیرونش بهتره.
مهدی: مدیر جونم اینو برای خونه میگن نه برای این مثلا هواپیما!
حاج صابر: نگران نباشید هواپیما شاید قدیمی باشه ولی عین ساعت کار میکنه
. حالا سوار شید.
باران: وایی شما اینجا چیکار میکنید؟// این چیه پوشیدیدددد!!!!
بچه های انجمن:

واتتت؟؟؟؟
حاج صابر: وای یادم رفت بگم
. این سه نفر (شقا. ترلان. مبینا) قبول کردن مهماندار این پرواز باشن!
بچه های انجمن: چییی؟؟؟؟

باران: مبینااا چرا قبول کردیی اخه!! من میخواستم پیش تو بشینم
.(حقیقت تو پ.خ منو کشته بود میگفت میخوام پیش مبینا باشم
)
مبینا:خب به نظرم کار جالبی بود منم گفتم امتحان کنم.
حسام:ترلان تو دیگه چرا؟؟؟
. تو اسطوره زندگی من بودی! :c
مهدی:ترلان ازت انتظار نداشتم تسلیم خواسته های صابر بشی!واقعا چرا؟
ترلان:چی میگید شما برید بشینید سر جاتون تا از توالت هواپیما شوتتون نکردم پایین.

مهدی و حسام:چشم!!!:telegh_:
حسین:ول کنین این چرت و پرتارو! حالا بگو ببینم این لباسای ضایع رو از کجا خری........
چتلق..........
شقایق سینی چای را در کله حسین خورد میکند و حسین نقش بر زمین میشود!
شقایق: کسی با لباسایی که من دوختم مشکلی دار؟

بچه های انجمن:نههه!!
:
حسین:


رامونا:حالا کی قراره پرواز کنیم؟چرا خلبان نمیاد؟؟ مهماندار توضیح بده!!!

آآآخخخخخخخخخخخخ.........
ترلان محکم شروع به کشیدن لپ های رامونا میکند.
ترلان :حواستون باشه چی می گید ها.!
هرچی خواستین باید خودتون وردارید ما قرار نیست نوکر شما باشیم. فهمیدید یا حالیتون کنم!

بچه های انجمن:
: رامونا:

حسام:ترلان من نفهمیدم
بیا لپ های منم بکش!
چتلقققققق...........
(شقایق سینی دیگری را اینبار بر سر حسام خورد میکند
)
ترلان و شقایق: منننحححححررررفففففففف.

بچه های انجمن:
حسام:


تمامی نگاه ها به سمت مهدی برگشت.
مبینا:میگم شقا اینم همین الان بزن راحت شیم
ریهام: راست میگه این راس مثلث ح.ح.م هستش بزنش راحت شیم.
باران:شقا الان بزنش بعدا دوباره کاری نشه!!!!!
مهدی:هاااااااااا!!! چچیییی؟؟
مدیر جووونمممممم.........
بهار:منم موافقم بزنش اول ایمنی بعد سفر!
ترلان:خب شقا حالا که همه موافقا، همین الان بزنش تا اخر سفر راحت باشیم.
شقایق:خب باشه حالا که هم نظرن میزنمش.
مهدی:ایموتو کاوایی،ناز و خوشگلم. تو یه چیزی بگو یه کاری بکن.

آوا: اونی چان حقته تو هم خیلی سر به سر دخترا میزاری ! تازشم باید بایت این تقلید مضخرفت از حرف زدن من تنبیه بشی.

شقاشق:خب اماده باش که اومدم!

مهدی نههههههه!!!!!!!......
حاج صابر: خب همه بشینن سرجاشون و کمربنداشون رو ببندن کی میخواین تیک آف کنیم.
باران: این چه لباسیه پوشیدی نکنه......
: ترلان: نه دروغغغغ میگیگییییی.....:
پرهام: نهههه من زندگیمو دوست دارم نمیخوام با هواپیمایی که تو خلبانشی بمیرم!!!
حاج صابر: توجه کنید دو در در عقب و دو در در جلو هر دو قفل هستند و هیچ راه فراری ندارید
. من تازه گواهینامه خلبانی گرفتم و میخوام بهتون لطف کنم منت سرتون
بزارم و این پرواز رو مهمونتون کنم.
ریهام:ار اولش هم این همه دست و دل بازی مشکوک بود!
فرنود: از همان لحظه نخست میدانستم که سلام گرگ بی طمع نیست!
مهدی : اخیش منو فراموش کردن
حاج صابر: خب اماده تیک اف میشیم همه بشینید سر جاهاتون!!
ارمیتا و فاطمه هندزفری هارا از گوش هایشان خارج میکنند: چتونه این همه سر و صدا میکنید!!!
بچه های انجمن:


فاطمه و ارمیتا:

ویییججججججج.......
حاج صابر: خب دوستان با موفقیت از زمین بلند شدیم.
بچه های انجمن:
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد
شقایق: خب حالا نوبت چیه؟؟


مهدی: وای رامونا فاطمه خواهرای گلم نجاتم بدیددددد! :
فاطمه: من با کسی که شوهرمو کشته نسبتی ندارم
مهدی:
رامونا: خب طفلکی راست می.......
آآآآآیییییییییییییییییی..........
(ترلان دوباره لپ های رامونا را میکشد.)
ترلان: چی میخواستی بگی؟



رامونا:
شقا زود بزنش!
باران: فرار نکن ارم تر میزنه.
مهدی: نهههههههههههههه!!!!!!!



حاج صابر: بچه ها من فعلا یه چرت میزنم نیم ساعت دیگه بیدارم کنید!


مهدی:الان حاج صابر چیزی نگفت؟ یه چیزی گفت ها!!!!
ترلان:نخیر ما که چیزی نشنیدیم. انقدر ترسیدی توهم زدی


شتتتلللقققققق...........
بچه های انجمن:





مهدی:





شقایق: دیدید چی شد حالا که همه سینی هامون شکست چیکار کنیم؟ با چی چایی بیارم؟




_______________________________________________________________________________________________________________________________خب پارت دو هم به اتمام خودش رسید. امید وارم لذت برده باشید 2 ساعت تایپش طول کشید
. و 4 دوستی که نبودن صبر کنین شما هم وارد داستان میشید.
نظراتتون رو همینجا بگید و بگید که آیا قبل از خواندن پرات دو فکر میکردید که حاج صابر خلبان باشد؟
برای هر پارتی که میزارم بازیگرارو تگ کنم یا نه؟ همینطوری خوبه؟
_______________________________________________________________________________________________________________________________
اوا:اقا صابر کجا بریم هنوز ارمین نیومده!.
مهدی:ایموتو من میگم با اون پسره هنتای حرف نزن بعد تو میگی ارمین هنوز نیومده!

حاج صابر:ارمین و صدرا گفتن نمیان.!
ریهام:اخه چرا نیان؟

حاج صابر:صدرا رفته عربستان مسابقه کشتی کج نگاه کنه. ارمینم شنیده بود بی تی اس میخوان برن عربستان باهاش رفت تا ازشون امضا بگیره.
ارمین و صدرا:



حاج صابر:خب بریم دیگ تا دیر نشده.

باران:عهههههه صبر کنید!شقا و ترلان و مبینا هم نیستن.

حاج صابر:اونا تو هواپیما منتظرن! خب ازین طرف،بریممم.

فرنود:ای صابر،برادر عزیز تر از جانم اینگونه که چشمان من میبیند داری بسی بسیار اشت میزنی و گیت پرواز از ان سوی است.

حاج صابر: اون برای پروازای معمولیه!


بچه های انحمن: واقعا؟





حاج صابر:خب بچه ها دیگه رسیدیم اینم هواپیمای ما!

دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
https://1pezeshk.com/wp-content/uploads/2014/10/10-11-2014-12-37-12-PM.jpg
حسام: با این میخوایم بریم؟



بهار: مطمئنم داخلش از بیرونش بهتره.

مهدی: مدیر جونم اینو برای خونه میگن نه برای این مثلا هواپیما!

حاج صابر: نگران نباشید هواپیما شاید قدیمی باشه ولی عین ساعت کار میکنه

باران: وایی شما اینجا چیکار میکنید؟// این چیه پوشیدیدددد!!!!
بچه های انجمن:




حاج صابر: وای یادم رفت بگم




بچه های انجمن: چییی؟؟؟؟


باران: مبینااا چرا قبول کردیی اخه!! من میخواستم پیش تو بشینم


مبینا:خب به نظرم کار جالبی بود منم گفتم امتحان کنم.
حسام:ترلان تو دیگه چرا؟؟؟



مهدی:ترلان ازت انتظار نداشتم تسلیم خواسته های صابر بشی!واقعا چرا؟

ترلان:چی میگید شما برید بشینید سر جاتون تا از توالت هواپیما شوتتون نکردم پایین.


مهدی و حسام:چشم!!!:telegh_:

حسین:ول کنین این چرت و پرتارو! حالا بگو ببینم این لباسای ضایع رو از کجا خری........
چتلق..........
شقایق سینی چای را در کله حسین خورد میکند و حسین نقش بر زمین میشود!
شقایق: کسی با لباسایی که من دوختم مشکلی دار؟


بچه های انجمن:نههه!!





رامونا:حالا کی قراره پرواز کنیم؟چرا خلبان نمیاد؟؟ مهماندار توضیح بده!!!


آآآخخخخخخخخخخخخ.........
ترلان محکم شروع به کشیدن لپ های رامونا میکند.
ترلان :حواستون باشه چی می گید ها.!



بچه های انجمن:




حسام:ترلان من نفهمیدم


چتلقققققق...........
(شقایق سینی دیگری را اینبار بر سر حسام خورد میکند

ترلان و شقایق: منننحححححررررفففففففف.


بچه های انجمن:





تمامی نگاه ها به سمت مهدی برگشت.
مبینا:میگم شقا اینم همین الان بزن راحت شیم

ریهام: راست میگه این راس مثلث ح.ح.م هستش بزنش راحت شیم.

باران:شقا الان بزنش بعدا دوباره کاری نشه!!!!!

مهدی:هاااااااااا!!! چچیییی؟؟


بهار:منم موافقم بزنش اول ایمنی بعد سفر!
ترلان:خب شقا حالا که همه موافقا، همین الان بزنش تا اخر سفر راحت باشیم.
شقایق:خب باشه حالا که هم نظرن میزنمش.

مهدی:ایموتو کاوایی،ناز و خوشگلم. تو یه چیزی بگو یه کاری بکن.


آوا: اونی چان حقته تو هم خیلی سر به سر دخترا میزاری ! تازشم باید بایت این تقلید مضخرفت از حرف زدن من تنبیه بشی.


شقاشق:خب اماده باش که اومدم!


مهدی نههههههه!!!!!!!......
حاج صابر: خب همه بشینن سرجاشون و کمربنداشون رو ببندن کی میخواین تیک آف کنیم.


باران: این چه لباسیه پوشیدی نکنه......


پرهام: نهههه من زندگیمو دوست دارم نمیخوام با هواپیمایی که تو خلبانشی بمیرم!!!



حاج صابر: توجه کنید دو در در عقب و دو در در جلو هر دو قفل هستند و هیچ راه فراری ندارید

بزارم و این پرواز رو مهمونتون کنم.








ریهام:ار اولش هم این همه دست و دل بازی مشکوک بود!

فرنود: از همان لحظه نخست میدانستم که سلام گرگ بی طمع نیست!


مهدی : اخیش منو فراموش کردن

حاج صابر: خب اماده تیک اف میشیم همه بشینید سر جاهاتون!!
ارمیتا و فاطمه هندزفری هارا از گوش هایشان خارج میکنند: چتونه این همه سر و صدا میکنید!!!
بچه های انجمن:






ویییججججججج.......
حاج صابر: خب دوستان با موفقیت از زمین بلند شدیم.
بچه های انجمن:

شقایق: خب حالا نوبت چیه؟؟



مهدی: وای رامونا فاطمه خواهرای گلم نجاتم بدیددددد! :

فاطمه: من با کسی که شوهرمو کشته نسبتی ندارم

مهدی:

رامونا: خب طفلکی راست می.......
آآآآآیییییییییییییییییی..........
(ترلان دوباره لپ های رامونا را میکشد.)
ترلان: چی میخواستی بگی؟




رامونا:


باران: فرار نکن ارم تر میزنه.

مهدی: نهههههههههههههه!!!!!!!




حاج صابر: بچه ها من فعلا یه چرت میزنم نیم ساعت دیگه بیدارم کنید!



مهدی:الان حاج صابر چیزی نگفت؟ یه چیزی گفت ها!!!!
ترلان:نخیر ما که چیزی نشنیدیم. انقدر ترسیدی توهم زدی



شتتتلللقققققق...........
بچه های انجمن:













شقایق: دیدید چی شد حالا که همه سینی هامون شکست چیکار کنیم؟ با چی چایی بیارم؟





_______________________________________________________________________________________________________________________________خب پارت دو هم به اتمام خودش رسید. امید وارم لذت برده باشید 2 ساعت تایپش طول کشید

نظراتتون رو همینجا بگید و بگید که آیا قبل از خواندن پرات دو فکر میکردید که حاج صابر خلبان باشد؟
برای هر پارتی که میزارم بازیگرارو تگ کنم یا نه؟ همینطوری خوبه؟