16-05-2020، 6:06
به نام خدا
یه داستان از یه نفر دیگه رو میخوام براتون از زبون خودش بنویسم
سلام من مهدی تقی زاده هستم
من ۱۶ سالمه و میخام یه داستان از خودم براتون بگم.حدود ۲ سال پیش با چند تا رفتیم روستا پیش پدر بزرگمون تعداد نفرات ما کلاً ۶نفر بود حدود ساعت ۱۱شب بود داشتیم کم کم میخابیدیم که یهو یه صدای وحشت ناک از پشت خونه اومد بقیه که خواب بودم منو عموم این صدارو شنیدیم رفتیم پشت خونه که با صحنه فجیهی روبرو شدیم دیدیم یه شخص با موهای بلند و چشمای قرمز وپا های ثم دار همچنین قد خیلی بلندی به دیوار خرابه پشت خونه تکیه داده و از خودش صداهای ترسناکی از خودش در میآورد خلاصه وقتی این صحنرو دیدیم من که خوشکم زده بود و عموم از ترس سکته قلبی کردو تا یک هفته تو بیمارستان بستری بود. از اون به بد کسی جرعت نداره بره پشت خونه پدر بزرگم میگه اونی که دیدید جن بود و پشت خونه زندگی میکنه و خودم اونو زیاد دیدم.
این داستان واقعی بود دیگه باورش با خودتون.
ببخشید که سرتونو درد اووردم.
سپاس رو هم که فراموش کردی