امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

♫ رمــــــــــــآن ســـــــرنــوشـــــــت ♫

#13
پارت دوازده

** سهیل **
با احساس لرزشی در جیبم از جواب پریدم . از رو تخت بلند شدم و بیرون از اتاق رفتم :
-جانم مامان؟
-سلام پسرم خوبی؟
-ممنون مرسی شما خوبین؟
-ما خوبیم عزیزم ب خوبیت . ستین خوبه؟
-خداروشکر . مث قبله تغییر نکرده
-ایشالا برمیگرده.
-ایشالا
-سهیل ... پدرجونو وندا دارن میان اونجا .
اخم نشست رو صورتم :
-برا چی میان؟
- وا خب میان ملاقاتی
-پدرجون باشه میدونم ستینو دوست داره ولی وندا چی؟
-نمیدونم سهیل .. بحث نکن..
-باشه مامان کاری نداری؟
-ن پسرم .. برو حواست ب دخترمم باشه ها
-چشم ... خدافظ
-خدافظ مادر
ب سمت شیشه اتاق ستین برگشتم . مثل همون موقع ... فقط ... شیکمش خیلی بزرگ شده بود . خونه فسقلیام بود دیگ Smile
از فکری ک کردم لبخند نشست رو صورتم .
-سهیل جاان؟؟!!
-جانم خانوم دکتر
-ی لحظه بیا پیشم .. ی پنج دقیقه دیگه
- چشم
نشستم روی صندلی ها . خداروشکر هر شب اجازه میدادن پیش ستین و بچه هام بخابم . حیف جنسیتشون مشخص نیست
با این وضعیت نمیشد سونوگرافیش کرد . بعضی اوقات دستمو میزاشتم رو خونشون . نامردا بد لگد میزدن .
به ساعتم نگاه کردم .. اوه ی ربع شده ک . سریع رفتم سمت اتاق خانم دکتر امینی . دکتر یرای زایمانش . در زدم :
-بفرمایید
-سلام ..
-به سلام اقای بقایی ... بیا .. بیا بشین خبرای خوشی دارم برات
خوشحال شدم و دهنم اندازه نیم متر باز شد . ( ب اصطلاح خر ذوق Angel )
-چشم .. میشنوم بفرمایید
-الان بچه های ستین 7 ماهشونه ... تشخیص کادر پزشکی اینکه بچه ها 8 ماهگی ب دنیا بیان ... اون ی ماه یا کمترشم تو دستگاهن ... البته نظر خودت و خانوادش هم مهمه .. خب .. چی میگی؟
-نمیدونم ... خب اگه تشخیصتون اینه .... میگم برای بچه هام ک مشکلی پیش نمیاد؟
- ن اقای رضایی .... خیالت راحت راحت ... ستین جان انقدر اینجا معروف شده با دوقلوهاش ... بهشون گفتم بهتریناشو براتون درنظر بگیرن
-باشه ممنون ... پس ینی ی ماه دیگه عملشه ؟
-شاید کمتر از یک ماه ... نظر کادر پزشکی ی ماه دیگس
-باشه ... ممنون
-خاهش میکنم ... میتونین تشریف ببرین
از جام بلند شدم و رفتم بیرون ... سریع زنگ زدم ب مامان :
-جانم ؟
-سلام مامان پانته ا جونم
-الهی قربونت شم
-مامان ... بچه هام ی ماه دیگه ب دنیا میان ( همین لحظه اشک شوق چکید روی گونم )
-وای سهیل جان راست میگی؟ ... مبارک باشه عزیزم
با دیدن پدرجون و وندا حالم حسابی گرفته شد .
-مامان اون دوتا اومدن بعدا بهت زنگ میزنم .. (قطع کردم )
پدرجون اومد بغلم کرد :
-سلام سهیلم ... خوبی عزیزم؟
-ممنون
بوسیدنم : - مبارک باشه بابا
-ممنون
حالا نوبت وندا شد :
-سلام سهیل جونی ..... میگم چی مبارک باشه
مث اینکه خبر نداشت ... منم از لجش گفتم :
-بچه هامو میگن دیگه
- چ .. چـــــــــــی ؟؟؟ ب ..ب ..بچــــــــه هـــــات؟؟؟
-اره ... ( با ی پوزخند )
-عجب نامردی هستی سهیل ... پس من .... گریش گرفت و رفت
هه .. اخجون رفت دنبال علفاش ...
-نباید اینجوری میگفتی سهیل
-پدرجون عصابمو خورد کرد .. بذترین بفهمه ... خسته شدم ...

سپاس ندین از پارت سیزده خبری نیستا گفته باشم نگکی نگفتی !! Big Grin Cool
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
Karlina
پاسخ
 سپاس شده توسط BIG-DARK ، Sirvan10_a ، Ɗєя_Mσηɗ ، یلدا 86 ، ♥Nastaran♥ ، *Aɴѕel*


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
RE: رمان سرنوشت - لــــــــــⓘلی - 18-04-2020، 22:45


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 3 مهمان