18-04-2020، 17:36
#قاتل های کشف نشده
| قتل کوکب سیاه | بلک دالیا + عکس |
روز ۱۵ ژانویه ۱۹۴۷ زنی به اسم «بتی برسینگر» که به همراه دختر سه سالهاش درحال عبور از خیابان کم رفتوآمد نورتن بود، در میانه راه وقتی از کنار پارک لیمرت در نزدیکی هالیوود میگذشت با صحنه وحشتناکی روبهرو شد؛ صحنهای که یکی از اسرارآمیزترین پروندههای قتل قرن گذشته را رقم زد و با نام «بلک دالیا» یا کوکب سیاه مشهور شد؛ کوکب سیاه در حقیقت نام مستعاری بود که برای قربانی این جنایت خونین یعنی «الیزابت شارت» هنرپیشه جوان آن روزهای هالیوود انتخاب شده بود. با اینکه عده بسیار زیادی به عنوان مظنون در این پرونده دستگیر شدند اما قاتل اصلی هرگز پیدا نشد و راز این جنایت برای همیشه در هالهای از ابهام باقی ماند.
وقتی که بتی برسینگر به همراه دختر سه سالهاش عازم مغازه کفشفروشی شد هیچوقت فکرش را هم نمیکرد که با جسد خونین زنی جوان روبهرو شود. او که با دیدن جسد شوکه شده بود، به سرعت دختر خود را از آنجا دور کرد و بعد خودش با دقت بیشتر به جسدی که در کنار سطل زباله انداخته شده بود نگاه کرد؛ جسد متعلق به زنی بود که سر و وضع مناسبی داشت و به نظر نمیرسید فقیر یا خیابان گرد باشد. بتی که از دیدن این صحنه شوکه شده بود، نزد دخترش برگشت و سعی کرد تا جایی که میتواند از محل حادثه دور شود.
زمانی که به یک خیابان شلوغتر رسید، تازه به خودش آمد و تصمیم گرفت موضوع را به پلیس هم اطلاع بدهد. به این ترتیب ماموران پلیس تحقیقاتشان را آغاز کردند و پس از بررسی اثر انگشت این جسد ناشناس توسط افبیآی مشخص شد جسد متعلق به الیزابت شارت ۲۲ ساله است؛ هنرپیشه جوانی که به تازگی قدم در راه شهرت گذاشته بود. اثر انگشت الیزابت به خاطر یکبار دستگیری در سالهای قبل در اداره پلیس وجود داشت و همین مساله کار افبیآی را راحت کرد.
بدن او به چند تکه تقسیم شده و خون بسیاری که از بدنش رفته بود به دلیل سردی هوا کاملا خشک بود. بریدگی عمیقی هم روی صورتش از گوشه لبش تا گوشش ایجاد شده بود؛ این شیوه که در آن زمان توسط تعدادی زیادی از قاتلان و جنایتکاران در سراسر آمریکا انجام میشد به لبخند گلاسکو شهرت داشت. مشخصات الیزابت بعد از کشف جسد به این ترتیب اعلام شد: «قد: یک متر و ۶۵ سانتیمتر، وزن: ۵۲ کیلوگرم، رنگ چشم آبی و موهای قهوهای تیره» اثری که روی کمر و زانوهای او وجود داشت نشان میداد که قبل از مرگ با طنابی محکم بسته شده بود، حتی شواهد نشان میداد که مدتی از پاهایش هم آویزان بوده است.
با اینکه استخوانهای الیزابت اثری از شکستگی نداشتند اما خونریزیهای داخلی نشان میدادند که قبل از مرگ به شدت مورد ضرب و شتم قرار گرفته است. به گفته متخصص پزشکی قانونی، الیزابت به خاطر ضربه شدیدی که به سرش وارد شده از هوش رفته و از شدت خونریزی جان خود را از دست داده بود.
این طور که مشخص بود الیزابت در مکان دیگری به قتل رسیده و سپس به این پارک آورده شده بود زیرا با اینکه طبق شواهد خون زیادی از بدنش رفته بود ولی زمین اطراف خیلی هم خونین نبود. قاتل، تمام آثار انگشت و مدارک احتمالی را از بین برده بود و همین امر باعث شد تا کوچکترین سرنخی از او به دست نیاید.
الیزابت در زمان مرگ دامنی سیاه و بلوزی ابریشمی به تن داشت، به همین خاطر خبرنگاران نام او را کوکب سیاه گذاشتند. البته این انتخاب دلیل دیگری هم داشت و آن هم این بود که از آنجا که الیزابت در جمع هالیوودیها هم بیشتر از لباسهای مشکی استفاده میکرد، بین آنها با این نام شناخته میشد. اما نکته عجیب اینجا بود که خبرنگارانی که در ابتدا او را بیگناه دانسته و برایش دل میسوزاندند، با گذشت زمان شیوه زندگی او را دلیل مرگش دانستند. آنها معتقد بودند زندگی به دور از خانواده برای این دختر جوان خطرناک بوده و در نهایت برایش مرگ به ارمغان آورده است.
تحقیقات پلیس و بازداشت مظنونین
در ۲۳ ژانویه ،بستهای به دست جان سنت جان، افسر پرونده قتل الیزابت رسید که شامل شناسنامه، کارت شناسایی، چند عکس از الیزابت و چندین نام متفاوت بود که روی کاغذی نوشته شده بودند. یکی از این نامها متعلق به شخصی به اسم مارک هانسن بود که در بازجوییها مشخص شد آخرین نفری بوده که الیزابت را در روز نهم ژانویه ملاقات کرده است. پس از آن روز هیچکس از الیزابت خبری نداشت و همه گمان میکردند که او در اوایل سال نو برای دیدن خانوادهاش به ماساچوست رفته است. به همین خاطر، نبودن الیزابت هیچکس را نگران نکرده بود، حتی دوستان صمیمیاش را.
بعد از کشف جسد، تا ۲۵ ژانویه بارها و بارها محل جنایت بازرسی شد تا اینکه کیف دستی و کفش الیزابت در یک سطل زباله دیگر کمی دورتر از جایی که جسد الیزابت انداخته شده بود، پیدا شد. در جریان این تحقیقات و با توجه به لیستی که فردی ناشناس در اختیار پلیس قرار داده شده بود، ۵۰ نفر مظنون به قتل الیزابت دستگیر شدند.
حتی افسر پرونده هم از این موضوع متعجب بود که چطور این همه افراد میتوانند در این پرونده مظنون باشند اما نکته اینجا بود که هر کدام از آنها به نوعی به این پرونده مربوط میشدند ولی با این حال هیچ مدرکی علیه آنها به دست نیامد. در تمام مدتی که این پرونده در جریان بود بارها افسر پرونده عوض شد تا شاید یکی از آنها بتواند در انجام این کار موفق شود اما پیدا کردن قاتل بدون کوچکترین سرنخ کاری غیرممکن بود.
اصلیترین مظنونی که در رابطه با این پرونده پیدا شد شخصی به نام ویلسون بود که از قبل به دلایل نامعلومی با الیزابت دشمنی داشت. این مدارک سالها پس از قتل الیزابت به دست آمد اما قبل از اینکه پلیس بخواهد او را دستگیر کند، ویلسون در یک حادثه آتشسوزی جان خود را از دست داد و باز هم تلاش پلیس بینتیجه ماند.
پس از مرگ او پلیس آخرین امیدهای خود برای یافتن قاتل را از دست داد و به این ترتیب این پرونده به یکی از عجیبترین و اسرارآمیزترین پروندههای جنایت در سراسر آمریکا تبدیل شد که در نهایت بدون پیدا کردن متهم اصلی مختومه اعلام شد. آخرین احتمالی که در پرونده ذکر شد، قتل کوکب سیاه، به دست اراذل و اوباشی بود که به قصد آزار و اذیت و دزدی او را اسیر و پس از قتل در پارک رها کرده بودند.
یکی از خبرنگاران روزنامه« لسآنجلس دیلی»به نام گری راملو در گزارش خود این طور نوشت: «اگر قاتل این پرونده هرگز پیدا نشود، مقصر اصلی خبرنگاران هستند. آنها همیشه زودتر از پلیس در صحنه حاضر بوده و با کارهای خود باعث از بین رفتن مدارک میشوند.»
رسیدن به آرزو پس از مرگ
الیزابت در قبرستان مونتین ویو در اوکلند کالیفرنیا دفن شد. پس از آن خانوادهاش که سالها او را ندیده بودند، به آن منطقه نقل مکان کرده و پدرش هم پس از این همه سال دوری از خانواده،بالاخره پیش آنها بازگشته و زندگی جدیدی را در محلی نزدیک به قبرستانی که الیزابت دفن شده بود آغاز کردند.
الیزابت در تمام طول زندگی آرزو داشت که همه خانواده را با هم یک جا ببیند و در کنار آنها زندگی کند اما این اتفاق پس از مرگش رخ داد. همچنین در تمام این سالها افراد خانواده کار کرده و حالا از وضعیت زندگی مناسبتری برخوردار بودند، طوری که هرگز نگران نبودند فردای خود را چطور خواهند گذراند.
فیلم و رمان کوکب سیاه
داستان مرگ الیزابت شارت آنقدر جنجالی و تکاندهنده بود که در سال ۱۹۸۷، نویسندهای به نام «جیمز الروی» رمانی درباره زندگی او نوشت و با عنوان کوکب سیاه به چاپ رساند. این رمان به یکی از پرطرفدارترین و مشهورترین داستانها در آمریکا تبدیل شد. همچنین در سال ۱۹۷۵ فیلمی تلویزیونی به نام «کوکب سیاه که بود؟» ساخته شد و بار دیگر کارگردانی به نام برایان دی پالما فیلم سینمایی آن را در سال ۲۰۰۶ ساخت. در سال ۱۹۸۹ نیز سریالی به نام «اسرار حل نشده» ساخته شد که یکی از قسمتهای آن مربوط به پرونده الیزابت میشد.
سرگذشت کوکب سیاه
الیزابت شارت در سال ۱۹۲۴ در بوستون ماساچوست و در خانوادهای تقریبا مرفه به دنیا آمد. او سومین فرزند خانوادهای هفت نفره بود و ۴ خواهر دیگر هم داشت. فوبه شارت، پدر الیزات سالها بود که زمینهای مخصوص بازی گلف میساخت و به همین دلیل درآمد بالایی داشت تا اینکه در سال ۱۹۲۹، بر اثر رکود اقتصادی در ماساچوست، کسب و کارش تعطیل و بالاخره ورشکست شد. تلاشهای فوبه برای پیدا کردن شغلی جدید بینتیجه بود و به این ترتیب تمام دارایی خانواده به باد رفت.
یک سال از این موضوع میگذشت که سرنوشت تلخی گریبان فوبه را گرفت، او که برای پیدا کردن کار به خارج از شهر رفته بود، در هنگام بازگشت با اتومبیل خود از بالای پلی به رودخانه سقوط کرد. تمام کسانی که آنها را میشناختند و در جریان ورشکستگیشان قرار داشتند این کار او را خودکشی دانستند اما ماموران پلیس پس از بررسی صحنه آن را حادثه عنوان کردند. نکته عجیب اینجا بود که اتومبیل فوبه از رودخانه بیرون کشیده شد اما هرگز اثری از خود او به دست نیامد.
یک ماه از مفقود شدن فوبه میگذشت که الیزابت و خانوادهاش مجبور شدند خانه خود را ترک و به آپارتمانی کوچک در مدفورت نقل مکان کنند. پس از آن مادر الیزابت به کار کتابداری مشغول شد تا بتواند مخارج زندگیشان را تامین کند.الیزابت تازه ۱۴ ساله شده بود که خبردار شد، پدرش هنوز زنده است و در فلوریدا یا کالیفرنیا زندگی میکند. با وجود اینکه الیزابت از بیماری آسم و برونشیت رنج میبرد بازهم سرمای سخت فلوریدا را به جان خریده و برای یافتن پدرش عازم سفر شد. در این دوران او یکی از بدترین شرایط زندگی را گذراند زیرا با وجود بیماری مجبور بود بسیاری از شبها را در کنار خیابان به صبح برساند.
بالاخره الیزابت توانست پدر خود را در کالیفرنیا پیدا کند. آنها پس از ملاقات یکدیگر تصمیم گرفتند برای زندگی به لسآنجلس بروند. جایی که الیزابت موفق شد به عنوان صندوقدار در یک اداره پست مشغول به کار شود. پس از سالها سختی الیزابت بالاخره روی خوش زندگی را میدید تا اینکه یک شب به دلیل نوشیدن مشروبات الکلی زیر سن مجاز توسط پلیس دستگیر شد و چون مادر او تنها سرپرستش به حساب میآمد، دوباره به مدفورت فرستاده شد. زمانی که الیزابت به سن قانونی رسید دوباره به فلوریدا بازگشت. در آنجا بود که با یک افسر نیروی هوایی به نام مایکل گوردن آشنا شد و از طریق او توانست وارد گروه تئاتر شود.
بار دیگر یکی از تلخترین حوادث زندگی برای الیزابت اتفاق افتاد. درست زمانی که قرار بود با گوردن ازدواج کند، نامزدش در یک حادثه هوایی جان خود را از دست داد. الیزابت قبلا با خانواده گوردن آشنا شده بود و اگر آنها را از دست میداد دوباره باید در کنار خیابان زندگی میکرد. به همین خاطر به آنها گفت که با گوردن ازدواج کرده و حتی صاحب فرزندی هم شده است که پس از تولد از دنیا رفته. از این طریق او توانست رابطهای هر چند کمرنگ با خانواده گوردن برقرار کرده و گاهی از آنها کمک بگیرد. البته این خانواده پس از به قتل رسیدن الیزابت، منکر هرگونه ارتباط با او شدند.
او تمام تلاش خود را به کار گرفت تا اینکه بالاخره توانست به عنوان بازیگر به هالیوود راه پیدا کند. جایی که همیشه آرزویش را داشت. در این زمان او با دختری جوان از بازیگران هالیوود هم اتاق شد که تکنیکهای بازیگری بسیاری به الیزابت آموخت و کمک کرد تا هر چه زودتر با محیط هالیوود آشنا شود. الیزابت تازه داشت به آرزوهایش میرسید و به یکی از بازیگران مطرح هالیوود تبدیل میشد که به دست قاتلی ناشناس کشته شد و زندگیاش در ۲۲ سالگی به پایان رسید.
| قتل کوکب سیاه | بلک دالیا + عکس |
روز ۱۵ ژانویه ۱۹۴۷ زنی به اسم «بتی برسینگر» که به همراه دختر سه سالهاش درحال عبور از خیابان کم رفتوآمد نورتن بود، در میانه راه وقتی از کنار پارک لیمرت در نزدیکی هالیوود میگذشت با صحنه وحشتناکی روبهرو شد؛ صحنهای که یکی از اسرارآمیزترین پروندههای قتل قرن گذشته را رقم زد و با نام «بلک دالیا» یا کوکب سیاه مشهور شد؛ کوکب سیاه در حقیقت نام مستعاری بود که برای قربانی این جنایت خونین یعنی «الیزابت شارت» هنرپیشه جوان آن روزهای هالیوود انتخاب شده بود. با اینکه عده بسیار زیادی به عنوان مظنون در این پرونده دستگیر شدند اما قاتل اصلی هرگز پیدا نشد و راز این جنایت برای همیشه در هالهای از ابهام باقی ماند.
وقتی که بتی برسینگر به همراه دختر سه سالهاش عازم مغازه کفشفروشی شد هیچوقت فکرش را هم نمیکرد که با جسد خونین زنی جوان روبهرو شود. او که با دیدن جسد شوکه شده بود، به سرعت دختر خود را از آنجا دور کرد و بعد خودش با دقت بیشتر به جسدی که در کنار سطل زباله انداخته شده بود نگاه کرد؛ جسد متعلق به زنی بود که سر و وضع مناسبی داشت و به نظر نمیرسید فقیر یا خیابان گرد باشد. بتی که از دیدن این صحنه شوکه شده بود، نزد دخترش برگشت و سعی کرد تا جایی که میتواند از محل حادثه دور شود.
زمانی که به یک خیابان شلوغتر رسید، تازه به خودش آمد و تصمیم گرفت موضوع را به پلیس هم اطلاع بدهد. به این ترتیب ماموران پلیس تحقیقاتشان را آغاز کردند و پس از بررسی اثر انگشت این جسد ناشناس توسط افبیآی مشخص شد جسد متعلق به الیزابت شارت ۲۲ ساله است؛ هنرپیشه جوانی که به تازگی قدم در راه شهرت گذاشته بود. اثر انگشت الیزابت به خاطر یکبار دستگیری در سالهای قبل در اداره پلیس وجود داشت و همین مساله کار افبیآی را راحت کرد.
بدن او به چند تکه تقسیم شده و خون بسیاری که از بدنش رفته بود به دلیل سردی هوا کاملا خشک بود. بریدگی عمیقی هم روی صورتش از گوشه لبش تا گوشش ایجاد شده بود؛ این شیوه که در آن زمان توسط تعدادی زیادی از قاتلان و جنایتکاران در سراسر آمریکا انجام میشد به لبخند گلاسکو شهرت داشت. مشخصات الیزابت بعد از کشف جسد به این ترتیب اعلام شد: «قد: یک متر و ۶۵ سانتیمتر، وزن: ۵۲ کیلوگرم، رنگ چشم آبی و موهای قهوهای تیره» اثری که روی کمر و زانوهای او وجود داشت نشان میداد که قبل از مرگ با طنابی محکم بسته شده بود، حتی شواهد نشان میداد که مدتی از پاهایش هم آویزان بوده است.
با اینکه استخوانهای الیزابت اثری از شکستگی نداشتند اما خونریزیهای داخلی نشان میدادند که قبل از مرگ به شدت مورد ضرب و شتم قرار گرفته است. به گفته متخصص پزشکی قانونی، الیزابت به خاطر ضربه شدیدی که به سرش وارد شده از هوش رفته و از شدت خونریزی جان خود را از دست داده بود.
این طور که مشخص بود الیزابت در مکان دیگری به قتل رسیده و سپس به این پارک آورده شده بود زیرا با اینکه طبق شواهد خون زیادی از بدنش رفته بود ولی زمین اطراف خیلی هم خونین نبود. قاتل، تمام آثار انگشت و مدارک احتمالی را از بین برده بود و همین امر باعث شد تا کوچکترین سرنخی از او به دست نیاید.
الیزابت در زمان مرگ دامنی سیاه و بلوزی ابریشمی به تن داشت، به همین خاطر خبرنگاران نام او را کوکب سیاه گذاشتند. البته این انتخاب دلیل دیگری هم داشت و آن هم این بود که از آنجا که الیزابت در جمع هالیوودیها هم بیشتر از لباسهای مشکی استفاده میکرد، بین آنها با این نام شناخته میشد. اما نکته عجیب اینجا بود که خبرنگارانی که در ابتدا او را بیگناه دانسته و برایش دل میسوزاندند، با گذشت زمان شیوه زندگی او را دلیل مرگش دانستند. آنها معتقد بودند زندگی به دور از خانواده برای این دختر جوان خطرناک بوده و در نهایت برایش مرگ به ارمغان آورده است.
تحقیقات پلیس و بازداشت مظنونین
در ۲۳ ژانویه ،بستهای به دست جان سنت جان، افسر پرونده قتل الیزابت رسید که شامل شناسنامه، کارت شناسایی، چند عکس از الیزابت و چندین نام متفاوت بود که روی کاغذی نوشته شده بودند. یکی از این نامها متعلق به شخصی به اسم مارک هانسن بود که در بازجوییها مشخص شد آخرین نفری بوده که الیزابت را در روز نهم ژانویه ملاقات کرده است. پس از آن روز هیچکس از الیزابت خبری نداشت و همه گمان میکردند که او در اوایل سال نو برای دیدن خانوادهاش به ماساچوست رفته است. به همین خاطر، نبودن الیزابت هیچکس را نگران نکرده بود، حتی دوستان صمیمیاش را.
بعد از کشف جسد، تا ۲۵ ژانویه بارها و بارها محل جنایت بازرسی شد تا اینکه کیف دستی و کفش الیزابت در یک سطل زباله دیگر کمی دورتر از جایی که جسد الیزابت انداخته شده بود، پیدا شد. در جریان این تحقیقات و با توجه به لیستی که فردی ناشناس در اختیار پلیس قرار داده شده بود، ۵۰ نفر مظنون به قتل الیزابت دستگیر شدند.
حتی افسر پرونده هم از این موضوع متعجب بود که چطور این همه افراد میتوانند در این پرونده مظنون باشند اما نکته اینجا بود که هر کدام از آنها به نوعی به این پرونده مربوط میشدند ولی با این حال هیچ مدرکی علیه آنها به دست نیامد. در تمام مدتی که این پرونده در جریان بود بارها افسر پرونده عوض شد تا شاید یکی از آنها بتواند در انجام این کار موفق شود اما پیدا کردن قاتل بدون کوچکترین سرنخ کاری غیرممکن بود.
اصلیترین مظنونی که در رابطه با این پرونده پیدا شد شخصی به نام ویلسون بود که از قبل به دلایل نامعلومی با الیزابت دشمنی داشت. این مدارک سالها پس از قتل الیزابت به دست آمد اما قبل از اینکه پلیس بخواهد او را دستگیر کند، ویلسون در یک حادثه آتشسوزی جان خود را از دست داد و باز هم تلاش پلیس بینتیجه ماند.
پس از مرگ او پلیس آخرین امیدهای خود برای یافتن قاتل را از دست داد و به این ترتیب این پرونده به یکی از عجیبترین و اسرارآمیزترین پروندههای جنایت در سراسر آمریکا تبدیل شد که در نهایت بدون پیدا کردن متهم اصلی مختومه اعلام شد. آخرین احتمالی که در پرونده ذکر شد، قتل کوکب سیاه، به دست اراذل و اوباشی بود که به قصد آزار و اذیت و دزدی او را اسیر و پس از قتل در پارک رها کرده بودند.
یکی از خبرنگاران روزنامه« لسآنجلس دیلی»به نام گری راملو در گزارش خود این طور نوشت: «اگر قاتل این پرونده هرگز پیدا نشود، مقصر اصلی خبرنگاران هستند. آنها همیشه زودتر از پلیس در صحنه حاضر بوده و با کارهای خود باعث از بین رفتن مدارک میشوند.»
رسیدن به آرزو پس از مرگ
الیزابت در قبرستان مونتین ویو در اوکلند کالیفرنیا دفن شد. پس از آن خانوادهاش که سالها او را ندیده بودند، به آن منطقه نقل مکان کرده و پدرش هم پس از این همه سال دوری از خانواده،بالاخره پیش آنها بازگشته و زندگی جدیدی را در محلی نزدیک به قبرستانی که الیزابت دفن شده بود آغاز کردند.
الیزابت در تمام طول زندگی آرزو داشت که همه خانواده را با هم یک جا ببیند و در کنار آنها زندگی کند اما این اتفاق پس از مرگش رخ داد. همچنین در تمام این سالها افراد خانواده کار کرده و حالا از وضعیت زندگی مناسبتری برخوردار بودند، طوری که هرگز نگران نبودند فردای خود را چطور خواهند گذراند.
فیلم و رمان کوکب سیاه
داستان مرگ الیزابت شارت آنقدر جنجالی و تکاندهنده بود که در سال ۱۹۸۷، نویسندهای به نام «جیمز الروی» رمانی درباره زندگی او نوشت و با عنوان کوکب سیاه به چاپ رساند. این رمان به یکی از پرطرفدارترین و مشهورترین داستانها در آمریکا تبدیل شد. همچنین در سال ۱۹۷۵ فیلمی تلویزیونی به نام «کوکب سیاه که بود؟» ساخته شد و بار دیگر کارگردانی به نام برایان دی پالما فیلم سینمایی آن را در سال ۲۰۰۶ ساخت. در سال ۱۹۸۹ نیز سریالی به نام «اسرار حل نشده» ساخته شد که یکی از قسمتهای آن مربوط به پرونده الیزابت میشد.
سرگذشت کوکب سیاه
الیزابت شارت در سال ۱۹۲۴ در بوستون ماساچوست و در خانوادهای تقریبا مرفه به دنیا آمد. او سومین فرزند خانوادهای هفت نفره بود و ۴ خواهر دیگر هم داشت. فوبه شارت، پدر الیزات سالها بود که زمینهای مخصوص بازی گلف میساخت و به همین دلیل درآمد بالایی داشت تا اینکه در سال ۱۹۲۹، بر اثر رکود اقتصادی در ماساچوست، کسب و کارش تعطیل و بالاخره ورشکست شد. تلاشهای فوبه برای پیدا کردن شغلی جدید بینتیجه بود و به این ترتیب تمام دارایی خانواده به باد رفت.
یک سال از این موضوع میگذشت که سرنوشت تلخی گریبان فوبه را گرفت، او که برای پیدا کردن کار به خارج از شهر رفته بود، در هنگام بازگشت با اتومبیل خود از بالای پلی به رودخانه سقوط کرد. تمام کسانی که آنها را میشناختند و در جریان ورشکستگیشان قرار داشتند این کار او را خودکشی دانستند اما ماموران پلیس پس از بررسی صحنه آن را حادثه عنوان کردند. نکته عجیب اینجا بود که اتومبیل فوبه از رودخانه بیرون کشیده شد اما هرگز اثری از خود او به دست نیامد.
یک ماه از مفقود شدن فوبه میگذشت که الیزابت و خانوادهاش مجبور شدند خانه خود را ترک و به آپارتمانی کوچک در مدفورت نقل مکان کنند. پس از آن مادر الیزابت به کار کتابداری مشغول شد تا بتواند مخارج زندگیشان را تامین کند.الیزابت تازه ۱۴ ساله شده بود که خبردار شد، پدرش هنوز زنده است و در فلوریدا یا کالیفرنیا زندگی میکند. با وجود اینکه الیزابت از بیماری آسم و برونشیت رنج میبرد بازهم سرمای سخت فلوریدا را به جان خریده و برای یافتن پدرش عازم سفر شد. در این دوران او یکی از بدترین شرایط زندگی را گذراند زیرا با وجود بیماری مجبور بود بسیاری از شبها را در کنار خیابان به صبح برساند.
بالاخره الیزابت توانست پدر خود را در کالیفرنیا پیدا کند. آنها پس از ملاقات یکدیگر تصمیم گرفتند برای زندگی به لسآنجلس بروند. جایی که الیزابت موفق شد به عنوان صندوقدار در یک اداره پست مشغول به کار شود. پس از سالها سختی الیزابت بالاخره روی خوش زندگی را میدید تا اینکه یک شب به دلیل نوشیدن مشروبات الکلی زیر سن مجاز توسط پلیس دستگیر شد و چون مادر او تنها سرپرستش به حساب میآمد، دوباره به مدفورت فرستاده شد. زمانی که الیزابت به سن قانونی رسید دوباره به فلوریدا بازگشت. در آنجا بود که با یک افسر نیروی هوایی به نام مایکل گوردن آشنا شد و از طریق او توانست وارد گروه تئاتر شود.
بار دیگر یکی از تلخترین حوادث زندگی برای الیزابت اتفاق افتاد. درست زمانی که قرار بود با گوردن ازدواج کند، نامزدش در یک حادثه هوایی جان خود را از دست داد. الیزابت قبلا با خانواده گوردن آشنا شده بود و اگر آنها را از دست میداد دوباره باید در کنار خیابان زندگی میکرد. به همین خاطر به آنها گفت که با گوردن ازدواج کرده و حتی صاحب فرزندی هم شده است که پس از تولد از دنیا رفته. از این طریق او توانست رابطهای هر چند کمرنگ با خانواده گوردن برقرار کرده و گاهی از آنها کمک بگیرد. البته این خانواده پس از به قتل رسیدن الیزابت، منکر هرگونه ارتباط با او شدند.
او تمام تلاش خود را به کار گرفت تا اینکه بالاخره توانست به عنوان بازیگر به هالیوود راه پیدا کند. جایی که همیشه آرزویش را داشت. در این زمان او با دختری جوان از بازیگران هالیوود هم اتاق شد که تکنیکهای بازیگری بسیاری به الیزابت آموخت و کمک کرد تا هر چه زودتر با محیط هالیوود آشنا شود. الیزابت تازه داشت به آرزوهایش میرسید و به یکی از بازیگران مطرح هالیوود تبدیل میشد که به دست قاتلی ناشناس کشته شد و زندگیاش در ۲۲ سالگی به پایان رسید.