ارسالها: 189
موضوعها: 137
تاریخ عضویت: Sep 2011
سپاس ها 988
سپاس شده 4327 بار در 348 ارسال
حالت من: هیچ کدام
زن در اتاق عمل:
مردی جوان در راهروی بیمارستان ایستاده، نگران و مضطرب. در انتهای کادر , در بزرگی دیده می شود با تابلوی “اتاق عمل”.چند لحظه بعد در اتاق باز و دکتر جراح با لباس سبز رنگ از آن خارج می شود.
مرد نفسش را در سینه حبس می کند. دکتر به سمت او می رود. مرد با چهره ای آشفته به او نگاه می کند.
دکتر: واقعاً متاسفم، ما تمام تلاش خودمون رو کردیم تا همسرتون رو نجات بدیم.
اما به علت شدت ضربه نخاع قطع شده و همسرتون برای همیشه فلج شده.
ما ناچار شدیم هر دو پا رو قطع کنیم، چشم چپ رو هم تخلیه کردیم …
باید تا آخر عمر ازش پرستاری کنی، با لوله مخصوص بهش غذا بدی
روی تخت جابجاش کنی، حمومش کنی، زیرش رو تمیز کنی و باهاش صحبت کنی …
اون حتی نمی تونه حرف بزنه، چون حنجره اش آسیب دیده …
با شنیدن صحبت های دکتر به تدریج بدن مرد شل می شود، به دیوار تکیه می دهد.
سرش گیج می رود و چشمانش سیاهی می رود.
با دیدن این عکس العمل، دکتر لبخندی می زند و دستش را روی شانه مرد می گذارد.
دکتر: هه ! شوخی کردم … زنت همون اولش مُرد !!!!
اگر مدیر بودم یکی از شرایط ثبت نام و عشق میگذاشتم،
اگر دبیر ریاضی بودم عشق را با عشق جمع میکردم،
اگر معمار بودم قصری از عشق میساختم،
اگر سارق بودم فقط عشق را میدزدیدم،
اگر بیمار بودم فقط شربت عشق مینوشیدم،
اگر درجه دار بودم فقط به عشق سلام میدادم،
اگر خلبان بودم در آسمان عشق پرواز میکردم،
اگر دبیر ورزش بودم به بچه ها میگفتم با عشق نرمش کنید،
اگر خواننده بودم فقط از عشق میخواندم،
و اگر...
ارسالها: 881
موضوعها: 143
تاریخ عضویت: Oct 2011
سپاس ها 2165
سپاس شده 4549 بار در 1014 ارسال
حالت من: هیچ کدام
خیلی با حال بود دکتره مرز داشت
ارسالها: 284
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Mar 2012
سپاس ها 3576
سپاس شده 1234 بار در 588 ارسال
حالت من: هیچ کدام
طرفو يه كاري كرده كه به مرگه زنش راضي شه و خدا رو هزاران بار شكر كنه . البته خيلي از دكترا از اين روش براي دادن خبر مرگ به خانواده بيمار استفاده مي كنن.
زندگي كن و لبخند بزن به خاطر آن هايي كه با لبخندت زندگي ميكنن
از نفست آرام ميگيرند و به اميدت زنده هستند و با يادت خاطره ميسازند
ارسالها: 18
موضوعها: 2
تاریخ عضویت: Apr 2012
سپاس ها 58
سپاس شده 103 بار در 23 ارسال
حالت من: هیچ کدام
من اگه بودم از دکتره شکایت میکردم
زندگی میکنم ... حتی اگر بهترین هایم را از دست بدهم!!! چون این زندگی کردن است که بهترین های دیگر را برایم میسازد بگذار هر چه از دست میرود برود؛ من آن را میخواهم که به التماس آلوده نباشد، حتی زندگی را .
« ارنستو چگوارا »