13-04-2020، 1:14
پارت دهم
** ستین **
مات و مبهوت موندم . وندا چی گفت ؟
گفت شما ک میدونستین .... ن گفت سهیل مال من بود.
گیج شدم . سرم داره سبک میشه ....
** سهیلا **
با تعجب به صحنه رو ب رو نگاه میکردم . دارا هم گیج شده بود .
عمه: داداش خجالت بکش .. ن خودت رسمو رعایت کردی ک نتیجش شد این ( ب مامان اشاره کرد) ن این پسره ... معلوم نیست بعدشم چی سرش میاد . مطمئنم زورش کردین
از سرم دود بلند میشد
دارا: عمه لطفا احترام خودتونو نگه دارین . سهیل رو هیچ کسی زور نکرده . سهیل عهاشق ستینه و الان یک ساله با هم ازدواج کردن
وندا : جوجه ... شما صحبت نکن برو تو اتاقت با ماشینات بازی کن
من: ماشین بازیاشو کرده ... خیالتت تخت
وندا اومد چیزی بگه ک سهیل هراسون از اتاقش اومد بیرون . وندا جلو اومد . تو گوشش زد و گفت : پست فدرت
دارا هم نامردی نکرد محکمتر زد : دیگه نبینم از این غلطا کنی .
بابا: بســـــــــــــــــــــه ... وحیده .. الان دست دخترتو منیگیری از خونه من گم میشین .. من پای پسرم و عشقش میمونم .
عمه : معلومه میرم ... فکر کردی میمونم ؟
وبعد دست وندا رو کشید و برد .
وندا : سهیل خان ... روزی میرسه ک جلوی قبر ستینت زار بزنی ... بازی بدی رو با من شروع کردی
تا قبل از اینکه سهیل بخاد چیزی بگه بابا جواب میده :
- وندا مگه نگفتم گمشو برو ... هرکاری بکنی سهیلمو ب تو نمیدم ... بعدشم غلط میکنی همچین بلایی سر ستینم بیاری ( جلو وندا میره و با ی شوت بیرونش میکنه)
-هری
در رو محکم بست . همه تو شک بودیم .
دیبا : بچه ها ستین نیست .
همه عین دیونه ها بلند شدیم و دنبال ستین میگشتیم ..
** سهیل **
-بچه ها ستین نیست .
ی دفعه همه چی روسرم خراب شد . بلند شدم و همه جا رو دنبالش گشتم مامان رفت تو حیاط ک داد زد : سهیل مامان ماشینت نیست
کجا رفته ؟ وای خدایا بلایی سرش نیاد . بدو بدو سمت موبایلم میرم و بهش زنگ میزنم :
اولین بوق
دومین بوق
......
برنمیداره . شاید داره میره بهشت زهرا . ن الان اونجا بستست . سریع ب سامان زنگ زدم :
-به سلام سهیل خان خوبی؟
-ممنون . سامان ستین اونجاست؟
- نه ... مگه فرار کرده ؟
- نه هیچی .... خداحافظ
بلند شدم و ماشین دارا رو قرض گرفتم و راه افتادم تو خیابونا . سهیلا ودیبا هم باهام اومدن .
چشمم افتاد ب گوشه خیابون ک همه مردم تجمع کرده بودن .. پلیس و امبولانسم بود . سریع ایستادم و بدو بدو رفتم سمت صحنه . مردمو کنار میزدم تا بلاخره رسیدم جلو ....
وااای خدا ... این ستین منه ؟؟؟ سرش خونیه خونیه بود .
-خــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدااااااااااااااا
دوستان لطفا نظر و سپاس فراموش نشه
** ستین **
مات و مبهوت موندم . وندا چی گفت ؟
گفت شما ک میدونستین .... ن گفت سهیل مال من بود.
گیج شدم . سرم داره سبک میشه ....
** سهیلا **
با تعجب به صحنه رو ب رو نگاه میکردم . دارا هم گیج شده بود .
عمه: داداش خجالت بکش .. ن خودت رسمو رعایت کردی ک نتیجش شد این ( ب مامان اشاره کرد) ن این پسره ... معلوم نیست بعدشم چی سرش میاد . مطمئنم زورش کردین
از سرم دود بلند میشد
دارا: عمه لطفا احترام خودتونو نگه دارین . سهیل رو هیچ کسی زور نکرده . سهیل عهاشق ستینه و الان یک ساله با هم ازدواج کردن
وندا : جوجه ... شما صحبت نکن برو تو اتاقت با ماشینات بازی کن
من: ماشین بازیاشو کرده ... خیالتت تخت
وندا اومد چیزی بگه ک سهیل هراسون از اتاقش اومد بیرون . وندا جلو اومد . تو گوشش زد و گفت : پست فدرت
دارا هم نامردی نکرد محکمتر زد : دیگه نبینم از این غلطا کنی .
بابا: بســـــــــــــــــــــه ... وحیده .. الان دست دخترتو منیگیری از خونه من گم میشین .. من پای پسرم و عشقش میمونم .
عمه : معلومه میرم ... فکر کردی میمونم ؟
وبعد دست وندا رو کشید و برد .
وندا : سهیل خان ... روزی میرسه ک جلوی قبر ستینت زار بزنی ... بازی بدی رو با من شروع کردی
تا قبل از اینکه سهیل بخاد چیزی بگه بابا جواب میده :
- وندا مگه نگفتم گمشو برو ... هرکاری بکنی سهیلمو ب تو نمیدم ... بعدشم غلط میکنی همچین بلایی سر ستینم بیاری ( جلو وندا میره و با ی شوت بیرونش میکنه)
-هری
در رو محکم بست . همه تو شک بودیم .
دیبا : بچه ها ستین نیست .
همه عین دیونه ها بلند شدیم و دنبال ستین میگشتیم ..
** سهیل **
-بچه ها ستین نیست .
ی دفعه همه چی روسرم خراب شد . بلند شدم و همه جا رو دنبالش گشتم مامان رفت تو حیاط ک داد زد : سهیل مامان ماشینت نیست
کجا رفته ؟ وای خدایا بلایی سرش نیاد . بدو بدو سمت موبایلم میرم و بهش زنگ میزنم :
اولین بوق
دومین بوق
......
برنمیداره . شاید داره میره بهشت زهرا . ن الان اونجا بستست . سریع ب سامان زنگ زدم :
-به سلام سهیل خان خوبی؟
-ممنون . سامان ستین اونجاست؟
- نه ... مگه فرار کرده ؟
- نه هیچی .... خداحافظ
بلند شدم و ماشین دارا رو قرض گرفتم و راه افتادم تو خیابونا . سهیلا ودیبا هم باهام اومدن .
چشمم افتاد ب گوشه خیابون ک همه مردم تجمع کرده بودن .. پلیس و امبولانسم بود . سریع ایستادم و بدو بدو رفتم سمت صحنه . مردمو کنار میزدم تا بلاخره رسیدم جلو ....
وااای خدا ... این ستین منه ؟؟؟ سرش خونیه خونیه بود .
-خــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدااااااااااااااا
دوستان لطفا نظر و سپاس فراموش نشه