امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

♫ رمــــــــــــآن ســـــــرنــوشـــــــت ♫

#10
پارت دهم

** ستین **
مات و مبهوت موندم . وندا چی گفت ؟
گفت شما ک میدونستین .... ن گفت سهیل مال من بود.
گیج شدم . سرم داره سبک میشه ....

** سهیلا **
با تعجب به صحنه رو ب رو نگاه میکردم . دارا هم گیج شده بود .
عمه: داداش خجالت بکش .. ن خودت رسمو رعایت کردی ک نتیجش شد این ( ب مامان اشاره کرد) ن این پسره ... معلوم نیست بعدشم چی سرش میاد . مطمئنم زورش کردین
از سرم دود بلند میشد
دارا: عمه لطفا احترام خودتونو نگه دارین . سهیل رو هیچ کسی زور نکرده . سهیل عهاشق ستینه و الان یک ساله با هم ازدواج کردن
وندا : جوجه ... شما صحبت نکن برو تو اتاقت با ماشینات بازی کن
من: ماشین بازیاشو کرده ... خیالتت تخت
وندا اومد چیزی بگه ک سهیل هراسون از اتاقش اومد بیرون . وندا جلو اومد . تو گوشش زد و گفت : پست فدرت
دارا هم نامردی نکرد محکمتر زد : دیگه نبینم از این غلطا کنی .
بابا: بســـــــــــــــــــــه ... وحیده .. الان دست دخترتو منیگیری از خونه من گم میشین .. من پای پسرم و عشقش میمونم .
عمه : معلومه میرم ... فکر کردی میمونم ؟
وبعد دست وندا رو کشید و برد .
وندا : سهیل خان ... روزی میرسه ک جلوی قبر ستینت زار بزنی ... بازی بدی رو با من شروع کردی
تا قبل از اینکه سهیل بخاد چیزی بگه بابا جواب میده :
- وندا مگه نگفتم گمشو برو ... هرکاری بکنی سهیلمو ب تو نمیدم ... بعدشم غلط میکنی همچین بلایی سر ستینم بیاری ( جلو وندا میره و با ی شوت بیرونش میکنه)
-هری
در رو محکم بست . همه تو شک بودیم .
دیبا : بچه ها ستین نیست .
همه عین دیونه ها بلند شدیم و دنبال ستین میگشتیم ..

** سهیل **
-بچه ها ستین نیست .
ی دفعه همه چی روسرم خراب شد . بلند شدم و همه جا رو دنبالش گشتم مامان رفت تو حیاط ک داد زد : سهیل مامان ماشینت نیست
کجا رفته ؟ وای خدایا بلایی سرش نیاد . بدو بدو سمت موبایلم میرم و بهش زنگ میزنم :
اولین بوق
دومین بوق
......
برنمیداره . شاید داره میره بهشت زهرا . ن الان اونجا بستست . سریع ب سامان زنگ زدم :
-به سلام سهیل خان خوبی؟
-ممنون . سامان ستین اونجاست؟
- نه ... مگه فرار کرده ؟
- نه هیچی .... خداحافظ
بلند شدم و ماشین دارا رو قرض گرفتم و راه افتادم تو خیابونا . سهیلا ودیبا هم باهام اومدن .
چشمم افتاد ب گوشه خیابون ک همه مردم تجمع کرده بودن .. پلیس و امبولانسم بود . سریع ایستادم و بدو بدو رفتم سمت صحنه . مردمو کنار میزدم تا بلاخره رسیدم جلو ....
وااای خدا ... این ستین منه ؟؟؟ سرش خونیه خونیه بود .
-خــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدااااااااااااااا


دوستان لطفا نظر و سپاس فراموش نشه Wink Heart
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
Karlina
پاسخ
 سپاس شده توسط Sirvan10_a ، *Aɴѕel* ، BIG-DARK ، شـــقآیــق ، Ɗєя_Mσηɗ ، یلدا 86 ، ♥Nastaran♥


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
RE: رمان سرنوشت - لــــــــــⓘلی - 13-04-2020، 1:14


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان