12-04-2020، 10:46
جاده مثل دهانِ من بسته ست
من سوارِ شبی نرفتنیام
از تمامِ هویّتم انگار
هیچ چیزی نمانده جز ”زنی”ام
لبِ مرزم، لبالب از فریاد
پشت سر، گریههای هیچ کسی
پشت سر، رازهای مخفیِ عشق
روبهرو، ایستهای بازرسی
میروم رد شوم از آدمها
میروم له شود غرورم را
تا که با تیغ، تا که با چاقو
وا کنم چشمهای کورم را
روبهرو روشناند چند چراغ
روبهرو احتمالِ هر خطر است
جاده هُل میدهد مرا به خودش
ترسم از اشتیاق بیشتر است
میروم در دلِ غمی دیگر
از دهانی که باز و بسته شده
قورت دادم تمامِ بغضم را
این زن از انتظار خسته شده
من سوارِ شبی نرفتنیام
از تمامِ هویّتم انگار
هیچ چیزی نمانده جز ”زنی”ام
لبِ مرزم، لبالب از فریاد
پشت سر، گریههای هیچ کسی
پشت سر، رازهای مخفیِ عشق
روبهرو، ایستهای بازرسی
میروم رد شوم از آدمها
میروم له شود غرورم را
تا که با تیغ، تا که با چاقو
وا کنم چشمهای کورم را
روبهرو روشناند چند چراغ
روبهرو احتمالِ هر خطر است
جاده هُل میدهد مرا به خودش
ترسم از اشتیاق بیشتر است
میروم در دلِ غمی دیگر
از دهانی که باز و بسته شده
قورت دادم تمامِ بغضم را
این زن از انتظار خسته شده