امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

♫ رمــــــــــــآن ســـــــرنــوشـــــــت ♫

#6
پارت ششم



**سهیل **[size=large]

امیدوارم با بوقی ک زدم متوجه بشه و بیاد پایین . باید خودمو جلوش خوب جلوه کنم . مثلا چیزی نشده . هـــــی
خب مث اینکه فهمیده . سریع در ورودی و میبنده و ب سمت ماشین میاد . ی ماسک خنده میزنم رو صورتم .
چقدر منو ستین هماهنگیم . جفتمون طوسی سفید پوشیدیم . سوار ماشین میشه:
-سلامم عزیزم
-سلام عشقم خوبی؟
-تو خوب باشی خوبم .. خب .. بریم
میخندم - چه ستی هم کردیمااا
ریز میخنده ک حسابی دلبری میکنه . دستش سمت ضبط میره و روشنش میکنه صداشم زیاد میکنه :
- در پی چشمت شهر ب شهر خانه به خانه .. شدم روانه
...
با اهنگ هم خونه میکنه و یکمم مسخره بازی درمیاره . اصلا حواسم پیشش نبود . فکرم پیش این بود ک قراره امشب چه بلایی ب سرم میاد .
من و عشقمو از هم جدا نکنن ....

** ستین **
سهیل اروم رانندگی میکنه و بی توجه به من جلوشو نگاه میکنه . فکرمیکردم مثل همیشه باهام را میاد و پای تموم مسخره بازیام هست
یکم نگران شدم . شاید اتفافی افتاده ک انقدر تو همه .
-سهیل خوبی؟
جواب نمیده . فکرش ی جا دیگس . اروم روی شونه هاش میزنم :
-سهیـــــــل ؟؟؟!!
-جـــــآنم ؟؟
-خوبی ؟
- نه ... ن ینی ... اره خوبم
-مشخصه حالت خوب نیست !
- نه خوبم سرم درد میکنه
-چیزی نشده ؟؟؟ مطمئنی؟
-اره .
ولی من مطمئنم چیزی شده . خدا میدونه چی شده . موبایلم زنگ میخورد:
-سلام سهیلا جاان خوبی؟؟
-سلام ستی خوبی؟ میگم کجایین؟
حتی سهیلا هم مثلا قبل نبود
-تو راهیم عزیزم
- اها ... ی لحظه گوشیو میدی ب سهیل؟
- اره عزیزم .. ی دیقه وایسا
- سهیل برن کنار سهیلا کارت داره
سهیل کنار خیابون نگه داشت گوشی و گرفت و پیاده شد .
خدایا چیشده ؟؟ ب خیر بگزرون .

** سهیل **

سریع میزنم کنار گوشیو از ستین میگیرمو میرم بیرون . نگران میشم ..
-سلام جاانم
-سهیل میگم .. اومدن
-باشه .. سهیلا؟
-جانمم
-امشب خیلی میترسم . برامون دعا کن
- منم همینطور . مامان .. مامان نمیدونی چقدر نگرانه .
- من نمیایم ..
- چی میگی سهیل؟
-هرچی فکر میکنم میبینم بهتره نیایم اونطوری ستین هم متوجه میشه .
- سهیل تو ب ستین چیزی نگفتی؟/
-ن بابا مگه خرم ؟
-گوشیو دااشته باش ی لحظه
- باشه برو ...
-سلام کجایی؟
-سلام بابا ... میشه امشب ما نباشیم؟
- نه .. برا چی؟
- اخه امشب همه چی برا ستین معلوم میشه . میترسمم ب خاطر دروغی ک بهش گفتم بره
- نگران نباش .. من بهش میگم من نذاشتم بهش بگی
- بابا ... میترسمم
برمیگردم ببینم ستین در چه حالیه .. تو ماشین نشسته و روشم اینور نیست .. خیالم راحت میشه ..
-نترس بابا .. ایشالا ک ختم ب خیر میشه
- ب نظرت اون وندا کوتاه میاد ؟؟؟ نمیگذره بابا نمیگذره
-نمیدونم سهیل ... عمت داره صدات میزنه خدافظ
-بـــــــابــــــــا
قطع کرد .
خــــــدایــــآ چـــــرا انقــــــدر من بدبخـــــــتم ....

[/size]نظر + سپاس
دوستان ممنون از لطفتون ب من ..
دوستون دارم Heart
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
Karlina
پاسخ
 سپاس شده توسط ρσєѕɪ ، Ɗєя_Mσηɗ ، *Aɴѕel* ، Sirvan10_a ، BIG-DARK ، شـــقآیــق ، یلدا 86 ، ♥Nastaran♥


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
RE: رمان سرنوشت - لــــــــــⓘلی - 06-04-2020، 20:42


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 4 مهمان