06-04-2020، 20:42
پارت ششم
**سهیل **[size=large]
امیدوارم با بوقی ک زدم متوجه بشه و بیاد پایین . باید خودمو جلوش خوب جلوه کنم . مثلا چیزی نشده . هـــــی
خب مث اینکه فهمیده . سریع در ورودی و میبنده و ب سمت ماشین میاد . ی ماسک خنده میزنم رو صورتم .
چقدر منو ستین هماهنگیم . جفتمون طوسی سفید پوشیدیم . سوار ماشین میشه:
-سلامم عزیزم
-سلام عشقم خوبی؟
-تو خوب باشی خوبم .. خب .. بریم
میخندم - چه ستی هم کردیمااا
ریز میخنده ک حسابی دلبری میکنه . دستش سمت ضبط میره و روشنش میکنه صداشم زیاد میکنه :
- در پی چشمت شهر ب شهر خانه به خانه .. شدم روانه
...
با اهنگ هم خونه میکنه و یکمم مسخره بازی درمیاره . اصلا حواسم پیشش نبود . فکرم پیش این بود ک قراره امشب چه بلایی ب سرم میاد .
من و عشقمو از هم جدا نکنن ....
** ستین **
سهیل اروم رانندگی میکنه و بی توجه به من جلوشو نگاه میکنه . فکرمیکردم مثل همیشه باهام را میاد و پای تموم مسخره بازیام هست
یکم نگران شدم . شاید اتفافی افتاده ک انقدر تو همه .
-سهیل خوبی؟
جواب نمیده . فکرش ی جا دیگس . اروم روی شونه هاش میزنم :
-سهیـــــــل ؟؟؟!!
-جـــــآنم ؟؟
-خوبی ؟
- نه ... ن ینی ... اره خوبم
-مشخصه حالت خوب نیست !
- نه خوبم سرم درد میکنه
-چیزی نشده ؟؟؟ مطمئنی؟
-اره .
ولی من مطمئنم چیزی شده . خدا میدونه چی شده . موبایلم زنگ میخورد:
-سلام سهیلا جاان خوبی؟؟
-سلام ستی خوبی؟ میگم کجایین؟
حتی سهیلا هم مثلا قبل نبود
-تو راهیم عزیزم
- اها ... ی لحظه گوشیو میدی ب سهیل؟
- اره عزیزم .. ی دیقه وایسا
- سهیل برن کنار سهیلا کارت داره
سهیل کنار خیابون نگه داشت گوشی و گرفت و پیاده شد .
خدایا چیشده ؟؟ ب خیر بگزرون .
** سهیل **
سریع میزنم کنار گوشیو از ستین میگیرمو میرم بیرون . نگران میشم ..
-سلام جاانم
-سهیل میگم .. اومدن
-باشه .. سهیلا؟
-جانمم
-امشب خیلی میترسم . برامون دعا کن
- منم همینطور . مامان .. مامان نمیدونی چقدر نگرانه .
- من نمیایم ..
- چی میگی سهیل؟
-هرچی فکر میکنم میبینم بهتره نیایم اونطوری ستین هم متوجه میشه .
- سهیل تو ب ستین چیزی نگفتی؟/
-ن بابا مگه خرم ؟
-گوشیو دااشته باش ی لحظه
- باشه برو ...
-سلام کجایی؟
-سلام بابا ... میشه امشب ما نباشیم؟
- نه .. برا چی؟
- اخه امشب همه چی برا ستین معلوم میشه . میترسمم ب خاطر دروغی ک بهش گفتم بره
- نگران نباش .. من بهش میگم من نذاشتم بهش بگی
- بابا ... میترسمم
برمیگردم ببینم ستین در چه حالیه .. تو ماشین نشسته و روشم اینور نیست .. خیالم راحت میشه ..
-نترس بابا .. ایشالا ک ختم ب خیر میشه
- ب نظرت اون وندا کوتاه میاد ؟؟؟ نمیگذره بابا نمیگذره
-نمیدونم سهیل ... عمت داره صدات میزنه خدافظ
-بـــــــابــــــــا
قطع کرد .
خــــــدایــــآ چـــــرا انقــــــدر من بدبخـــــــتم ....
[/size]نظر + سپاس
دوستان ممنون از لطفتون ب من ..
دوستون دارم
**سهیل **[size=large]
امیدوارم با بوقی ک زدم متوجه بشه و بیاد پایین . باید خودمو جلوش خوب جلوه کنم . مثلا چیزی نشده . هـــــی
خب مث اینکه فهمیده . سریع در ورودی و میبنده و ب سمت ماشین میاد . ی ماسک خنده میزنم رو صورتم .
چقدر منو ستین هماهنگیم . جفتمون طوسی سفید پوشیدیم . سوار ماشین میشه:
-سلامم عزیزم
-سلام عشقم خوبی؟
-تو خوب باشی خوبم .. خب .. بریم
میخندم - چه ستی هم کردیمااا
ریز میخنده ک حسابی دلبری میکنه . دستش سمت ضبط میره و روشنش میکنه صداشم زیاد میکنه :
- در پی چشمت شهر ب شهر خانه به خانه .. شدم روانه
...
با اهنگ هم خونه میکنه و یکمم مسخره بازی درمیاره . اصلا حواسم پیشش نبود . فکرم پیش این بود ک قراره امشب چه بلایی ب سرم میاد .
من و عشقمو از هم جدا نکنن ....
** ستین **
سهیل اروم رانندگی میکنه و بی توجه به من جلوشو نگاه میکنه . فکرمیکردم مثل همیشه باهام را میاد و پای تموم مسخره بازیام هست
یکم نگران شدم . شاید اتفافی افتاده ک انقدر تو همه .
-سهیل خوبی؟
جواب نمیده . فکرش ی جا دیگس . اروم روی شونه هاش میزنم :
-سهیـــــــل ؟؟؟!!
-جـــــآنم ؟؟
-خوبی ؟
- نه ... ن ینی ... اره خوبم
-مشخصه حالت خوب نیست !
- نه خوبم سرم درد میکنه
-چیزی نشده ؟؟؟ مطمئنی؟
-اره .
ولی من مطمئنم چیزی شده . خدا میدونه چی شده . موبایلم زنگ میخورد:
-سلام سهیلا جاان خوبی؟؟
-سلام ستی خوبی؟ میگم کجایین؟
حتی سهیلا هم مثلا قبل نبود
-تو راهیم عزیزم
- اها ... ی لحظه گوشیو میدی ب سهیل؟
- اره عزیزم .. ی دیقه وایسا
- سهیل برن کنار سهیلا کارت داره
سهیل کنار خیابون نگه داشت گوشی و گرفت و پیاده شد .
خدایا چیشده ؟؟ ب خیر بگزرون .
** سهیل **
سریع میزنم کنار گوشیو از ستین میگیرمو میرم بیرون . نگران میشم ..
-سلام جاانم
-سهیل میگم .. اومدن
-باشه .. سهیلا؟
-جانمم
-امشب خیلی میترسم . برامون دعا کن
- منم همینطور . مامان .. مامان نمیدونی چقدر نگرانه .
- من نمیایم ..
- چی میگی سهیل؟
-هرچی فکر میکنم میبینم بهتره نیایم اونطوری ستین هم متوجه میشه .
- سهیل تو ب ستین چیزی نگفتی؟/
-ن بابا مگه خرم ؟
-گوشیو دااشته باش ی لحظه
- باشه برو ...
-سلام کجایی؟
-سلام بابا ... میشه امشب ما نباشیم؟
- نه .. برا چی؟
- اخه امشب همه چی برا ستین معلوم میشه . میترسمم ب خاطر دروغی ک بهش گفتم بره
- نگران نباش .. من بهش میگم من نذاشتم بهش بگی
- بابا ... میترسمم
برمیگردم ببینم ستین در چه حالیه .. تو ماشین نشسته و روشم اینور نیست .. خیالم راحت میشه ..
-نترس بابا .. ایشالا ک ختم ب خیر میشه
- ب نظرت اون وندا کوتاه میاد ؟؟؟ نمیگذره بابا نمیگذره
-نمیدونم سهیل ... عمت داره صدات میزنه خدافظ
-بـــــــابــــــــا
قطع کرد .
خــــــدایــــآ چـــــرا انقــــــدر من بدبخـــــــتم ....
[/size]نظر + سپاس
دوستان ممنون از لطفتون ب من ..
دوستون دارم