16-03-2020، 14:57
من:افرین خواهشا دست بردار میزنم میکشمت
رحیمی:بهتره تا اتفاقی نیوفتاده در برم
من:برو!!!!!!!!!!!!!!!
رحیمی:میرم فقط ی سوال داشتم
من:بگو
رحیمی:الناز تو................ ول کن اصلا الان میرم
من:بگو بببینم چی میگی و راستی منو با اسم کوچکم صدا نکن
رحیمی پسر دوست خانوادگیمون بود اسمش عباد بود از من ی سال بزرگ بود
خواهرش اسمش عسل ک من خیلی دوستش داشتم هر چند از من اولا خوشش نمیومد
عباد و عسل دو قلو بودن مادرشون 6 سال پیش بر اثر بیماری مرده بود حالا اونا با پدرشون زدنگی میکردن پسر خوشگلی بود همه ی دخترا دنبالش بودن اما هیچ وقت از دختری خوشش نیومده بود ما هم فقط دوست ساده بودیم
موهای بور داشت و چشمانی ابی بوکس کار میکرد و خیلی هم پولدار بود
..................
رحیمی:بهتره تا اتفاقی نیوفتاده در برم
من:برو!!!!!!!!!!!!!!!
رحیمی:میرم فقط ی سوال داشتم
من:بگو
رحیمی:الناز تو................ ول کن اصلا الان میرم
من:بگو بببینم چی میگی و راستی منو با اسم کوچکم صدا نکن
رحیمی پسر دوست خانوادگیمون بود اسمش عباد بود از من ی سال بزرگ بود
خواهرش اسمش عسل ک من خیلی دوستش داشتم هر چند از من اولا خوشش نمیومد
عباد و عسل دو قلو بودن مادرشون 6 سال پیش بر اثر بیماری مرده بود حالا اونا با پدرشون زدنگی میکردن پسر خوشگلی بود همه ی دخترا دنبالش بودن اما هیچ وقت از دختری خوشش نیومده بود ما هم فقط دوست ساده بودیم
موهای بور داشت و چشمانی ابی بوکس کار میکرد و خیلی هم پولدار بود
..................