30-11-2018، 5:55
نقل قول:عصرها میرفت کافه شربتی. یک روز چندتا دختر جوان از تهران آمده بودند که سهراب را ببینند و برای نقاشیهاش با او مصاحبه کنند. اتفاقاً آن روز سهراب به کافه نیامد. سراغش را از صاحب کافه ـ آقای شربتیـ میگیرند و او آدرس جایی را میدهد که گاهی سهراب عصرها به آنجا سر میزد؛ حوالی شهر، جایی در جاده جعفرآباد فعلی. دخترها سراغ به سراغ میروند آنجا. ولی سهراب تحویلشان نمیگیرد، مصاحبه هم نمیکند. برمیگردند کافه شربتی و از صاحب کافه گله میکنند که: «این همه میگویند سهراب سهراب، این بود؟ برای خودش آنجا میچرخید و قیافهاش هم مثل چوپانها بود.»
به نظرم کارش زیاده روی بوده. خوب جواب ملت رو می داد.