11-08-2017، 15:34
اینکه چنین حرفهای داری و افراد زیادی بهت ایمان دارند و روت حساب میکنند سخت و سنگین نیست؟
چنین چیزی میتواند کمی خردکننده باشد، اما من سعی میکنم با چیزهایی که حال خوبی بهم میدهد آن را جبران کنم و تعادل ایجاد کنم. وقتی با یک گروه خوب کار میکنم، میتوانم کاملا دل به آن بدهم و با آغوش باز آن را بپذیرم.
آخری باری که بدون اینکه شناخته بشوی قدم زدی کی بود؟
حقیقتش این است که اگر توی لباس ورزشی با دوستانم به تماشای فیلم بروم خوب است و شناخته نمیشوم. اما خب وقتی دارم کار تبلیغاتی انجام میدهم و دو ساعت زیر آرایش چهره و مو بودهام، طبعا تا حدی واضح و مشخص است.
به تازگی 25 ساله شدی؛ و به نوعی وارد مرحلۀ بعدی زندگیت شدی.
یک جورهایی گاهی وقتها فکر میکنم کاش اصلا اعداد و ارقام وجود نمیداشتند، چون بعضی روزها احساس میکنم 15 سالم است و گاهی هم پیش میآید که از خواب بیدار میشوم و انگار 40 ساله هستم. این واقعا عجیب است، چطور یک سال میتواند همه چیز را تغیبر بدهد. پارسال تورم را لغو کردم و برای 90 روز از فضای کارم دور شدم؛ این بهترین کاری بود که تا الان میتوانستم انجام داده باشم. نه تلفنی و نه هیچ چیز دیگری همراهم نبود و حال نگران و مضطربی داشتم. اما در هر صورت دوران فوقالعادهای بود و چیزهای زیادی ازش یاد گرفتم.
نود روز مدت زمان زیادی است.
هر چیزی را که من را مشغول و و درگیر خودش کرده بود بیخیال شدم. خلاصه بیرون آمدم و با خودم گفتم «بسیار خب...فقط میتونم رو به جلو حرکت کنم». زندگی هنور ادامه دارد. به درمان ادامه میدهم. من به چنین چیزی و صحبت درباره وضعیتی که در آن قرار دارید اعتقاد دارم. اما حقیقتش این است که الان در سلامتی کامل قرار دارم.
آنجا بودن چه حسی داشت؟ برگشتن به زندگی عادی برایت شوک فرهنگی به همراه نداشت؟
آنجا در یک منطقه ییلاقی بودم و هیچ وقت به آرایش موهایم نپرداختم. مدتی در اسبدرمانی شرکت کردم که خیلی خوب و عالی بود؛ و خب البته خیلی هم سخت. اما خب میدانستم دقیقا چه حسی دارم و با خودم فکر میکردم «بسیار خب، فکر میکنم این کار به من کمک کرده است که در برابر سایرین قویتر باشم.» وقتی بیرون آمدم ازم خواستند به مراسم جوایر موسیقی آمریکا بروم. آن موقع همه بهم میگفتند «هر کاری را که راحتتری انجام بده». نمیخواستم هوادارانم دیدی منفیای نسبت به مراقبت از خود داشته باشند، به همین خاطر هر طوری که بود با آن روبهرو شدم. رُک و رو-راست بگویم که برای اولین بار قدم گذاشتن روی آن فرش شدیداً خُردکننده بود. احساس میکردم عرق از پشتم دارد میریزد.
ادامه دارد...
چنین چیزی میتواند کمی خردکننده باشد، اما من سعی میکنم با چیزهایی که حال خوبی بهم میدهد آن را جبران کنم و تعادل ایجاد کنم. وقتی با یک گروه خوب کار میکنم، میتوانم کاملا دل به آن بدهم و با آغوش باز آن را بپذیرم.
آخری باری که بدون اینکه شناخته بشوی قدم زدی کی بود؟
حقیقتش این است که اگر توی لباس ورزشی با دوستانم به تماشای فیلم بروم خوب است و شناخته نمیشوم. اما خب وقتی دارم کار تبلیغاتی انجام میدهم و دو ساعت زیر آرایش چهره و مو بودهام، طبعا تا حدی واضح و مشخص است.
به تازگی 25 ساله شدی؛ و به نوعی وارد مرحلۀ بعدی زندگیت شدی.
یک جورهایی گاهی وقتها فکر میکنم کاش اصلا اعداد و ارقام وجود نمیداشتند، چون بعضی روزها احساس میکنم 15 سالم است و گاهی هم پیش میآید که از خواب بیدار میشوم و انگار 40 ساله هستم. این واقعا عجیب است، چطور یک سال میتواند همه چیز را تغیبر بدهد. پارسال تورم را لغو کردم و برای 90 روز از فضای کارم دور شدم؛ این بهترین کاری بود که تا الان میتوانستم انجام داده باشم. نه تلفنی و نه هیچ چیز دیگری همراهم نبود و حال نگران و مضطربی داشتم. اما در هر صورت دوران فوقالعادهای بود و چیزهای زیادی ازش یاد گرفتم.
نود روز مدت زمان زیادی است.
هر چیزی را که من را مشغول و و درگیر خودش کرده بود بیخیال شدم. خلاصه بیرون آمدم و با خودم گفتم «بسیار خب...فقط میتونم رو به جلو حرکت کنم». زندگی هنور ادامه دارد. به درمان ادامه میدهم. من به چنین چیزی و صحبت درباره وضعیتی که در آن قرار دارید اعتقاد دارم. اما حقیقتش این است که الان در سلامتی کامل قرار دارم.
آنجا بودن چه حسی داشت؟ برگشتن به زندگی عادی برایت شوک فرهنگی به همراه نداشت؟
آنجا در یک منطقه ییلاقی بودم و هیچ وقت به آرایش موهایم نپرداختم. مدتی در اسبدرمانی شرکت کردم که خیلی خوب و عالی بود؛ و خب البته خیلی هم سخت. اما خب میدانستم دقیقا چه حسی دارم و با خودم فکر میکردم «بسیار خب، فکر میکنم این کار به من کمک کرده است که در برابر سایرین قویتر باشم.» وقتی بیرون آمدم ازم خواستند به مراسم جوایر موسیقی آمریکا بروم. آن موقع همه بهم میگفتند «هر کاری را که راحتتری انجام بده». نمیخواستم هوادارانم دیدی منفیای نسبت به مراقبت از خود داشته باشند، به همین خاطر هر طوری که بود با آن روبهرو شدم. رُک و رو-راست بگویم که برای اولین بار قدم گذاشتن روی آن فرش شدیداً خُردکننده بود. احساس میکردم عرق از پشتم دارد میریزد.
ادامه دارد...