مصاحبۀ سلنا گومز با مجلۀ Instyle - نسخهی قابل چاپ +- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum) +-- انجمن: مسائل متفرقه (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=18) +--- انجمن: آهنگ و موسیقی (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=26) +--- موضوع: مصاحبۀ سلنا گومز با مجلۀ Instyle (/showthread.php?tid=266824) |
مصاحبۀ سلنا گومز با مجلۀ Instyle - Actinium - 05-08-2017 مصاحبۀ سلنا گومز با مجلۀ Instyle سلنا در شماره سپتامبر نشریۀ Instyle حضور پیدا کرده. او در بخشهایی از مصاحبۀ خود میگوید: «سال گذشته تور آلبوم Revival را لغو کردم و برای 90 روز از فعالیتم کناره گرفتم. این بهترین کاری بود که تا الان میتوانستم انجام داده باشم. هیچی با خودم نداشتم؛ نه تلفنی نه هیچ چیز دیگر، و مضطرب و نگران بودم. اما در هر حال دورۀ فوقالعادهای بود و ازش چیزهای زیادی یاد گرفتم. خلاصه در اومدم و با خودم گفتم "بسیار خب، فقط میتونم رو به جلو حرکت میکنم". هنوز هم بعضی روزها دارم درمانم را ادامه میدهم. من به صحبت کردن دربارۀ جایگاهی که توش قرار دارید اعتقاد دارم؛ اما حقیقتش این است من الان در سلامتی کامل قرار دارم.» ادامه مصاحبه به زودی... سلنا از کیفی هم که با همکاری شرکت کوچ طراحی کرده رونمایی کرد: RE: مصاحبۀ سلنا گومز با مجلۀ Instyle - Actinium - 11-08-2017 اینکه چنین حرفهای داری و افراد زیادی بهت ایمان دارند و روت حساب میکنند سخت و سنگین نیست؟ چنین چیزی میتواند کمی خردکننده باشد، اما من سعی میکنم با چیزهایی که حال خوبی بهم میدهد آن را جبران کنم و تعادل ایجاد کنم. وقتی با یک گروه خوب کار میکنم، میتوانم کاملا دل به آن بدهم و با آغوش باز آن را بپذیرم. آخری باری که بدون اینکه شناخته بشوی قدم زدی کی بود؟ حقیقتش این است که اگر توی لباس ورزشی با دوستانم به تماشای فیلم بروم خوب است و شناخته نمیشوم. اما خب وقتی دارم کار تبلیغاتی انجام میدهم و دو ساعت زیر آرایش چهره و مو بودهام، طبعا تا حدی واضح و مشخص است. به تازگی 25 ساله شدی؛ و به نوعی وارد مرحلۀ بعدی زندگیت شدی. یک جورهایی گاهی وقتها فکر میکنم کاش اصلا اعداد و ارقام وجود نمیداشتند، چون بعضی روزها احساس میکنم 15 سالم است و گاهی هم پیش میآید که از خواب بیدار میشوم و انگار 40 ساله هستم. این واقعا عجیب است، چطور یک سال میتواند همه چیز را تغیبر بدهد. پارسال تورم را لغو کردم و برای 90 روز از فضای کارم دور شدم؛ این بهترین کاری بود که تا الان میتوانستم انجام داده باشم. نه تلفنی و نه هیچ چیز دیگری همراهم نبود و حال نگران و مضطربی داشتم. اما در هر صورت دوران فوقالعادهای بود و چیزهای زیادی ازش یاد گرفتم. نود روز مدت زمان زیادی است. هر چیزی را که من را مشغول و و درگیر خودش کرده بود بیخیال شدم. خلاصه بیرون آمدم و با خودم گفتم «بسیار خب...فقط میتونم رو به جلو حرکت کنم». زندگی هنور ادامه دارد. به درمان ادامه میدهم. من به چنین چیزی و صحبت درباره وضعیتی که در آن قرار دارید اعتقاد دارم. اما حقیقتش این است که الان در سلامتی کامل قرار دارم. آنجا بودن چه حسی داشت؟ برگشتن به زندگی عادی برایت شوک فرهنگی به همراه نداشت؟ آنجا در یک منطقه ییلاقی بودم و هیچ وقت به آرایش موهایم نپرداختم. مدتی در اسبدرمانی شرکت کردم که خیلی خوب و عالی بود؛ و خب البته خیلی هم سخت. اما خب میدانستم دقیقا چه حسی دارم و با خودم فکر میکردم «بسیار خب، فکر میکنم این کار به من کمک کرده است که در برابر سایرین قویتر باشم.» وقتی بیرون آمدم ازم خواستند به مراسم جوایر موسیقی آمریکا بروم. آن موقع همه بهم میگفتند «هر کاری را که راحتتری انجام بده». نمیخواستم هوادارانم دیدی منفیای نسبت به مراقبت از خود داشته باشند، به همین خاطر هر طوری که بود با آن روبهرو شدم. رُک و رو-راست بگویم که برای اولین بار قدم گذاشتن روی آن فرش شدیداً خُردکننده بود. احساس میکردم عرق از پشتم دارد میریزد. ادامه دارد... RE: مصاحبۀ سلنا گومز با مجلۀ Instyle - Actinium - 18-08-2017 جایی در نشست مطبوعاتیِ سریالی که تهیهکنندۀ اجراییاش با خودت بود، یعنی سریال "سیزده دلیل که چرا" (Thirteen Reasons Why) بیان کردی که :«هر چی بزرگتر شدم، احساس ناامنی و بیاعتمادیام هم بیشتر شد». منظورت از این حرف چی بود؟ این موردی است که در دورۀ درمان بیش از همه روش کار کردم. بخاطر رسانههای اجتماعی، بخاطر تمام فشارهایی که به دخترها وارد میشود، این مورد خیلی مشکلی است. خیلی خوب است که ارتباطتان را با چیزها حفظ کنید و آنها را ببینید، و از آن چیزهای که دوستانتان قرار است انجام بدهند حس و الهام بگیرید. این تفکر همچنین به افراد این اجازه را میدهد که به این درک برسند که نیاز هست به شیوه خاص خودشان به نظر برسند و عمل بکنند. یادم میآید وقتی در دیزنی کار میکردم همیشه در حال تکاپو و ورجهورجه بودم، اما هیچ توجهی به بچهها نداشتم و کار خاصی برای نشاندن خنده بر لبهایشان انجام نمیدادم. آن موقع خیلی شلخته و بدون تمرکز بودم؛ اما الان متمرکزتر و منظمتر شدهام. آدمهای نفرتانگیزی همیشه دور و اطراف شما وجود دارند که سعی میکنند فقط چیزهای منفی را در شما ببینند و انرژیای را که در شما احساسی بد نسبت به خودتان ایجاد میکند منتقل کنند. این امر گریزناپذیری است. زیر این فشار و هرجومرج رسیدن به شناخت از خود واقعا کار مشکلی است. بخش زیادی از شهرت تو از رو-راستی و رُک بودنت نشأت گرفته؛ چطور میفهمی که چه چیزهایی را باید به اشتراک گذاشت و چه چیزهایی را نه؟ این مورد هم میتواند باعث شود که قاطی بکنم و خودم را خراب و داغان بکنم و هم اینکه فقط باعث بشود گفتگویی صادقانه و واقعی با مردم داشته باشم. من الان در جایگاهی قرار گفتهام که صاحب این رسانه و ابزار برقراری ارتباط هستم و هنوز هم میتوانم کارهایی را که دوست دارم انجام بدهم و با مردمی که احساس میکنند با من بزرگ شدهاند ارتباط برقرار کنم. ساده است: من آن چیزهایی را که دلم نمیخواهد با دیگران به اشتراک نمیگذارم. در زادگاهت گراند پریریِ تگزاس مردم چطور باهات برخورد میکنند؟ چقدر به آنجا سر زدهای؟ فقط برای جشنِ تولد پسر تعمیدیام به آنجا سر زدم. فوقالعاده بود. به رستورانی که همیشه عادت دارم میروم و آنها میگویند: «به خانه خوش اومدید خانم گومز!». وقتی آنجا می روم خانوادهام را میبینم و با پدربزرگ و مادربزرگم وقتگذرانی میکنم، غذای خانگی میخورم و در پارک قدم میزنم. این طوری خیلی از زندگی ماشینی دور میشوم. RE: مصاحبۀ سلنا گومز با مجلۀ Instyle - Actinium - 24-08-2017 این طور به نظر میآید داری دوران خوبی را با دوستپسرت ابل پشتِ سر میگذاری؟ بله همین طور است. حرف ندارد. من برای شاد شدن فقط به یک بخش از زندگیام تکیه نمیکنم. برای من خیلی مهم است که عشق بورزم و دوستان و خانوادهام را عزیز بدارم، و از این بابت اطمینان حاصل کنم که هرگز تحت تاثیر یک مرد قرار نمیگیرم. سالها بود که میخواستم در یک شرایط روانی قدرتمند قرار بگیرم و واقعا دور از دسترسم بود. قبلاً خیلی جوان بودم و به راحتی تحت تاثیر قرار میگرفتم و احساس ناامنی میکردم. به یک معنا، شما به شخصی نیاز دارید که چیزی به زندگیتان اضافه کند نه اینکه شما را کامل کند. من آدم خیلی خوششانسی هستم چون ابل برایم بیشتر یک بهترین دوست است تا هر چیز دیگر. منظورت از متنی که ابتدای سال نو امسال در اینستا نوشتی که «من بالاخره نبرد کافی نبودم را جنگیدم» چی بود؟ این موضوع به موقعیتی که در زندگیام قرار دارم بر میگردد. البته هنوز حرف دیگران برایم مهم است، اما دارم کمتر و کمتر به آن اهمیت میدهم و این امر واقعا رهاییبخش و خوشایند است. زندگی ما نمیتواند متکی بر این باشد که «آیا مورد پسند قرار گرفتم؟». وقتی در دیزنی بودم شرایطی طوری بود که انگار با خودم میگفتم «اوخ...اونها من رو نپسندیدند؟» این مساله واقعا آزاردهنده است. چطور به این قدرت رسیدی که بتوانی بدون واهمه حرفت را بزنی؟ من "نه گفتن" را یاد گرفتهام. وقتی از این کلمه استفاده میکنم احساس قدرت دارم. اخیراً با افرادی از مرکز پخش آثارم جلسه داشتم. همانجا رو به پایین به میز خیره شدم و گفتم: «واسه نظراتتون ارزش قائلم، اما میخوام که منتظر تماس نهایی من باشید. چند روز بهم مهلت بدید تا روش فکر کنم.» این را گفتم و بیرون آمدم؛ یک جوری مثل شخصیت "آن هاتاوِی" در فیلم "شیطان پرادا میپوشد"، مثل اینکه با خودم بگویم: «واقعا...چنین کاری کردم؟». حس خوبی داشت این کار، چون رفتار غیر محترمانهای نبود. فقط یک حرکت صادقانه بود. RE: مصاحبۀ سلنا گومز با مجلۀ Instyle - Actinium - 27-08-2017 چند تا تکاهنگ بیرون دادهای و آلبومی هم در دست انتشار داری؛ قصد داری تور تازهای را هم اجرا کنی؟ این کار را میکنم. برگزاری تور یکی از قشنگترین بخشهای فعالیت موسیقیایی است. این که با مردم چهره به چهره روبهرو بشوی، با آنها ارتباط برقرار کنی. دیروز در اینستاگرام بخاطر هوادارهایم خیلی احساساتی شدم، چون حقیقتاً داشتم احساساتم رو از نزدیک لمس میکردم. تو پاییز امسال چند تا پروژۀ مُد هم در دست اجرا داری؛ درباره کیفی که همراه با شرکت کوچ طراحی کردی کمی حرف بزن. مدیر خلاقِ اجراییِ کوچ، استوارت ویورز: او واقعا یک فرشته است. او حقیقتاً در شکلگیری این همکاری خیلی گشادهرو و صبور بود. فرقی نمیکند در حال انجام چه کاری باشم، چه در حال فعالیت در یک فیلم باشم، یا تولید موسیقی یا کار تهیه یا مُد، دوست دارم با بهترین آدمها کار کنم به طوری که در کنارشان امکان رشد و پیشرفت من وجود داشته باشد. واقعا به آنچه خلق کردهام افتخار میکنم. وقتی قرار است در یک مراسم فرش قرمز حضور پیدا کنی، این طور هست که مثلا یک روز تمام را به پرو کردن لباس بگذرانی؟ بله. کار مفرحی است چون دوستانم هم میآیند و همانطور که مشغول خوردن چیپس هستند مثلا نظر میدهند که «اوه..آره این خیلی قشنگه و خوبه» و من هم مثلا میگویم «اوه..آره میدونم!». چیزی در مایههای یک فشنشو میشود. RE: مصاحبۀ سلنا گومز با مجلۀ Instyle - Actinium - 28-08-2017 سریال «سیزده دلیل که چرا» (Thirteen Reasons Why) قرار است که فصل دومش تولید شود. زمانی که وارد این پروژه شدی انتظار بازخوردهای دوگانهای را که سریال به همراه داشت داشتی؟ آن موقع حتی فکرش را هم نمیکردم که این سریال بتواند چنین بارخوردهای وسیعی را به همراه داشته باشد؛ چه بازخوردهای مثبت و چه منفی. در فصل دوم قرار است به پرسشهایی که در فصل پیشین در ذهن مخاطب ایجاد شده پاسخ داده شود. تلقی من این است که اگر این سریال بتواند سر میز شام یک گفتگوی ساده را نیز بین مردم ایجاد بکند در حد اینکه مثلا «هولناکه!» یا «عالی بود»، هنوز هم میشود که گفت که توانسته باعث گفتگو و بحث شود. این سریال باعث ترس و هراس مردم شد اما موضوع مهمی را در بر داشت که میبایست بیان میشد. این طور که من متوجه شدم تو زندگی را به مسخره و شوخی نمیگیری و جدی هستی. هر از گاهی موزیک تازهای ارایه می کنی و بعد در یک درام یا کمدی ظاهر میشوی. اما همین کار را هم همیشه با چیزهایی که بیشتر واقعی و حقیقی هستند پیش میبری. دلیل این امر این است که چیزهای زیادی در زندگی من اتفاق افتاده است. لحظاتی بوده که با خودم گفتهام که: «چرا باید چنین کاری رو انجام بدم وقتی مردم دیگه برای رفع نیازهاشون میبایست سه جا کار کنن؟» من با پدر و مادری که سخت کار میکردند بزرگ شدم. من دقیقاً از نزدیک شاهد این قضایا بودم؛ متوجه هستید؟ آنها تا جایی که میتوانستند موجبات شادی من را فراهم میکردند و تا حدود شانزده هفده سالگیام هنوز هم فشار کارشان بالا بود. به همین خاطر می خواهم که صدایم بخشی از این قضایا باشد و چیزهایی را با صدای رسا فریاد بزند؛ حالا این چیزها میخواهد درباره سلامتی باشد یا شادی یا کارهای خیرخواهانه. وقتی این رسانه و امکانات در اختیارم است چرا ازشان استفاده نکنم؟ تا چه حد بلندپرواز هستی؟ زیاد. الان دیگر از اشتباه کردن نمیترسم. چون ترجیح میدهم که بگویم: «پاش وا میستم». شما نباید از اشتباه کردن بترسید چون تنها به این شیوه است که میتوانید به مشکلات چیزه شوید و پیروز شوید. من در هر بخشی از زندگیام بلندپرواز هستم. میخواهم که دختری بهتر، دوستی بهتر و شخصیت تاثیرگزارِ بهتری باشم. میخواهم که شاهد تغییر باشم. پایان 1396/6/6 |