با اجازه ی نگار جان !
_
بريز داخل سلّول هام الکل را
به هم بريز من و منطق و تعادل را
که زود با چمدانم به راه برگردمـ
که مست باشم و امشب به ماه برگردمـ
مسافري که نمازش شکسته مثل دلش
بريز تا که به شهر ِ گناه برگردمـ
تمام راه درست آمدم .. و خسته شدم
به من اجازه بده اشتباه برگردمـ !
بريز تا بکشم درد از عقب به عقب
به هيچ تر، به زمان ِ لقاح برگردمـ
به بچّه ای که کتک خورد و پا شد از خوابش
به رخت خواب تو پاشيده بود اعصابش
سرم به گيج به زانوي تو به سينه ی تو
براي بردن ِ من آمده سفينه ی تو
که مست باشم و امشب به ماه .. پشت کنمـ
که دست ها را از زور درد ، مشت کنمـ
تنی که داغ شده از عقب بچسبانی
صدای بوسیدن روی لب بچسبانی
ستاره از وسط چشم هام جمع کنی
کنار پنجره به موي شب بچسبانی
بريز ! به بدنم ، ناخنت کشيده شده
که چسب زخمی را به عصب بچسبانی
به بچّه ای که کتک خورد و پا شد از رؤياش
به زندگی برگشتم به چند زخم و خراش
بریز داخل لیوان چای قندم را
ببند روی تنی سرد ، سینه بندم را
که صبح بود ، فراموشي ام به گريه رسيد
هنوز گيجم و سردرد دارم و ترديد
که چي گذشت !؟ که چي گفتم و چه کار شديمـ ؟
که کِی سفينه ی بی اسم را سوار شديمـ !؟
از اين جهان ِ پر از خستگی پر از تکرار
فقط دقايق بی فکر را فرار شديمت
به هيچ چيز ِ غم انگيز ، مست خنديديمـ
و بعد وارد دنيای گريه دار شديمـ
و بعد وارد دنيای گريه دار شديمـ
و بعد وارد دنيای گريه دار شديمـ ..