امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 1
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

خاطرات بـا شخصیتــ اصلیـ بــازیــ هــا

#2
هی یادش بخیر انگار همین دیروز بود که با aiden رفته بودیم بانک Hک کنیم 
بنده خدا بعد از اینکه دید این همه پول اومده تو حسابش تا خونش داشت سینه خیز میرفت فردایی دیدم یه شیشه ویسکی دستشه رفته تو فاز حافظ داره شعر میگه 
چهار سال پیش یعنی توی 28 ژوئن سال 2012 اونو تو کافی شاپ دیدمش که داشت از بیکاری پیامای گوشیه مردمو میخوند . همینجوری رفتم باهاش گپ زدن بحثو باز کرد و باهاش رفیق شدم شماروم خواست همینکه دادم یهو برام پیام اومد حساب شما فاقد پول است |:
هیچی دیگه مجبور شدم باهاش به صورت سنتی تصویه حساب کنم دو شب طول کشید |:
سه ماه بعد برام پیام اومد گفت بیا خیابون فلان اومدم یهوی دوباره اینو دیدم گفت بدو بریم کافه |: ... منم پول نداشتم انداختم رو حساب ایدن و با خیال تخت هر چی بود رو سفارش دادم . یهو غیبش زد پیام اومد خوردی بیا بانک مرکزی |: منم پول نداشتم طرف هم باهام یه تصفیه حساب کوچولو کرد درد داشت 
رفتم اونجا نشستیم تا نوبت بشه از اول رفتنمون کلش تو گوشی بود تا زمانی ک نوبت من شد یه پنج تومنی تو حساب بود اونو برداشتم و گفتم خب که چی 
- اینکاره نیستی چیزی بارت نیست وای فای خیلی خوبی داره کلی فیلم گرفتم  یه دو سه باری هم رفتم تو گوشی ملت ببینم چی میگن حالم بهم خورد |:
منم پوکر فیس گفتم گمشو برو خونت کار دارم منو آوردی وای فای نشون بدی 
رفتیم بعد از یه سال به زور یه ذره فوت و فن ه ک رو ازش پرسیدم و یه چیزای یاد گرفتم لاق فهمیدم چجوری حساب کاربری رو پولارو بالا بکشم |: ساعت 9 صبح روز یک شنبه بهش زنگ زدم گفتم بیا جلو ctos اونجا معمولن پاتوق این ژوژه هکرا بود |: 
با یه ماشین مدل بالا اومد صدا ضبتم برده بود تا اخر گوگوش میخوند |: 
خلاصه رفتیمو یه ذره قدیم زدیمو چرت و پرت گفتیم رفتیم تو یه مغازه برای خرید ایدن این دفعه حساب کرد منم سری همه چیو از رو کارتش برداشتم شرو کردم به انجام کارهام خوشبختانه اس ام اس براش نیومد و تا تونستم پول بالا کشیدم :|
یهویی تو راه رفیقش ( جوردی چین ) رو دیدم مرتیکه خیلی شبیه چینیا بود اصلا خوشم نیومد دوبار هم موقع راه رفتن به پام زد افتادم تو جوب یه ذره خوش بش کردیم با همو آخرش رفتیم خونمون 
بعد از دوروز گفت بریم دوباره بانک ؟ هوس وای فای کردم پوکر فیس |:
رفیتمو دیدم سه نفر اومدن سراغم یکیشون اسمش عراق بود فک کنم با چماق افتاد دنبالم |:
خلاصه کلی کتک خوردم نفهمیدم چرا یهویی ایدن گفت به دیمین سلام کن منم نفهمیدم کی بود گفتم سلام یهو دیدم حسابم خالی شد :|
بازم کلی از همین ایدن کتک خوردم مرتیکه خر انگار نه انگار رفیقم بود |: ضربه اخرم اون جوردی چین زد :|
ولی دستش درد نکنه پول بیمارستانمو اون داد :|
خلاصه نکته اخلاقی با کسی که هکره دوست نشین اخرش پدرتون در میاد |:
خاطره رو با چن بیت شعر یا شر تموم میکنم |:
گر تو زندگی دیدی هکری 
                      قیافه نگیرو فکر نکن فا*ری :|
ه ک میکند حسابت را 
                   بر هم میزند محاسباتت را |:
خانه خرابت میکند این مرد 
                       فاتحه اعصابت را میخواند این مرد |:
گر میخوای با ایدن شوی آشنا 
                         محصول یوبی سافت در انتظار توست ||||||||||||: 
اخریش قافیه نداشت |: 
خاطرات بـا شخصیتــ اصلیـ بــازیــ هــا
منـ دیگـر به گذشتهـ نگاهـ نمی‌کنمـ. پشیمانـ نیستمـ. منـ بهـ آیندهـ نگاهـ می‌کنمـ. همهـ چیز بهـ یکدیگر متصـلـ هستند و منـ از آنـ برایـ افشاگریـ استفادهـ میـ کنم، برایـ محافظتـ و اگر لازمـ شد ... برایـ مجازاتـ.

(Aiden Pearce)
پاسخ
 سپاس شده توسط esiesi ، Jack Daniel'ѕ ، Son of anarchy ، # αпGεʟ ، Faust ، girl of chaos


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
RE: خاطرات بـا شخصیتــ اصلیـ بــازیــ هــا - Aiden Pearce - 28-06-2016، 12:57


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 2 مهمان