امیرحسین اشک هممونو درآوردی پسر ... 1:
هـــی دلم تنگ شده برا اون روزا ...
احمت و حسن و رضا :7
سه تا آتیش پاره ...
حالا ... رضا تو سوریه تو جنگ و احمدرضا و حسن درگیر زندگی شون ... :1
یادش بخیر اون موقعی که سحر اسمش apple 50 بود D:
چقدر با حسن اذیتش کردیم
بهش میگفتیم خانوم ***
معنی خاصی نداشت ولی خیلی لجشو درمیاورد :q
اون موقعی که کل دلخوشیامون به زمان پر شدن صندوق پ.خ هامون بود .-.
زمانی که فرید شومپت و سرخوش و شاد بود (الانم هست ولی کمتر از قبل ! )
زمانی ک اسم سارا (مدیر گردشگری) سارا76 بود D:
اون موقعا که شیوا مث روح میومد و اخطار میداد و میرفت :7
دلم برای همون اخطارام تنگ شده ...
کاش میشد یه روز همه دور هم باشیم
به قول خودت همه دور این پدر پیر جمع بشیم و خاطره هامونو زنده کنیم (:
#احسان
2012 - الان
ِD;
هـــی دلم تنگ شده برا اون روزا ...
احمت و حسن و رضا :7
سه تا آتیش پاره ...
حالا ... رضا تو سوریه تو جنگ و احمدرضا و حسن درگیر زندگی شون ... :1
یادش بخیر اون موقعی که سحر اسمش apple 50 بود D:
چقدر با حسن اذیتش کردیم
بهش میگفتیم خانوم ***
معنی خاصی نداشت ولی خیلی لجشو درمیاورد :q
اون موقعی که کل دلخوشیامون به زمان پر شدن صندوق پ.خ هامون بود .-.
زمانی که فرید شومپت و سرخوش و شاد بود (الانم هست ولی کمتر از قبل ! )
زمانی ک اسم سارا (مدیر گردشگری) سارا76 بود D:
اون موقعا که شیوا مث روح میومد و اخطار میداد و میرفت :7
دلم برای همون اخطارام تنگ شده ...
کاش میشد یه روز همه دور هم باشیم
به قول خودت همه دور این پدر پیر جمع بشیم و خاطره هامونو زنده کنیم (:
#احسان
2012 - الان
ِD;