نظرسنجی: قشنگه؟؟؟
اره
نع
[نمایش نتایج]
 
 
امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

فصل دوم بازگشت پسرها(1D)(فن فیکشن عالی ب قلم بنده+عکس شخصیتها)

#3
صفا سیتی
-پاشوووووووو دنیییییییییییی
-چته چی شده لویی؟؟؟
-بریم فرودگاه
-اوه
پاشدم مث جت.ساعتو نگا کردم ساعت 1بود لباسامو عوض کردم یچی خوردیم راه افتادیم...
نایل:
-با ماشین کی بریم
-هیشکی
نایل لیام هری لویی:
-چی شد؟؟؟؟
-هرکی با ماشین خودش
لیام:
-چرا اونوقت؟؟؟
-هرکی اول برسه صد پوند برندس
لویی:
-بچه ها من با ماشین خودم میام کار دارم.
نایل:
-منم کاردارم
لیامم سوار ماشین شد صدا کردم:
-هری تو....
حرفم قط شد هری دم در با ماشین داش گاز میداد بره...ک گفت:
-خداففففظظظظظ
پریدم تو ماشین و همه راه افتادیم...
ماشین هری یه دونه مرسدس بنز s500 ‎AMGبود
برای لوییس یدونه بی ام دبلیو ام3کوپه2014بود.
لیام یدونه مرسدس c220 AMGداش
نایل یدونه فورد موستانگ2014
منم با ی پونتیاکGTOمدل سال1968اسپرت راه افتادیم...
همونجور که گفتم ماشین من فول اسپرت بود سیستمم داشت اهنگ گذاشتم تا ته زیاد کردم:
-with your love no body can drag me doooooowwwwnnnn
no body nobody
no body ‎can drag me down
نایل اومد بقلم ی زبون درازی کرد جلو زد سریع گرفتمش.
اقا کلا بگم لندن پر شده بود از صدا ماشینا ما...
راه40دیقه ایرو تو پونزده بیس دیقه رفتیم...
و من اول شدم با پونتیاک قدیمیم با ی تیک اف پارک کردم و پیاده شدم.
نفر اخر هری بود و سه نفر اول که منو نایل و لویام بودیم باید پول میگرفتیم ازش.من100پوند...نایل50تا لیامم25 تا...پولامونو از حلقش دراوردیم.نامرد نمیداد اخه.لوییم 5پوند گرفت...
رفتیم تو فرودگاه که:
-جیییییغغغغغغغغ واندییییییییییی
داد زدم:
-باااشههههههههههههههههه
همه ترکیدن از خنده رفتیم تو سالن انتظار بعد ده دیقه ی اقای تقریبا کچل رو پله برقی بود
لویی با ی صدای رساااا...جیییییغ زد:
-زیییییییییییین
گل دستش بود ول داد هوا نایل گرفت..
زینم از روپله ها:
-لوووووییییییییی ناییییییییل لیااااااااامممم هررررییییییی دنییییییییییی
با حالت یورتمه مانند لویی و زین دوییدن طرف هم ک همو بقل کنن لویی جاخالی داد...
من داشتم تیکه تیکه میشدم از خنده.
اومد زین هممونو بقل کرد سلام علک کردیم رفتیم طرف در که زین گف:
-من تنها نیسما
همه ما با هم:
-چــــــــی شدهههه؟؟؟؟؟
-تنها نیسم..
دوباره همه باهم...:
-خیکیه بد قواره ناتی بویه بیچاره؟؟؟؟
-نه با ابجیم اومدم(:
هری چشاش چارتا شد:
-کجاس پس.
-اوناهاش
همچین هری نگا کرد ابجی زینو که من تو ذهنم اهنگ تایتانیک پخش شد..
لویی نشسته بود زمین هر هر میخندید...لیامم دستش رو صورتش بود میخندید منم تایتانیک میزدم نایلم بستنی میخورد.
یهو زین زد پس کله هری گف:
-چ مرگت شد؟؟
-هیچی هیچی
من گفتم:
-زین داش چندوقته قحطی دوس دختر اومده این هرکیو میبینه عاشق میشه.
-قلط کرده پدر صلواتی
افتاد دنبال هری همون لحظه نایل اهنگ پتو مت گذاشت.گفتم:
-نایل جون مادرت از این کارا نکن مردیم از خنده
همومطور که زین دنبال هری بود ما کبود شدیم از خنده
یهو ابجی زین اومد پیش ما:
-سلام بچه ها
خندمون کم شده بود:
-سلام صفا
-خوبید؟؟؟
-عالی
-چرا زین دنبال هریه؟؟؟؟
من بتز ترکیدم ک گفتم:
-بهش توجه نکن
زین گوش هریو گرف اومد طرف ما که صفا گف:
-چرا؟؟؟؟؟
-هیچی ابجی ی موضوع دوستانه بود حل شد.
-اهان..هری سلام
زین هریو ی نگاه کرد هری گف:
-س....سلام صفا خوبی؟؟؟
-مرسی تو خوبی؟؟؟
-آخـــی منم خو...
زین یهو زد تو شکمش اقا من سرخ شدم از خنده رفتیم سوار ماشینا شدیم رفتیم خونه...
گفتم:
-دیشب چی گرفتیم؟؟؟
لویی گف:
-پسته...تخمه...تخمه ژاپنی...سس...ادویه...
حرفشو قط کردم:
-چند کیلو تخمه و پسته؟؟؟
-سرجمع 14کیلو
-چی شده؟؟؟؟
-باشه بابا15 کیلو
-پولشو تو میدی؟؟؟؟
-ب خدا نایل برداشت همرو
نگا کردم ب نایل گفتم:
-پولشو از حلقومت در میارم
-ب من چه ال کلاسیکوعه...بعدم خوراک ی روزمه
لیام گف:
-به ما ام میده
نایل با یه نگاه غلیظ روبه لیام گف:
-نمیدم...
-میدی
-نوچ
-تو قلط کردی
اینو گفت پرید رو نایل منو هریو لوییو زینم پریدیم روشون له شدیم...
یهو صفا(خواهر زین)اومد تو پذیرایی:
-میشه بپرسم مشکل شما دقیقا چیه؟؟؟
زین گف:
-تخمه
-تخمه؟؟؟؟؟
-په نه په پستس...تخمه دیگه
-چرا اخه؟؟؟
همون لحظه دیگه خودمونو جم کردیم مؤدب نشستیم سر جامون...که لیام گف:
-نایل کلی تخمه و پسته گرفته میگه نمیدم
نایل که قرمز شده بود از فشاری که بهش اومده بود گف:
-ب خدا میدم..قلط کردم.مگه جنگه من 15کیلو بخورم...
رومو کردم به نایل انگشت اشارمو گرفتم طرفش گفتم:
-هـــــــــــــــیAngry
-تو چته دنی چی گفتم مگه
-دادا لفظ منو خز نکن جون هری
هری گف:
-چرا جون من؟؟؟؟
-دوس دارم
صفا به هری گف:
-چه عیبی داره جون تورو قسم بخوره؟؟؟
هری سرخ شد با صدای اروم گف:
-فداسرش..قسم بخور جون منو قسم بخوره.جیگرهــ
یهو یچی رف تو فیسش گفت:
-کودوم احمقی بود
زین گف:
-من بودم مشکلی داری؟؟
-نه داداش موشکل؟؟؟موشکل نداریم که ما اینجا...پرتابتم خیلی عالی بود.
نایلو ک همه میشناسید ادم فوق العاده خوش خنده ایه.زد زیر خنده منم از خندش خندم گرف دو دیقه ای خندیدیم ک نایل خندش بند اومد...حس کردم شیش نفر دارن منو میپان ولی اصلا نتونستم جلو خندمو بگیرم..کبود شدم نایل گف:
-چته دنی؟؟؟نمیری خونت بیفته گردن ما..
در حالی که از رو مبل پرت شدم پایینو میخندیدم...دیدم هریو لوییس هر هر میخندن صفا ام ریز میخندید زینو لیامم هنگ کرده بودند..
ب زور به حرف اومدم:
-اخ خدا...وااااایی..
نایل:دنی چته؟
-از خنده تو خندم گرف روانی... عالی میخندی عاشق خندتم داش شادمون میکنی25r30
یهو جو ترکید همه پخش شدیم از خنده که یهو زنگ خونرو زدن..در حالی که همه میخندیدنو باز از خنده نایل و قیافه منو زین خندشون بیشتر میشد گفتم:
-میرم درو وا کنم
هری:
-برو جون مادرت مردیم از خنده
با همون خنده رفتم دم در درو وا کردم که گفت:
-سلام... :|
یزره خندم کم شد یکم جدی شدم و ذوق زده:
-سلــــــــــام سلـــــنا چطوری؟؟؟
-خوبم..ولی شما انگار....ی سوال بپرسم؟؟؟
-جانم بپرس(:
-مؤدب شدی(:
-کاریت نباشه سوالتو بپرس(:
-مسـت کردید؟؟؟؟ Sad
-به ما میاد مس کنیم اخه؟؟؟
یهو دوباره ترکیدم از خنده نشستم روزمین که سلنا ام خندش گرف بزور بلند شدم گفتم:
-بیاتو سلی خوش اومدی..(:
-مرض..سلی خودتی
ی نگا پر از خشم کرد به منو رفت تو یهو ی نفر داد زد:
-دنییییییییییی .کودوم ادمه...
صدا هری بود که تا سلنارو دید قط شد حرفش و شکسته ادامه داد:
-آدمه...آدمـــه...
نایل گف:
-متشخص
-اره افرین متشخص و باوقاری دم در ایستاده بود دنی؟؟؟؟
سلنا ینگا بهش کرد:
-اره جون عمت همینو میخواسی بگی..
زین رو به تلوزیون نشسته بود و فقط کلش از در که میومدی معلوم بود..زین دستشو به سرش کشید و
سلی گف:
-این کچل کیه اوردید تو خونتون..هر دفه ی نفر اضافه میشه..همه دستشم خالکو...بی...عه..زین؟؟؟؟؟
یهو زین برگشت گف:
-سلام متشخص
بلند شد واساد که سلنا رف طرفش بغلش کرد گف:
-دلم برات یزره شده بود داداشی(:
-منم ...ولی کچل عمته.
-کجا بودی تا الان
-پاریس،نیویورک و کشور پدریم...پاکستان
همو ول کردن که همه بچه ها اماده سلام و احوال پرسی بودن
سلنا رف طرف لوییس:
-هی لویی چطوری(:
-خوووب
- آفرین..
رف طرف لیام:
-لیاااااااااام
-سلنااااااااااام
-سلنات؟؟؟
-نه قافیه داشت..
-خخخخخ..دیوونه.
رف پرید بقل نایل:
-نایل جونمممممم
-سلنا چطوری
از بقل هم جدا شدن ک گف:
-خووبم...چتون بود شما؟
-هیچ دیوونه بازی
رف طرف هری ی مشت زد تو شکمش که هری رف پایین اومد بالا...داد زد:
-چراااا اخههههه؟؟؟؟
-حقته ک حرف بی ربط نزنی.(:
-باشه ببخشید
اونم بقل کرد..رف طرف لوییو لیام اونارم بقل کرد روشو کرد ب هممون گف:
-کودومتون کفش زنونه پوشیده بوده؟؟؟
یهو صفا پرید بیرون از اشپز خونه سلام کرد:
-سم سلی
-سلام صفاااااا
رفتن بغل هم بوسو اینا که بقیه نشستن
ی متن گفتم که ب قول معروف به در گفتم دیوار بشنوه:
-ما ام که اصلا ادم نیسیم بکس
سلنافهمید...اومد توروم واساد مشت زد به دستم:
-دفه اخرت باشه مست میکنی
-سلنا نه من نه هیچکس دیگه مست نبود
-ینی الکی میخندیدید؟؟؟
-نه الکی نه به خنده نایل میخندیدیم..
صداشو اروم کرد گفت:
-ینی الکی زدمت؟؟
منم سرمو بردم دم گوشش بلند گفتم:
-ببببببععععللللللههههههه....خیلیم درد گرفت
-ااااای گوشم دیوونه..اروم زدم که
-این دستم اشکال داره خو
ی نگا کردم دیدم بچه ها ترکیدن از خنده....
مواشو ریخت پشت گوشش گف:
-ببخشید(:
-خواهش باو..ولی دارم برات(:
-دیوونه
پرید بغلم دو ثانیه بعد رف نشست رو مبل
زین گفت:
-چکا میکنی دنی؟
-هیچ حوصلم سر رفته دارم میبینم دیشب چی گرفتیم.
-پسته ها رو بندا کوف کنیم
-5کیلوعه بندازم خونه پر میشه
لیام ی فک کرد گف:
-ببیـــــن
-گوجه بخور رب....
-بی شوخی....ما تو شهرمون پسته نداشتیم که...
-اینم برا اینجا نی
-کجاییه؟؟
-ایرانیه دیگه چفت..پسته ایران صادر میکنه
زین گف:
-همسایه کشور پدری...فک کنم جا باحالیه
هری چششو از تلوزیون برداشت روشو کرد به ما:
-دنی تحصیلاتشو ایران بوده
سلنا باتعجب:
-نه باباااااا
-به روح علی بابا
-چرا روح علی بابارو قسم میخوری؟؟؟
-دوس دارم...
دیدم همه زومن رو من.گفتم:
-بعله دیگه چه میشه کرد...
نایل که تخمه هارو مث طوطی میخورد میریخت گفت:
-ایرانیم بلدی زر بزنی؟؟
-خیلی کم
-همون یکمم بحرف...نه بحرف جون عمت سلام کن اصن
(ب زبون فارسی میگه الان..25r30 )
ی نگاه کردم گفتم:
-سلام چطوری؟؟؟؟
سلناعه گف:
-شوخی نکن...
نایل با تعجب گف:
-ب خدا الکی از خودش در اورد بیا منم تو ماه درس خوندم اصن.ازنرلطلواابفزیثبمکج...دیدی.گفتم دنی دروغ میگه.
-اقا بی شوخی مشکلتون چیه که من دوسال درسمو اونور اب خوندم؟؟؟
نایل زد زیر خنده:
-پولت کجا بود اخه.خخخخخ
ی نگا کردم جمع شد..
هری با ی نگاه که شیطنت توش بود روشد کرد ب من:
-دنی دختراش خوشگل بودن؟؟؟
-شاید از کلی از دخترا شهر ما بهتر بودن
-نههههههه باباااااااااااااا....بچه ها من برم ادامه تحصیل بدم تو ایران
زدیم زیر خنده
لوییو لیام داشتن پلی استیشن میزدن مام زر میزدیم که یهو بحث برعکس شد خواهر زین گف:
-ببینین بچه ها ی سوال...
همه نگاش کردیم که بگه:
-چرا شما تا سال2017بای دادید؟؟؟
نایل ی نگا بش کرد گف:
-دوس داشتیم...
-هی هی هی ...بامزه
-ها ها ها...بی مزه
-بیشین باو..
اومدم حرف بزنم هری شروع کرد:
-ببین ماعم ادمیم...پنج ساله خودمون تیکه تیکه کردیم.صدتا گروه دیدیم میرن ده سال بعد میان میگن استراحت کردیم...
-اهاااااااان
سلنا با حسرت گف:
-ای بابا...من بدبخت ک نمتونم استراحت کنم
-خو بکن...
-مگه جنگه دنی؟؟؟
-چتو براما جنگه
-خو من باید چکا کنم؟؟؟
لیام که همون لحظه گل زد به لویی یه عر زد گف:
-گلهههههههههه...گله گله گله گله...گول گول گولللللل....تموم شداقا لوییس....(رو ب سلنا)ببین سلنا تو ام برو بگو تو کنسرت که من خسته شدم کلی وقته اهنگ دارم میخونم مرد از خستگی...البته من واقعا دلم تنگ میشه برا کنسرتو اینا
-چمیدونم
با ی نگاه خسته که به گوشیم بود گفتم:
-ای بابا.....تا من اومدم وا رفتن اینا
لویی که داش لیامو میزد برگش گف:
-خوبه دوتا اهنگ سینگل برا البوم بعدی دادیم و پنج تا کنسرتم با هم بودیم...ولی خوب خودتو تو دل مردم جا کردی
-بعله دیگه...ولی تا سال2017تو خونه و حموم باید اهنگ بخونیم.
باز کلی خنده کردیم.خخخخخ
ساعت حدود پنج بود ک دیدیم داریم از حال میریم...منو نایل گومشدیم رو تخت اتاق من کپیدیم چون سلنا تو اتاق نایل بود صفا و زین تو پذیرایی
لیام و لویی و هریم تو اتاقا خودشون...
رومو کردم به نایل:
-تو ب سلنا گفتی بیاد؟؟؟
-اره چطور؟؟؟
-چرا؟؟؟؟
-جاستینه میخواد بیاد شاید دوس شدن با هم
-ای بابا
-چرا ای بابا
-جاستین زیادی رو مخه
-اهان...بکپیم؟؟؟
-بکپیم...فقط جون مادرت خوابیدی خواب چرتو پرت نبین منو کتک بزنی تو خواب
-تو ام همینطور..
ساعت هفت ی نفر با شیپور اومد بالا سرمون...حتما میپرسین کی بود..اره؟؟؟
لویی بود...
-چ مرگته لویی
-مرگ موشمه دنی
-دارم برات
نایل که ب زور بیدار شد ی چی دسش رسید پرت کرد طرف لویی...یهو داد زدم:
-نـــــــاااااااایـــــل
-چ مرگته دنی...؟؟؟
-کصاااااافففت اونی که پرت کردی گوشی من بوووووووود
-یا ابلفضل...اوضاع قاراش میش شد..الفراااااااار
این جملرو جیغ زدو در حالی که داش فرار میکرد گف
رفتم بالا سر گوشیم...برداشتمش..سالم بود ولی رنگش پریده بود...ی z2دارم...
داد زدم:
-خدا بت رحم کرد..
رفتم بیرون همه دور هم بودن نایلم کابل گرفته بود که مثلا هیچی نشده...همش چپ چپ نگاش کردم تا زنگ در خورد و رفت درو وا کرد..صدا داد زدنش تو خونه پخش شد:
-سلااااااااامممم آآآآآقااااا
گفتم:
-دوس دخترش اومد...
یکم خندیدیم که جاستینه وارد پذیرایی شد...

چون بقیه معروفن عکس دنیو فعلا میزارم
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
فصل دوم بازگشت پسرها(1D)(فن فیکشن عالی ب قلم بنده+عکس شخصیتها)
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
فصل دوم بازگشت پسرها(1D)(فن فیکشن عالی ب قلم بنده+عکس شخصیتها)
(:خوشگله عوضی

رو عکس کلیک کنید گنده میشه
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
فصل دوم بازگشت پسرها(1D)(فن فیکشن عالی ب قلم بنده+عکس شخصیتها)
پاسخ
 سپاس شده توسط Tᴀᴍᴏʀᴀ Pɪᴇʀᴄᴇ ، ραяα∂ιѕє-


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
RE: بازگشت1D(فن فیکشن فوق العاده ب قلم خودم+کپی برداری پیگرد ناموسی دارد) - _ƬӇЄ Ɗ▲ƦƘ_ - 08-12-2015، 0:54

موضوعات مرتبط با این موضوع...
Subarrow رمان بازگشت از دوزخ
  رمان طنز عاشقونه و فانتزی و تخیلی : طلسم عشق ......به قلم بنده
Shocked roodkhaneh bi bazgasht.((رودخانه بی بازگشت)) رمان&&
  داستانی کوتاه مخصوص پسرها!
  داستان کوتاه موسی و بد ترین بنده خدا
  عجیب ترین داستان از بازگشت ارواح
  داستان کوتاه موسی و بد ترین بنده خدا
  یک بنده خدا بیا ضرر نمیکنی
  موسی و بد ترین بنده خدا
  رمان نگینی به شکنندگی قلبم به قلم خود بنده ساختهی خیالاتم امابا اسم های واقعی

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 2 مهمان