انجمن های تخصصی  فلش خور
فصل دوم بازگشت پسرها(1D)(فن فیکشن عالی ب قلم بنده+عکس شخصیتها) - نسخه‌ی قابل چاپ

+- انجمن های تخصصی فلش خور (http://www.flashkhor.com/forum)
+-- انجمن: علم، فرهنگ، هنر (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=40)
+--- انجمن: ادبیات (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=39)
+---- انجمن: داستان و رمان (http://www.flashkhor.com/forum/forumdisplay.php?fid=67)
+---- موضوع: فصل دوم بازگشت پسرها(1D)(فن فیکشن عالی ب قلم بنده+عکس شخصیتها) (/showthread.php?tid=249704)



فصل دوم بازگشت پسرها(1D)(فن فیکشن عالی ب قلم بنده+عکس شخصیتها) - _ƬӇЄ Ɗ▲ƦƘ_ - 24-11-2015

بازگشت 1D
(فن فیکشن+عضو جدید)
فصل اول
-هوی نایل
-ببند دهنو خوابم
-اگه خوابی چرا حرف میزنی.پاشو. بچه ها معلوم نیس کجان
-ب من چه که کجان..بعدشم تو بیدارم کردی
-نایل میزنم صدا صندلی بدیا
-صندلی صدا نداره اخه...برو بکپ توام...
همینو ک گفت خوابش برد باز.
خب من خودمو معرفی نکردم.منdannyهستم ملقب به دنی دندون.و عضو جدید وان دایرکشن که یک سال بود4نفر بودن و ب زور منو کشیدن داخل گروه.ساعت 10صب بود و تو خونه مجردی ما پسرا فقط منو نایل بودیم.درحالی ک دیشب همه بودیم.
بازم نایلو صدا کردم:
-نایل
-هاااااااان
-میگم...
-بگو
-اگه اون سه تا رفته باشن ی جا که غذا هستو نیارن واس ما چی؟؟؟
-چــــــــــی؟؟؟؟
چیو ک گفت نشست زل زد تو چشم من.
-هوی دنی...نکنه بخورن به ما ندن
-واقعا نکنهههه..
-من چمیدونم پاشو بری
-چی؟؟؟؟؟؟
حرفش ک تموم شد بلند شد در حد بیست سی ثانیه حاظر شد و سوییچ موتورمو گذاشت کف دستم ک بریم.
-نایل حالت خوبه؟؟
-اره...نه...گشنمه.برم بیسکوییت بخورم.نه میارم تو راه میخورم.
-بریم یا نه؟؟؟
-بریم.
رفتیم بیرون نشستیم رو موتور که یهو گفتم:
-کجا بریم اخه؟؟؟
-صب کن الان میگم
-چجوری میخوای بفهمی کجان؟
دیدم زنگ زد به لویی...جواب نداد.
زد به هری...اونم جواب نداد.
لیامم جواب نداد.
چنتا فن اومدن جلو ک گوشی یکیشونو گرفتم زنگ زدم لیام...جواب داد:
-لیام جیمز پین هستم بفرمایید
یهو دیدم نایل گوشی رو گرفت گفت:
-الووووووووو...کودوم گوری هستید...کجا؟؟؟؟؟...عــــه؟؟؟خب الان میایم...گوشی کیه؟؟؟یکی از فنای گرامی...نه هیچی نمیشه اومدیم.
گوشیو داد ب دختره ک داشت بال بال میزد.دختره ام مثل چی فرار کرد ک شماررو پاک نکنیم. دختره ک داشت میدوییدو نگا کردمو گفتم:
-رفت.........دهنمون سرویسه.
نایل با تعجب گف:
-چرا؟؟؟؟
-شماره لیام...
زد تو سرم گفت:
-گاومیشه یه وری کم عقل.چکار کردی.
-کج و کوله تو اگه از دستم نمیکشیدی حل بود.کجان؟؟
-سالن بولینگ خیابون داستر
-داستر؟؟؟؟دوره.فرار میکنن.
-تازه رسیدن.برو جون مادرت گشنمه.گشنه ک هیچی گسنم.
-کلاه ایمنی رو بزار سرت من بدبختو جریمه میکنن
-برو بابا دیوونه...مثلا عضو وان دایرکشنیا.جریمه چیه.
سرمو تکون دادمو راه افتادم طرف داستر.
تند میرفتم نایلم پشت من بیسکوییت میخورد.
خوردیم به چراغ قرمز که زدم رو ترمز که کلش خورد به کلاه من داد زد:
-هووووووی چ مرگته همه بیسکوییتام ریخت..اه
-ب من چه ک چراغ قرمزه.
-ب تو چه؟؟؟؟؟بیسکوییتام ریخته به تو چه؟؟؟گشنمه من چه خاکی بریزم سرم اخه.
-نایل تحمل کن بریم اونجا ی چی میگیریم کوفت میکنیم.منم هیچی نخوردم.بدتر از تو گسنم
-ساکت شو برو.
-نایل جون من کلاهتو بزار سرت
-ااااااااااااه....باشه
دوباره راه افتادیم.
دوازده دیقه بعد اونجا بودیم.
مث چی پیاده شدیم پریدیم تو ک دیدیم سه تاشون دارن بولینگ بازی میکنن مثل اینا که از قحطی در رفتن نایل دویید تو رستورانه توی سالن.
لوییو هریو لیام مارو ندیدن.
منم رفتم تو رستورانو ی چیزی برا صبحونه سفارش دادم و نشستم پیش نایل.
که دیدم سفارش نایلو اوردن...
دوتا همبرگر متوسط...دوتا نوشابه.ی سیب زمینی سرخ کرده بزرگ و5تا سس اضافی.بعد نایل ب گارسون گفت:
-ی همبرگر گنده غول بزن ببرم.
رومو کردم به نایل گفتم:
-ببین...من با همبرگر گنده غول ک میخوای بخری ک ببریم خونه بخوریم کاری ندارم...ولی اینارو میخوای بخوری؟؟؟؟
-اولا.اره.دوما بخوریم؟؟؟؟یا بخورم؟؟.دستتون به غذاهام بخوره همتونو میخورم.
-باشه بابا خسیس سفارش منم اوردن.
سفارش من این بود...ی قهوه با شکر.نیمرو و یدونه شکلات صبونه.
ی نگاه تمسخر امیز بم کردو شروع ب خوردن کردیم.
چند دیقه گذشت.اصلا هواسم بهش نبود و تو فکر بودم ک چجوری میخواد همرو بخوره که یهو ی صدای تقریبا مهیبی از دهنش خارج شد.
نگاش کردم گفتم:
-جانم؟؟؟؟این چی بود؟؟؟؟؟
-عمت بود....عاروق بود دیگه چلکس.
نگام افتاد ب غذاش که دیدم بعله...همرو خورده.کف کردم یهو اب دهنمو غورت دادم.فکر اینکه اونهمرو بخورمم حالمو بد میکرد.
دیدم هر هر میخنده..
بلند شدیم رفتیم تو سالن که هنو بچه ها مشغول بازی بودن.مث ببر وحشی نایل دویید طرفشون و پرید رو هوا و زد پس کله لیام که صداش ب حدی بلند بود ک سالنو فرا گرفت و از اون صدا بلند تر افتادن خود نایل بود که کلی بهش خندیدیم.و لیام گفت:
-عشق میکنم خدا میزاره تو کاست درجا
منم گفتم:
-نه لیام...انقد خورده سنگین شده کنترل نداره.
باز خندیدیم که نایل داد زد:
-ساکــــــت من باز بتون رو دادم؟؟
-خشم اژدها
باز همه ترکیدیم
-دنی میزنمتا
بلند شد همه همدیگروبغل کردیم و کلی باز خندیدیم..همینجور که بازی میکردیم پرسیدم از لویی:
-لویی؟؟؟
-بله دنی
-خبر از زین داری؟؟
یهو همه گفتن اره.که منم تحمل نکردم:
-چرا همیشه باید همه بدونن جز من
-چون اونموقه ک زین زنگ زد شما خواب تشریف داشتی
-چی گفت؟
-گفت که تو این چندروز میاد لندن دور هم باشیم
-راضی نشد برگرده گروه؟
-نه.بخوادم نمیشه...کمپانی نمیزاره.میگه نمیشه
-موندم اخه ما چرا از اونا میترسیم.
-کیا؟؟؟
-همین کمپانی.ما میتونیم ک خودمون باشیم
-تو چمیدونی اخه...برا ما این کمپانی یعنی سیاست...پس بحثو سیاسی نکن.
-باشه بابا کارشناس.کی میاد زین؟؟
-شنبه ساعت2
-زن نگرفته هنو؟؟؟
-مگه ما گرفتیم که اون بگیره؟
-اینم حرفیه.با کی میاد؟؟؟
-گف ب احتمال زیاد تنها
-اون احتمال کم کیه؟؟؟
چند ثانیه بعد همه با هم ی صدا گفتیم:
-خیکیه بدقواره ناتی بویه بیچاره
کلیییی خندیدیم.این شعارمون بود برای اون پسره چاقالو.
که گفتم:
-اگه چاقالو بیاد زندش نمیزارما...من قاطیم
-دنیییییی اروووووووم...بیوفته روت لواشک میشیا.
-ببخشید بابا.فعلا شماها دارید منو میخورید.
یهو لیام گف:
-پا منو وسط نکشا...من سکوتم ولی ب موقش دارم برات.
یهو گوشی نایل زنگ خورد گزاشت رو بلندگو:
-سلـــــــــام
یهو همه گفتیم:
-کیهههه
-ی دوست
-چرا سکوته؟
-رو ویبرس فک کنم...بزا باش بحرفم.جاستیـــــن هوی
یهو همو نگا کردیم اروم گفتم:
-دوس دخترش زنگ زد
کلیم خندیدیم.بعله...رفیق فاب نایل بود.جاستین بیبر.پسره ناز نازو.بلخره حرف زد:
-سلام وان دایرکشن
همه با هم گفتیم:
-سلام جاستین بیبر
باز خندیدیم که فوش داد جاستین.
-ببندیدا حوصله ندارم.
نایل:چ مرگته؟
-بابا دوس دختر میخوام
-ما ام میخواییم ولی نداریم...تو برامون جور کن
-ببند بابا.من خودم موندم تو کت دوس دختر.
-خب ب ما چه...ما ام نداریم
یهو لیام گف:
-من در دست اقدامم
یهو همه با هم گفتیم:
-به سلامتی
به سلامتییییی ای ک اون مدلی گفتیم ینی ی چیز دیگه تو مایه های ب درک.که اونم گذاشت تو کاسمون گفت:
-سلامت باشید.
جاستین داش جر وا جر میشد از خنده ک وسط خندش گفت:
-دهنتون سرویس مردم از خنده...نایل تو بااین سلناعه رفیق فابریکی باش زر میزنی مخشو بزن بدجور سینگلم.
-طرف سلی نمیریا...اثکل کوچیک تر از اونیا
-بعد ببین اخه فنامونم همه فقط برا پول میخوانمون ولی فنای شما همه خوووب عاشششق
-ولمون کن باو دوس دخترا ما باید معروف باشن.
من صدام دراومد:
-همینه ک دوس دخترنداریم دیگه.
-ساکت...جاستین کار نداری؟؟
-نه داش خدافظ
-خدافظ
ساعت 11:30بود.
رفتیم تو رستوران نشستیم اسپاگتی سفارش دادیم..که لیام گفت قاشق نیار برا من که گارسون کپ کرد.
غذاهارو اوردن که بحثمون این بود ک برای چی لیام از قااااشق میترسه
من:
-لیام واقعا دلیلت برا ترس از قاشق چیه؟؟
-ب تو چ
-اقا بی شوخی بگو دیه
-ساکت شو بد کفریم از دستت
-وا براچی؟؟
ی نگا کرد پاشد اومد اینور میز نگاه همه ام دنبالش بود.که یهو سرمو گرف تو دسش مث خر تکون داد و داد میزد:
-عوضیییییی چرا با گوشی مردم بم زنگ زدی..دهنمو سرویس کرده از صب دختره دارم دیوونه میششششم
ولم کرد گف:
-مث ادم ی دلیل قانع کننده بگو
-تقصیر نایله
نایل با لحن فامیل دور:
-چی شده؟؟؟؟؟
لیام گف:
-بگو بیشتر.
-ب خدا من حواسم بود که پاک کنم شمارتو ولی نایل همون لحظه اول گوشیو کشید از دستم بعد داد ب دختره دختره ام الفرار
ی نگا کرد دید نایل نی.ی نگا ب در کرد دید دم دره طبیعی داره میره.چنان دویید دنبالش ک نفمید چجوری در رف نایل ..بلخره تو سالن بولینگ گیرش اورد و چنتا پسی زد ک نایل قرمز برگشت..
نشستیم و غذاهارو اوردن ک نایل گف:
-لیام دهنتو سرویس میکنم
-اگه تونستی بکن
یهو نایل با ی قاشق براق که نور افتابم بهش خورده بود از جاش بلند شد...
-نایل نزدیک بشی کشتمت
-هاهاها
رف طرفش که لیام ی جیغ زد همه خندیدیم..بعد دعوا کلی حرفا چرتو پرت زدیم.رفتیم طرف خونه
مونده بودیم موتورو چکا کنیم ک دیدیم نایل نشست پشت موتو تخت گاز رف خونه...و مارو اثکل کرد.
تا خونه پیاده رفتیمو دلیلی شد برا پسی خوردن من از اقا لیام ک چرا با گوشی مردم بم زنگ زدی دهن منو سرویس کرد اصن.
خونه ک رسیدیم نایل داش بازی منچستر یونایتدو منچستر سیتیو میدید...
زدم پس کلش و کپیدم رو مبل.
من عشق من سیتی اونا عشق من یونایتد..و اینم دلیل بعدی کتک خوردن و اذیت کردن من بود...هر ی گل ک سیتی میزد ی پسی...موندم چرا چارتا زد نامرد..اخر بازیم سیاه و کبود شدم.رومو کردم ب نایل گفتم:
-نایل؟؟؟
-هان؟؟؟؟
-یکم تخمه به ما ها ام بده.
-طرف تخمه ها بری ب خدا تخمت میکنم
در حالی ک مثل ببر وحشیه زخمی نشسته بود رو تخمه ها لوییو هریو لیامم داشتن بازیو تحلیل میکردن.
یهو من دوزاریم افتاد که دربی منچستر جمعه بود داد زدم گفتم:
-بچه هااااااااااا
لویی گف:
-بله؟؟
-لویی امروز جمعس
-خب باشه چیه مگه.تاحالا جمعه ندیدی؟؟؟
-چلکس..میگم جمعس زین فردا میاد دیوانه...
یهوهمه همو نگا کردیم و اون لحظه دوزاری بقیه ام افتاد ک یهو نایل گفت:
-نه باو پنجشنبس دنی
رومو کردم بش گفتم:
-دربی جمعه بود با اجازتون
یهو دیدیم تخمه ها رو هوا بودن داشتن بارون تخمه میومد و لوییم با ی جیغ بنفش اعلام کرد ب فنا رفتیم.
ساعت دو و نیم بود بلند شدیم ب درست کردن خونه ک تا ساعت6مشغول بودیم شیش رفتیم بیرون ک چیز میز بگیریم تو ترافیک لندن گیر کردیم که من چشممو دوخته بودم به بیگ بن(برج ساعت لندن)هری گف:
-دنی چرا انقد همیشه زوم میکنی رو ساعت؟؟؟
-نمیدونم...حس قشنگیه
-تجربشو دارم دنی..منم میدونم چ حسیه
-خیلی خوشگله
-اره حس جالبیه
-حسو نمیگم بیگ بنو میگم...
طرز نشستنمون طوری بود که منو هریو لیام صندلی عقب بودیم نایل پشت فرمون لوییم بقلش انقد ترافیک زیاد بودلیام خوابش برد نایل گف:
-تعجب میکنم چرا انقد ترافیکه
لویی گف:
-فک کنم تصادف شده هری پاشد کلشو از سانروف برد بیرون داد زد:
- نه لویی خبری نی
یهو دیدیم صدا جیغ بلند شد
هری از بالا سانروف زد تو سر خودش گرف نشست که دید چار نفر زل زدن بش گفت:
-چیه؟؟؟
لیام ک همون لحظه بیدار شده بود زد پس کلش گف:
-روانی الان مردم میریختن سرمون چی؟؟؟
-نه باو بیخیال..
ترافیک باز شد رسیدیم دم فروشگاه که نقشه هامونو ریختیم رو هم و دیدیم ب هیچ وقت نمیشه از دست مردم برا ی ساعت فرار کرد تا خریدامونو کنیم..
ی نفس عمیق کشیدیم رفتیم تو که یهو همه برگشتن طرف ما...یهو یچی از دست ی دختر جوون افتاد ک فمیدیم خیلی ذوق زده بود...تو اون سکوت همه برگشتن طرف دختره ک جیغ زد:
وان دییییییی
من زیر لب گفتم:
-شروع شد..
رومو کردم طرف کسایی که تو فروشگاه بودن گفتم:
-چن نفر الان اینجا عکسو امضا میخوان؟؟
دست کلی اومد بالا
لیام:
-ببینید ما الان فوق العاده عجله داریم ولی اگه بزارید خریدامونو ک کردیم بعد سلفی و امضارو انجام بدیم حلله.
گفتن باشه...ی سبد ورداشتیمو رفتیم بدو بدو خریدامون انجام دادیم..و
از در ک وارد میشدی جلو تر ی مسیر بود که دوتا قفسه ساخته بودن ما پنج تایی تو اون راهه واسادیم رو به در...سبد دست من بود که لویی گفت:
-تا سه میشمارم بعد عملیات اغاز میشه
عملیات این بود که وقتی سه رو گف هری بدوعه طرف در ک چشمی در ببیندش در باز بشه ما ام با فاصله زمانی دو ثانیه از شروع دویدن اون بدوییم بریم طرف در
لویی ادامه داد:
- :/ 3_2_1
هری دویید دوثانیه بعد دور شدنش مادوییدیم در بازشد فرار کردیم که داد زدم رو ب زنه ک پشت پیشخوان نشسته بود گفتم:
-بنویس ب حسااااااب
در صندوقو از رو سوییچ میشد زد برا همین هنگام شروع عملیات صندوق باز بود.سبدو ول کردیم پلاستیکارو ول داد نایل تو صندوق عقب ک تو همین زمان من پشت فرمون نشستم و بقیه ام سوار شدن.نایلم پرید تو ماشین.زدم دنده عقب چون اگه جلو میرفتم تو فروشگاه میرفتیم..ی فید بک زدم از اونا که دنده عقب میگیری میچرخی جلویی میری..و یهو همه نگام کردن
گفتم:
-چی شده؟؟
دهنا همه باز مونده بود لیام گفت:
-چجوری اینطوری کردی اصن از کجا یاد گرفتی؟؟
-از تو فیلما
نایل گف:
-تمرین کرده بودی؟
یهو کبود شدم زدم زیر خنده گفتم:
-دفه اولم بود
یه همه ترکیدیم ب قیافه اون دختره فک کردمو اون کسایی ک میخواستن عکس بندازن.
لحظه ی قبل فید بک نایل از پنجره داد زده بود خیلی دوستون داریم..
خیالم راحت شد که ناراحت نشده بودن.
رسیدیم خونه و هنوز میخندیدیم.رفتیم تو خونه هرجا تونستیم ولو شدیم و خوابمون برد...

باورم نمیشه انقد باحال شده.خخخخخ


RE: بازگشت1D(فن فیکشن فوق العاده ب قلم خودم+کپی برداری پیگرد ناموسی دارد) - _ƬӇЄ Ɗ▲ƦƘ_ - 24-11-2015

خودمخر دفه خوندم ترکیدم از خنده

عاروق نایل25r30 عمت بود...خیلی خوبه..عکس شخصیتا به زودی


RE: بازگشت1D(فن فیکشن فوق العاده ب قلم خودم+کپی برداری پیگرد ناموسی دارد) - _ƬӇЄ Ɗ▲ƦƘ_ - 08-12-2015

صفا سیتی
-پاشوووووووو دنیییییییییییی
-چته چی شده لویی؟؟؟
-بریم فرودگاه
-اوه
پاشدم مث جت.ساعتو نگا کردم ساعت 1بود لباسامو عوض کردم یچی خوردیم راه افتادیم...
نایل:
-با ماشین کی بریم
-هیشکی
نایل لیام هری لویی:
-چی شد؟؟؟؟
-هرکی با ماشین خودش
لیام:
-چرا اونوقت؟؟؟
-هرکی اول برسه صد پوند برندس
لویی:
-بچه ها من با ماشین خودم میام کار دارم.
نایل:
-منم کاردارم
لیامم سوار ماشین شد صدا کردم:
-هری تو....
حرفم قط شد هری دم در با ماشین داش گاز میداد بره...ک گفت:
-خداففففظظظظظ
پریدم تو ماشین و همه راه افتادیم...
ماشین هری یه دونه مرسدس بنز s500 ‎AMGبود
برای لوییس یدونه بی ام دبلیو ام3کوپه2014بود.
لیام یدونه مرسدس c220 AMGداش
نایل یدونه فورد موستانگ2014
منم با ی پونتیاکGTOمدل سال1968اسپرت راه افتادیم...
همونجور که گفتم ماشین من فول اسپرت بود سیستمم داشت اهنگ گذاشتم تا ته زیاد کردم:
-with your love no body can drag me doooooowwwwnnnn
no body nobody
no body ‎can drag me down
نایل اومد بقلم ی زبون درازی کرد جلو زد سریع گرفتمش.
اقا کلا بگم لندن پر شده بود از صدا ماشینا ما...
راه40دیقه ایرو تو پونزده بیس دیقه رفتیم...
و من اول شدم با پونتیاک قدیمیم با ی تیک اف پارک کردم و پیاده شدم.
نفر اخر هری بود و سه نفر اول که منو نایل و لویام بودیم باید پول میگرفتیم ازش.من100پوند...نایل50تا لیامم25 تا...پولامونو از حلقش دراوردیم.نامرد نمیداد اخه.لوییم 5پوند گرفت...
رفتیم تو فرودگاه که:
-جیییییغغغغغغغغ واندییییییییییی
داد زدم:
-باااشههههههههههههههههه
همه ترکیدن از خنده رفتیم تو سالن انتظار بعد ده دیقه ی اقای تقریبا کچل رو پله برقی بود
لویی با ی صدای رساااا...جیییییغ زد:
-زیییییییییییین
گل دستش بود ول داد هوا نایل گرفت..
زینم از روپله ها:
-لوووووییییییییی ناییییییییل لیااااااااامممم هررررییییییی دنییییییییییی
با حالت یورتمه مانند لویی و زین دوییدن طرف هم ک همو بقل کنن لویی جاخالی داد...
من داشتم تیکه تیکه میشدم از خنده.
اومد زین هممونو بقل کرد سلام علک کردیم رفتیم طرف در که زین گف:
-من تنها نیسما
همه ما با هم:
-چــــــــی شدهههه؟؟؟؟؟
-تنها نیسم..
دوباره همه باهم...:
-خیکیه بد قواره ناتی بویه بیچاره؟؟؟؟
-نه با ابجیم اومدم(:
هری چشاش چارتا شد:
-کجاس پس.
-اوناهاش
همچین هری نگا کرد ابجی زینو که من تو ذهنم اهنگ تایتانیک پخش شد..
لویی نشسته بود زمین هر هر میخندید...لیامم دستش رو صورتش بود میخندید منم تایتانیک میزدم نایلم بستنی میخورد.
یهو زین زد پس کله هری گف:
-چ مرگت شد؟؟
-هیچی هیچی
من گفتم:
-زین داش چندوقته قحطی دوس دختر اومده این هرکیو میبینه عاشق میشه.
-قلط کرده پدر صلواتی
افتاد دنبال هری همون لحظه نایل اهنگ پتو مت گذاشت.گفتم:
-نایل جون مادرت از این کارا نکن مردیم از خنده
همومطور که زین دنبال هری بود ما کبود شدیم از خنده
یهو ابجی زین اومد پیش ما:
-سلام بچه ها
خندمون کم شده بود:
-سلام صفا
-خوبید؟؟؟
-عالی
-چرا زین دنبال هریه؟؟؟؟
من بتز ترکیدم ک گفتم:
-بهش توجه نکن
زین گوش هریو گرف اومد طرف ما که صفا گف:
-چرا؟؟؟؟؟
-هیچی ابجی ی موضوع دوستانه بود حل شد.
-اهان..هری سلام
زین هریو ی نگاه کرد هری گف:
-س....سلام صفا خوبی؟؟؟
-مرسی تو خوبی؟؟؟
-آخـــی منم خو...
زین یهو زد تو شکمش اقا من سرخ شدم از خنده رفتیم سوار ماشینا شدیم رفتیم خونه...
گفتم:
-دیشب چی گرفتیم؟؟؟
لویی گف:
-پسته...تخمه...تخمه ژاپنی...سس...ادویه...
حرفشو قط کردم:
-چند کیلو تخمه و پسته؟؟؟
-سرجمع 14کیلو
-چی شده؟؟؟؟
-باشه بابا15 کیلو
-پولشو تو میدی؟؟؟؟
-ب خدا نایل برداشت همرو
نگا کردم ب نایل گفتم:
-پولشو از حلقومت در میارم
-ب من چه ال کلاسیکوعه...بعدم خوراک ی روزمه
لیام گف:
-به ما ام میده
نایل با یه نگاه غلیظ روبه لیام گف:
-نمیدم...
-میدی
-نوچ
-تو قلط کردی
اینو گفت پرید رو نایل منو هریو لوییو زینم پریدیم روشون له شدیم...
یهو صفا(خواهر زین)اومد تو پذیرایی:
-میشه بپرسم مشکل شما دقیقا چیه؟؟؟
زین گف:
-تخمه
-تخمه؟؟؟؟؟
-په نه په پستس...تخمه دیگه
-چرا اخه؟؟؟
همون لحظه دیگه خودمونو جم کردیم مؤدب نشستیم سر جامون...که لیام گف:
-نایل کلی تخمه و پسته گرفته میگه نمیدم
نایل که قرمز شده بود از فشاری که بهش اومده بود گف:
-ب خدا میدم..قلط کردم.مگه جنگه من 15کیلو بخورم...
رومو کردم به نایل انگشت اشارمو گرفتم طرفش گفتم:
-هـــــــــــــــیAngry
-تو چته دنی چی گفتم مگه
-دادا لفظ منو خز نکن جون هری
هری گف:
-چرا جون من؟؟؟؟
-دوس دارم
صفا به هری گف:
-چه عیبی داره جون تورو قسم بخوره؟؟؟
هری سرخ شد با صدای اروم گف:
-فداسرش..قسم بخور جون منو قسم بخوره.جیگرهــ
یهو یچی رف تو فیسش گفت:
-کودوم احمقی بود
زین گف:
-من بودم مشکلی داری؟؟
-نه داداش موشکل؟؟؟موشکل نداریم که ما اینجا...پرتابتم خیلی عالی بود.
نایلو ک همه میشناسید ادم فوق العاده خوش خنده ایه.زد زیر خنده منم از خندش خندم گرف دو دیقه ای خندیدیم ک نایل خندش بند اومد...حس کردم شیش نفر دارن منو میپان ولی اصلا نتونستم جلو خندمو بگیرم..کبود شدم نایل گف:
-چته دنی؟؟؟نمیری خونت بیفته گردن ما..
در حالی که از رو مبل پرت شدم پایینو میخندیدم...دیدم هریو لوییس هر هر میخندن صفا ام ریز میخندید زینو لیامم هنگ کرده بودند..
ب زور به حرف اومدم:
-اخ خدا...وااااایی..
نایل:دنی چته؟
-از خنده تو خندم گرف روانی... عالی میخندی عاشق خندتم داش شادمون میکنی25r30
یهو جو ترکید همه پخش شدیم از خنده که یهو زنگ خونرو زدن..در حالی که همه میخندیدنو باز از خنده نایل و قیافه منو زین خندشون بیشتر میشد گفتم:
-میرم درو وا کنم
هری:
-برو جون مادرت مردیم از خنده
با همون خنده رفتم دم در درو وا کردم که گفت:
-سلام... :|
یزره خندم کم شد یکم جدی شدم و ذوق زده:
-سلــــــــــام سلـــــنا چطوری؟؟؟
-خوبم..ولی شما انگار....ی سوال بپرسم؟؟؟
-جانم بپرس(:
-مؤدب شدی(:
-کاریت نباشه سوالتو بپرس(:
-مسـت کردید؟؟؟؟ Sad
-به ما میاد مس کنیم اخه؟؟؟
یهو دوباره ترکیدم از خنده نشستم روزمین که سلنا ام خندش گرف بزور بلند شدم گفتم:
-بیاتو سلی خوش اومدی..(:
-مرض..سلی خودتی
ی نگا پر از خشم کرد به منو رفت تو یهو ی نفر داد زد:
-دنییییییییییی .کودوم ادمه...
صدا هری بود که تا سلنارو دید قط شد حرفش و شکسته ادامه داد:
-آدمه...آدمـــه...
نایل گف:
-متشخص
-اره افرین متشخص و باوقاری دم در ایستاده بود دنی؟؟؟؟
سلنا ینگا بهش کرد:
-اره جون عمت همینو میخواسی بگی..
زین رو به تلوزیون نشسته بود و فقط کلش از در که میومدی معلوم بود..زین دستشو به سرش کشید و
سلی گف:
-این کچل کیه اوردید تو خونتون..هر دفه ی نفر اضافه میشه..همه دستشم خالکو...بی...عه..زین؟؟؟؟؟
یهو زین برگشت گف:
-سلام متشخص
بلند شد واساد که سلنا رف طرفش بغلش کرد گف:
-دلم برات یزره شده بود داداشی(:
-منم ...ولی کچل عمته.
-کجا بودی تا الان
-پاریس،نیویورک و کشور پدریم...پاکستان
همو ول کردن که همه بچه ها اماده سلام و احوال پرسی بودن
سلنا رف طرف لوییس:
-هی لویی چطوری(:
-خوووب
- آفرین..
رف طرف لیام:
-لیاااااااااام
-سلنااااااااااام
-سلنات؟؟؟
-نه قافیه داشت..
-خخخخخ..دیوونه.
رف پرید بقل نایل:
-نایل جونمممممم
-سلنا چطوری
از بقل هم جدا شدن ک گف:
-خووبم...چتون بود شما؟
-هیچ دیوونه بازی
رف طرف هری ی مشت زد تو شکمش که هری رف پایین اومد بالا...داد زد:
-چراااا اخههههه؟؟؟؟
-حقته ک حرف بی ربط نزنی.(:
-باشه ببخشید
اونم بقل کرد..رف طرف لوییو لیام اونارم بقل کرد روشو کرد ب هممون گف:
-کودومتون کفش زنونه پوشیده بوده؟؟؟
یهو صفا پرید بیرون از اشپز خونه سلام کرد:
-سم سلی
-سلام صفاااااا
رفتن بغل هم بوسو اینا که بقیه نشستن
ی متن گفتم که ب قول معروف به در گفتم دیوار بشنوه:
-ما ام که اصلا ادم نیسیم بکس
سلنافهمید...اومد توروم واساد مشت زد به دستم:
-دفه اخرت باشه مست میکنی
-سلنا نه من نه هیچکس دیگه مست نبود
-ینی الکی میخندیدید؟؟؟
-نه الکی نه به خنده نایل میخندیدیم..
صداشو اروم کرد گفت:
-ینی الکی زدمت؟؟
منم سرمو بردم دم گوشش بلند گفتم:
-ببببببععععللللللههههههه....خیلیم درد گرفت
-ااااای گوشم دیوونه..اروم زدم که
-این دستم اشکال داره خو
ی نگا کردم دیدم بچه ها ترکیدن از خنده....
مواشو ریخت پشت گوشش گف:
-ببخشید(:
-خواهش باو..ولی دارم برات(:
-دیوونه
پرید بغلم دو ثانیه بعد رف نشست رو مبل
زین گفت:
-چکا میکنی دنی؟
-هیچ حوصلم سر رفته دارم میبینم دیشب چی گرفتیم.
-پسته ها رو بندا کوف کنیم
-5کیلوعه بندازم خونه پر میشه
لیام ی فک کرد گف:
-ببیـــــن
-گوجه بخور رب....
-بی شوخی....ما تو شهرمون پسته نداشتیم که...
-اینم برا اینجا نی
-کجاییه؟؟
-ایرانیه دیگه چفت..پسته ایران صادر میکنه
زین گف:
-همسایه کشور پدری...فک کنم جا باحالیه
هری چششو از تلوزیون برداشت روشو کرد به ما:
-دنی تحصیلاتشو ایران بوده
سلنا باتعجب:
-نه باباااااا
-به روح علی بابا
-چرا روح علی بابارو قسم میخوری؟؟؟
-دوس دارم...
دیدم همه زومن رو من.گفتم:
-بعله دیگه چه میشه کرد...
نایل که تخمه هارو مث طوطی میخورد میریخت گفت:
-ایرانیم بلدی زر بزنی؟؟
-خیلی کم
-همون یکمم بحرف...نه بحرف جون عمت سلام کن اصن
(ب زبون فارسی میگه الان..25r30 )
ی نگاه کردم گفتم:
-سلام چطوری؟؟؟؟
سلناعه گف:
-شوخی نکن...
نایل با تعجب گف:
-ب خدا الکی از خودش در اورد بیا منم تو ماه درس خوندم اصن.ازنرلطلواابفزیثبمکج...دیدی.گفتم دنی دروغ میگه.
-اقا بی شوخی مشکلتون چیه که من دوسال درسمو اونور اب خوندم؟؟؟
نایل زد زیر خنده:
-پولت کجا بود اخه.خخخخخ
ی نگا کردم جمع شد..
هری با ی نگاه که شیطنت توش بود روشد کرد ب من:
-دنی دختراش خوشگل بودن؟؟؟
-شاید از کلی از دخترا شهر ما بهتر بودن
-نههههههه باباااااااااااااا....بچه ها من برم ادامه تحصیل بدم تو ایران
زدیم زیر خنده
لوییو لیام داشتن پلی استیشن میزدن مام زر میزدیم که یهو بحث برعکس شد خواهر زین گف:
-ببینین بچه ها ی سوال...
همه نگاش کردیم که بگه:
-چرا شما تا سال2017بای دادید؟؟؟
نایل ی نگا بش کرد گف:
-دوس داشتیم...
-هی هی هی ...بامزه
-ها ها ها...بی مزه
-بیشین باو..
اومدم حرف بزنم هری شروع کرد:
-ببین ماعم ادمیم...پنج ساله خودمون تیکه تیکه کردیم.صدتا گروه دیدیم میرن ده سال بعد میان میگن استراحت کردیم...
-اهاااااااان
سلنا با حسرت گف:
-ای بابا...من بدبخت ک نمتونم استراحت کنم
-خو بکن...
-مگه جنگه دنی؟؟؟
-چتو براما جنگه
-خو من باید چکا کنم؟؟؟
لیام که همون لحظه گل زد به لویی یه عر زد گف:
-گلهههههههههه...گله گله گله گله...گول گول گولللللل....تموم شداقا لوییس....(رو ب سلنا)ببین سلنا تو ام برو بگو تو کنسرت که من خسته شدم کلی وقته اهنگ دارم میخونم مرد از خستگی...البته من واقعا دلم تنگ میشه برا کنسرتو اینا
-چمیدونم
با ی نگاه خسته که به گوشیم بود گفتم:
-ای بابا.....تا من اومدم وا رفتن اینا
لویی که داش لیامو میزد برگش گف:
-خوبه دوتا اهنگ سینگل برا البوم بعدی دادیم و پنج تا کنسرتم با هم بودیم...ولی خوب خودتو تو دل مردم جا کردی
-بعله دیگه...ولی تا سال2017تو خونه و حموم باید اهنگ بخونیم.
باز کلی خنده کردیم.خخخخخ
ساعت حدود پنج بود ک دیدیم داریم از حال میریم...منو نایل گومشدیم رو تخت اتاق من کپیدیم چون سلنا تو اتاق نایل بود صفا و زین تو پذیرایی
لیام و لویی و هریم تو اتاقا خودشون...
رومو کردم به نایل:
-تو ب سلنا گفتی بیاد؟؟؟
-اره چطور؟؟؟
-چرا؟؟؟؟
-جاستینه میخواد بیاد شاید دوس شدن با هم
-ای بابا
-چرا ای بابا
-جاستین زیادی رو مخه
-اهان...بکپیم؟؟؟
-بکپیم...فقط جون مادرت خوابیدی خواب چرتو پرت نبین منو کتک بزنی تو خواب
-تو ام همینطور..
ساعت هفت ی نفر با شیپور اومد بالا سرمون...حتما میپرسین کی بود..اره؟؟؟
لویی بود...
-چ مرگته لویی
-مرگ موشمه دنی
-دارم برات
نایل که ب زور بیدار شد ی چی دسش رسید پرت کرد طرف لویی...یهو داد زدم:
-نـــــــاااااااایـــــل
-چ مرگته دنی...؟؟؟
-کصاااااافففت اونی که پرت کردی گوشی من بوووووووود
-یا ابلفضل...اوضاع قاراش میش شد..الفراااااااار
این جملرو جیغ زدو در حالی که داش فرار میکرد گف
رفتم بالا سر گوشیم...برداشتمش..سالم بود ولی رنگش پریده بود...ی z2دارم...
داد زدم:
-خدا بت رحم کرد..
رفتم بیرون همه دور هم بودن نایلم کابل گرفته بود که مثلا هیچی نشده...همش چپ چپ نگاش کردم تا زنگ در خورد و رفت درو وا کرد..صدا داد زدنش تو خونه پخش شد:
-سلااااااااامممم آآآآآقااااا
گفتم:
-دوس دخترش اومد...
یکم خندیدیم که جاستینه وارد پذیرایی شد...

چون بقیه معروفن عکس دنیو فعلا میزارم
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
فصل دوم بازگشت پسرها(1D)(فن فیکشن عالی ب قلم بنده+عکس شخصیتها) 1
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
فصل دوم بازگشت پسرها(1D)(فن فیکشن عالی ب قلم بنده+عکس شخصیتها) 1
(:خوشگله عوضی

رو عکس کلیک کنید گنده میشه


RE: فصل دوم بازگشت پسرها(1D)(فن فیکشن عالی ب قلم بنده+عکس شخصیتها) - _ƬӇЄ Ɗ▲ƦƘ_ - 11-02-2016

لامصصصصصصببببببببب...ب امام حسین اومدم فصل سومو بزارم...دسم خورد متنش رف

ب فنا رفتم


RE: فصل دوم بازگشت پسرها(1D)(فن فیکشن عالی ب قلم بنده+عکس شخصیتها) - _ƬӇЄ Ɗ▲ƦƘ_ - 25-02-2016

تا بعد ایام فاطمیه...


RE: فصل دوم بازگشت پسرها(1D)(فن فیکشن عالی ب قلم بنده+عکس شخصیتها) - soniay1381 - 01-04-2016

fishing2i8d:Laie_23::2gw1:rdingvalpillelecinrvfs10:9lp::29dz:c241233fsaah6gdConfused5B:501:500:aquarium:hlp::viki:Confusedwrdft::hiccp::angry2::498::499::nooz::301:
ای بابا اینهمه کار انجام دادم قسمت بعد نیومد؟ :112: