12-11-2015، 15:37
شاعران و داستاننویسان و در کل پدیدآورندگان متون خلاقه، هر یک آدابی برای نوشتن دارند که در اینجا می گویند و معرفی چند تن از نویسندگانی که علیرغم موفقیت در نوشتن، مشاغل روزانه خود را رها نکردند .
شاعران و داستاننویسان و در کل پدیدآورندگان متون خلاقه، هر یک آدابی برای نوشتن دارند، اما از همان ابتدا، مهمترین تفاوت، در انتخاب شیوه شروع به نوشتن بوده است؛ اینکه سرانجام باید چه کرد؟ باید صندلی را عقب کشید، کاغذ یا لپتاب را فراروی نهاد و کاملا ارادی شروع به نوشتن کرد یا منتظر محرک یا نوایی درونی ماند؟ باورهای مختلفی در این رابطه مطرح است. هرچند مدتهاست ترجیح روش نخست بر دومی، بی برو برگرد مقبول است و احوالپرسی با "فرشته الهام" امری ازمدافتاده و ارتجاعی محسوب میشود.
سراغ آرای مختلفی درباره اعتماد به این فرشته کلاسیک رفتهایم و خواستهایم بدانیم، پدیدآورندگان ادبیات، در این رابطه چه فکر میکنند؟ آیا ماهیت این فرشته فراموششده هنوز قابل بررسی است یا نه؟
اندر آداب نگهداری از فرشته الهام
از کجا میآید؟ سراغ چه کسانی را میگیرد؟ چه شکلی است؟ با او چه باید کرد؟ او را همهمان میشناسیم حتی اگر نشناسیم.
شاید نخستین بار اهالی آتن به این نام صدایش کردند. آنها فرشتگان و خدایان بسیار داشتند که این یکی هم میتوانست به عنوان ربالنوع شعر برایشان مطرح باشد. یک الهه اثیری در یونان باستان که وظیفهاش رساندن ودیعهای به دست خالقان ادبیات است. امروز شاید فقط بشود خندید به این داستان.
ری برادبری داستاننویس هم از آنهاست که به شمایل این فرشته به عنوان کسی معجزهآسا در اتاق کسی که مینویسد فرود میآید میخندد، اما معتقد است نمیتوان وجود او را نفی کرد. او معتقد است باید به حضور او در درونمان باور داشته باشیم و همانطور که میخوریم و رشد میکنیم و از خوراک او هم نباید غافل بمانیم.
برادبری را باید جزو آن دسته بررسی کرد که به معجزه فرشته اعتقادی ندارند و میگویند خود شاعر و داستاننویس باید او را بپرورد و حفظش کند. اینها در مقالهای میگوید به نام "اندر آداب نگهداری از فرشته الهام".
در معرض شعر
میگویند مدتهاست قضیه فرشته الهام، قضیه آنهاست که در ادبیات تفنن میکنند. این عده معتقدند، شاعر حرفهای ـ نه در معنای ارتزاق و کسب پیشه ـ نباید منتظر او و الطافش باشد. میگویند این انتظار از سر تنبلی است و نگاه تفننی به ادبیات، که حالا هر وقت آمد مینویسیم و هر وقت نیامد منتظرش میمانیم. با کمی تسامح اما همگان قبول دارند که زیست در معرض شعر ضروری شاعر بودن و ماندن است. اینکه خودت را در تیررس ورودیهای مختلف برای آغاز نوشتن قرار دهی.
1. شعور نبوت
مهدی اخوان ثالث کم شعر ننوشته و همین شاید باعث شود تصور کنیم او هم از آن دسته است که ارادی سراغ شعر میروند و شروع به نوشتن میکنند. اما خودش میگوید که سخت در اشتباهیم: "شعر محصول بیتابی آدم است در لحظاتی كه شعور نبوت بر او پرتو انداخته. حاصل بیتابی در لحظاتی كه آدم در هالهای از شعور نبوت قرار گرفته است. شاعر بیهیچ شك و شبههای طبعا و بالفطره باید به نوعی دیوانه باشد و زندگی غیرمعمول داشته باشد و این زندگیهای عادی احمقانهای كه غالبا داریم، زندگی شعری نیست. باید همه عمر، هستی، هوش، همت، همه خانومان و خلاصه تمامت بود و نبود وجود را داد".
2. مصرع اول ارزانی خودشان!
"یه خرده باورنکردنیه حتی برای خودم. که من بسیاری از شعرهام رو بعدها به معنی و ساختارش پی بردم؛ یعنی وقتی نوشتهشده کاملا در غیاب من نوشته شده. نمیدونم کجا صورت میبنده این شعر. ولی به هر حال من پاکنویس شدهش رو مینویسم. شعر معمولا خودش میآد و هیچ کوششی از طرف من دارای ثمری نخواهد بود". اینها را احمد شاملو در یکی از مستندهایی که دربارهاش ساختهاند میگوید.
همانطور که این نویسندگان و دیگر نویسندگان بزرگ استدلال میکنند برای نوشتن نیازی نیست شغل روزانه خود را رها کنید، در حقیقت بسیاری از آنها در شغلهای خود به دنبال موضوعی برای الهام گرفتن و نوشتن بودند.
نگاه مخالف
1. فرشته ولگرد تنبلها
جواد مجابی، شاعر و داستاننویس از آنهاست که مکانیزم نوشتن را امری کاملا عادی و روزانه میپندارد: "معمولا از خواب بیدار میشوم، صبحانه میخورم، ورزش و پیادهروی هم نمیكنم! تقریبا به صورت عادی پشت میز میروم و كامپیوتر را روشن میكنم و مینویسم.. هر روز از صبح تا بعدازظهر از 14 تا 20 صفحه مینویسم. این نظم به من اجازه داد كه به صورت مداوم و با كمیت مشخص روزانه كار كنم و این خرافهای را كه من بهعنوان شاعر باید در انتظار شعر بمانم، كنار گذاشتم. البته برای خیلیها این مساله وجود دارد اما خاصیت من این است كه منتظر الهام شعر نمانم. الهام، فرشته ولگردی است که غالبا سراغ تنبلها میرود. وقتی میتوان نشست، بقیه رمان دیروز را نوشت، میتوان ایستاد و دنباله فیلم دیروز را گرفت چرا نتوانیم فضاهای شعر دیروز و پریروز را همچنان زنده نگه داریم. ذهن ماشینی است پیچیده، میگذاریم هر وقت دلش خواست به ما غذا بدهد. میتوانیم از او بخواهیم همچون خدمتکاری کارامد آنچه لازم داریم به ما بدهد".
2. سقف خراب شود میفهمم
علی باباچاهی میانه چندانی با فرشته مورد نظر ندارد، هر چند معتقد است بالکل هم نمیتوان ارادی عمل کرد. باور او مبتنی بر تقسیمبندی "آنها که منتظر الهامند به عنوان غرقشدهها" و "آنها که ارادی مینویسند به عنوان مشرفها"ست.
این شاعر و منتقد شعر فارسی در این باره میگوید: "فرآیند پیوند دانستگی و ندانستگی به تولید امر خلاقه میانجامد. نمیشود گفت باید منتظر ماند یا نماند. اگر ندانستگی (استغراق) یا دانستگی (اشراف) را از هم جدا در نظر آوریم، دچار نوعی قطببندی شدهایم و نگاهی که من در این رابطه دارم مبتنی بر کثرتگرایی است. به شخصه در لحظه نوشتن در ملکوت سیر نمیکنم. وقتی "غرقی" به مفهوم کلاسیک باشیم شاید اگر سقف هم روی سرمان خراب شود نفهمیم، من اما پیغمبر که نیستم، میفهمم! معتقدم امتزاج اشراف و استغراق سببساز نوشتن خلاقه میشود. ورودیها مختلف است، ممکن است تیتری در صفحه حوادث یا حرفی که الان از شما میشنوم ورودی نوشتن باشد. هنگام ورود به تخیل و ناخودآگاه از خودآگاه استفاده میکنیم. همگام با منِ محوریِ متن، من دموکراتی هم هست که برای ساحت ناخودآگاه همانقدر اهمیت قائل است که به ساحت خودآگاه. به همین دلیل وقتی راه ورود به نوشتن را حس کنیم، در ادامه هیچگونه کذبی در کار نیست. دروغی در کار نیست چون تخیل دروغ نمیگوید. هیچ تخیلی جدای از واقعیتها نیست چون تخیل در زمان و مکان اتفاق میافتد و بستر مادی دارد. هم به مولفیت ذهن اعتقاد دارم هم به مولفیت عین. اینها در کنار همند که سنتزی به اسم متن میسازند."
3. در لحظه نوشتن شما چند نفرید؟
از معدود شاعرانی است که نوشتن شعر را به عنوان پروژههایی تماتیک دنبال کرده. یعنی پروندهای با تم دریا را باز میکند و مدتها آن را همراه پروندههایی دیگر پیش میبرد. این شاید نشاندهنده آن باشد که یدالله رویایی برای رسیدن به شعر بیشتر کوشش دارد تا اینکه به اصطلاح شعر در او واقع شود. اما میگوید: "در شخص من دو شخص است: یکی مفرد که امضا میکند، دیگری جمع که میخواند. و در لحظه خوانش، ما سه شخصیم". در عین حال، از اغلب توضیحات او برمیآید که فرشته را به هیچ میگیرد. شاعر شعر حجم چندان نمیتواند منتظر و پایبند او باشد.
*
آیا نویسنده واقعی باید تماموقت بنویسد؟
مرور 5 تجربه از بزرگان دنیای ادبیات
نویسندگی نیاز به تمرکز ذهن و راحتی خیال دارد. اما آیا نویسندگان بزرگ شغل روزانه خود را رها کرده و فقط مینویسند؟
پنج نویسندهای را که علیرغم موفقیت در نوشتن، مشاغل روزانه خود را رها نکردند معرفی میکنیم.
ویلیام کارلوس ویلیامز / William Carlos Williams
اگرچه او یکی از تأثیرگذارترین شاعران قرن بیستم بود، اما همراه با دوست خود «ازرا پوند» به مدت 40 سال مرکز پزشکی نیوجرسی خود را باز و فعال نگه داشت.
جوزف هلر/ Joseph Heller
«میسون کاری» در کتاب «آداب روزانه: هنرمندان چگونه کار میکنند؟» توضیح میدهد که چگونه نویسندگان میان کار روزمره و کار خلاقانه خود (نوشتن) توازن و تعادل برقرار میکنند. بهعنوانمثال، جوزف هلر هنگامیکه «دوراهی گریزناپذیر» ( (Catch-22را مینوشت، در یک مجله تبلیغاتی نیز مشغول به کار بود. به گفته «کاری» هلر به مدت 8 سال هر شب دو تا سه ساعت، پشت میز آشپزخانه نشست و این رمان را به پایان رساند.
برام استوکر / Bram Stoker
نویسنده رمان مشهور دراکولا، ابتدا بهعنوان دستیار برای «سر هنری ایروینگ» بازیگر نامدار انگلیسی کار میکرد و سپس به مدت 30 سال عهدهدار مدیریت تئاترلایکوم در لندن بود.
تونی موریسون / Toni Morrison
موریسون باوجودآنکه جوایز ادبی بزرگی نظیر نوبل و پولیتزر را دریافت کرده بود، سردبیر رندوم هاوس بود و در دانشگاه نیز ادبیات تدریس میکرد. او همچنین بهتنهایی دو پسر خود را بزرگ کرد. او دراینباره گفته است: «وقتی سراغ نوشتن میروم، نمیتوانم تمرکز کنم. فکرم به کارهای دیگری که باید انجام دهم معطوف میشود، به فرزندانم و به تدریس فکر میکنم که نمیتوانم بیخیال آنها باشم. هنگام رانندگی تا محل کار یا در مترو به ایدهای برای نوشتن فکر میکنم. در آن زمان است که چیزی برای نوشتن و خلق کردن به ذهنم میرسد.
ئی بی وایت / E.B. White
گرچه وایت در دوره حیات خود بهعنوان نویسنده کودکان شهرت داشت (کتابهای تار شارلوت و استوارت لیتل)، چندین دهه شغل روزانه خود بهعنوان سردبیر در نیویورکر را حفظ کرد.
همانطور که این نویسندگان و دیگر نویسندگان بزرگ استدلال میکنند برای نوشتن نیازی نیست شغل روزانه خود را رها کنید، در حقیقت بسیاری از آنها در شغلهای خود به دنبال موضوعی برای الهام گرفتن و نوشتن بودند. نویسندگان همچنین از ساختار، سازگاری با جامعه و ثبات شغل خود در راستای نوشتن بهره میبردند.
بنابراین پیش از آنکه تصمیم به ترک شغل گرفته و خود را به دردسر بیندازید به مسائلی همچون پسانداز، وام مسکن و بیمه درمانی فکر کنید. به یاد داشته باشید که برای یک نویسنده «واقعی» شدن نیازی نیست تماموقت بنویسید!
منابع:
هنر آنلاین
ایبنا به نقل از هافینگتن پست
شاعران و داستاننویسان و در کل پدیدآورندگان متون خلاقه، هر یک آدابی برای نوشتن دارند، اما از همان ابتدا، مهمترین تفاوت، در انتخاب شیوه شروع به نوشتن بوده است؛ اینکه سرانجام باید چه کرد؟ باید صندلی را عقب کشید، کاغذ یا لپتاب را فراروی نهاد و کاملا ارادی شروع به نوشتن کرد یا منتظر محرک یا نوایی درونی ماند؟ باورهای مختلفی در این رابطه مطرح است. هرچند مدتهاست ترجیح روش نخست بر دومی، بی برو برگرد مقبول است و احوالپرسی با "فرشته الهام" امری ازمدافتاده و ارتجاعی محسوب میشود.
سراغ آرای مختلفی درباره اعتماد به این فرشته کلاسیک رفتهایم و خواستهایم بدانیم، پدیدآورندگان ادبیات، در این رابطه چه فکر میکنند؟ آیا ماهیت این فرشته فراموششده هنوز قابل بررسی است یا نه؟
اندر آداب نگهداری از فرشته الهام
از کجا میآید؟ سراغ چه کسانی را میگیرد؟ چه شکلی است؟ با او چه باید کرد؟ او را همهمان میشناسیم حتی اگر نشناسیم.
شاید نخستین بار اهالی آتن به این نام صدایش کردند. آنها فرشتگان و خدایان بسیار داشتند که این یکی هم میتوانست به عنوان ربالنوع شعر برایشان مطرح باشد. یک الهه اثیری در یونان باستان که وظیفهاش رساندن ودیعهای به دست خالقان ادبیات است. امروز شاید فقط بشود خندید به این داستان.
ری برادبری داستاننویس هم از آنهاست که به شمایل این فرشته به عنوان کسی معجزهآسا در اتاق کسی که مینویسد فرود میآید میخندد، اما معتقد است نمیتوان وجود او را نفی کرد. او معتقد است باید به حضور او در درونمان باور داشته باشیم و همانطور که میخوریم و رشد میکنیم و از خوراک او هم نباید غافل بمانیم.
برادبری را باید جزو آن دسته بررسی کرد که به معجزه فرشته اعتقادی ندارند و میگویند خود شاعر و داستاننویس باید او را بپرورد و حفظش کند. اینها در مقالهای میگوید به نام "اندر آداب نگهداری از فرشته الهام".
در معرض شعر
میگویند مدتهاست قضیه فرشته الهام، قضیه آنهاست که در ادبیات تفنن میکنند. این عده معتقدند، شاعر حرفهای ـ نه در معنای ارتزاق و کسب پیشه ـ نباید منتظر او و الطافش باشد. میگویند این انتظار از سر تنبلی است و نگاه تفننی به ادبیات، که حالا هر وقت آمد مینویسیم و هر وقت نیامد منتظرش میمانیم. با کمی تسامح اما همگان قبول دارند که زیست در معرض شعر ضروری شاعر بودن و ماندن است. اینکه خودت را در تیررس ورودیهای مختلف برای آغاز نوشتن قرار دهی.
1. شعور نبوت
مهدی اخوان ثالث کم شعر ننوشته و همین شاید باعث شود تصور کنیم او هم از آن دسته است که ارادی سراغ شعر میروند و شروع به نوشتن میکنند. اما خودش میگوید که سخت در اشتباهیم: "شعر محصول بیتابی آدم است در لحظاتی كه شعور نبوت بر او پرتو انداخته. حاصل بیتابی در لحظاتی كه آدم در هالهای از شعور نبوت قرار گرفته است. شاعر بیهیچ شك و شبههای طبعا و بالفطره باید به نوعی دیوانه باشد و زندگی غیرمعمول داشته باشد و این زندگیهای عادی احمقانهای كه غالبا داریم، زندگی شعری نیست. باید همه عمر، هستی، هوش، همت، همه خانومان و خلاصه تمامت بود و نبود وجود را داد".
2. مصرع اول ارزانی خودشان!
"یه خرده باورنکردنیه حتی برای خودم. که من بسیاری از شعرهام رو بعدها به معنی و ساختارش پی بردم؛ یعنی وقتی نوشتهشده کاملا در غیاب من نوشته شده. نمیدونم کجا صورت میبنده این شعر. ولی به هر حال من پاکنویس شدهش رو مینویسم. شعر معمولا خودش میآد و هیچ کوششی از طرف من دارای ثمری نخواهد بود". اینها را احمد شاملو در یکی از مستندهایی که دربارهاش ساختهاند میگوید.
همانطور که این نویسندگان و دیگر نویسندگان بزرگ استدلال میکنند برای نوشتن نیازی نیست شغل روزانه خود را رها کنید، در حقیقت بسیاری از آنها در شغلهای خود به دنبال موضوعی برای الهام گرفتن و نوشتن بودند.
نگاه مخالف
1. فرشته ولگرد تنبلها
جواد مجابی، شاعر و داستاننویس از آنهاست که مکانیزم نوشتن را امری کاملا عادی و روزانه میپندارد: "معمولا از خواب بیدار میشوم، صبحانه میخورم، ورزش و پیادهروی هم نمیكنم! تقریبا به صورت عادی پشت میز میروم و كامپیوتر را روشن میكنم و مینویسم.. هر روز از صبح تا بعدازظهر از 14 تا 20 صفحه مینویسم. این نظم به من اجازه داد كه به صورت مداوم و با كمیت مشخص روزانه كار كنم و این خرافهای را كه من بهعنوان شاعر باید در انتظار شعر بمانم، كنار گذاشتم. البته برای خیلیها این مساله وجود دارد اما خاصیت من این است كه منتظر الهام شعر نمانم. الهام، فرشته ولگردی است که غالبا سراغ تنبلها میرود. وقتی میتوان نشست، بقیه رمان دیروز را نوشت، میتوان ایستاد و دنباله فیلم دیروز را گرفت چرا نتوانیم فضاهای شعر دیروز و پریروز را همچنان زنده نگه داریم. ذهن ماشینی است پیچیده، میگذاریم هر وقت دلش خواست به ما غذا بدهد. میتوانیم از او بخواهیم همچون خدمتکاری کارامد آنچه لازم داریم به ما بدهد".
2. سقف خراب شود میفهمم
علی باباچاهی میانه چندانی با فرشته مورد نظر ندارد، هر چند معتقد است بالکل هم نمیتوان ارادی عمل کرد. باور او مبتنی بر تقسیمبندی "آنها که منتظر الهامند به عنوان غرقشدهها" و "آنها که ارادی مینویسند به عنوان مشرفها"ست.
این شاعر و منتقد شعر فارسی در این باره میگوید: "فرآیند پیوند دانستگی و ندانستگی به تولید امر خلاقه میانجامد. نمیشود گفت باید منتظر ماند یا نماند. اگر ندانستگی (استغراق) یا دانستگی (اشراف) را از هم جدا در نظر آوریم، دچار نوعی قطببندی شدهایم و نگاهی که من در این رابطه دارم مبتنی بر کثرتگرایی است. به شخصه در لحظه نوشتن در ملکوت سیر نمیکنم. وقتی "غرقی" به مفهوم کلاسیک باشیم شاید اگر سقف هم روی سرمان خراب شود نفهمیم، من اما پیغمبر که نیستم، میفهمم! معتقدم امتزاج اشراف و استغراق سببساز نوشتن خلاقه میشود. ورودیها مختلف است، ممکن است تیتری در صفحه حوادث یا حرفی که الان از شما میشنوم ورودی نوشتن باشد. هنگام ورود به تخیل و ناخودآگاه از خودآگاه استفاده میکنیم. همگام با منِ محوریِ متن، من دموکراتی هم هست که برای ساحت ناخودآگاه همانقدر اهمیت قائل است که به ساحت خودآگاه. به همین دلیل وقتی راه ورود به نوشتن را حس کنیم، در ادامه هیچگونه کذبی در کار نیست. دروغی در کار نیست چون تخیل دروغ نمیگوید. هیچ تخیلی جدای از واقعیتها نیست چون تخیل در زمان و مکان اتفاق میافتد و بستر مادی دارد. هم به مولفیت ذهن اعتقاد دارم هم به مولفیت عین. اینها در کنار همند که سنتزی به اسم متن میسازند."
3. در لحظه نوشتن شما چند نفرید؟
از معدود شاعرانی است که نوشتن شعر را به عنوان پروژههایی تماتیک دنبال کرده. یعنی پروندهای با تم دریا را باز میکند و مدتها آن را همراه پروندههایی دیگر پیش میبرد. این شاید نشاندهنده آن باشد که یدالله رویایی برای رسیدن به شعر بیشتر کوشش دارد تا اینکه به اصطلاح شعر در او واقع شود. اما میگوید: "در شخص من دو شخص است: یکی مفرد که امضا میکند، دیگری جمع که میخواند. و در لحظه خوانش، ما سه شخصیم". در عین حال، از اغلب توضیحات او برمیآید که فرشته را به هیچ میگیرد. شاعر شعر حجم چندان نمیتواند منتظر و پایبند او باشد.
*
آیا نویسنده واقعی باید تماموقت بنویسد؟
مرور 5 تجربه از بزرگان دنیای ادبیات
نویسندگی نیاز به تمرکز ذهن و راحتی خیال دارد. اما آیا نویسندگان بزرگ شغل روزانه خود را رها کرده و فقط مینویسند؟
پنج نویسندهای را که علیرغم موفقیت در نوشتن، مشاغل روزانه خود را رها نکردند معرفی میکنیم.
ویلیام کارلوس ویلیامز / William Carlos Williams
اگرچه او یکی از تأثیرگذارترین شاعران قرن بیستم بود، اما همراه با دوست خود «ازرا پوند» به مدت 40 سال مرکز پزشکی نیوجرسی خود را باز و فعال نگه داشت.
جوزف هلر/ Joseph Heller
«میسون کاری» در کتاب «آداب روزانه: هنرمندان چگونه کار میکنند؟» توضیح میدهد که چگونه نویسندگان میان کار روزمره و کار خلاقانه خود (نوشتن) توازن و تعادل برقرار میکنند. بهعنوانمثال، جوزف هلر هنگامیکه «دوراهی گریزناپذیر» ( (Catch-22را مینوشت، در یک مجله تبلیغاتی نیز مشغول به کار بود. به گفته «کاری» هلر به مدت 8 سال هر شب دو تا سه ساعت، پشت میز آشپزخانه نشست و این رمان را به پایان رساند.
برام استوکر / Bram Stoker
نویسنده رمان مشهور دراکولا، ابتدا بهعنوان دستیار برای «سر هنری ایروینگ» بازیگر نامدار انگلیسی کار میکرد و سپس به مدت 30 سال عهدهدار مدیریت تئاترلایکوم در لندن بود.
تونی موریسون / Toni Morrison
موریسون باوجودآنکه جوایز ادبی بزرگی نظیر نوبل و پولیتزر را دریافت کرده بود، سردبیر رندوم هاوس بود و در دانشگاه نیز ادبیات تدریس میکرد. او همچنین بهتنهایی دو پسر خود را بزرگ کرد. او دراینباره گفته است: «وقتی سراغ نوشتن میروم، نمیتوانم تمرکز کنم. فکرم به کارهای دیگری که باید انجام دهم معطوف میشود، به فرزندانم و به تدریس فکر میکنم که نمیتوانم بیخیال آنها باشم. هنگام رانندگی تا محل کار یا در مترو به ایدهای برای نوشتن فکر میکنم. در آن زمان است که چیزی برای نوشتن و خلق کردن به ذهنم میرسد.
ئی بی وایت / E.B. White
گرچه وایت در دوره حیات خود بهعنوان نویسنده کودکان شهرت داشت (کتابهای تار شارلوت و استوارت لیتل)، چندین دهه شغل روزانه خود بهعنوان سردبیر در نیویورکر را حفظ کرد.
همانطور که این نویسندگان و دیگر نویسندگان بزرگ استدلال میکنند برای نوشتن نیازی نیست شغل روزانه خود را رها کنید، در حقیقت بسیاری از آنها در شغلهای خود به دنبال موضوعی برای الهام گرفتن و نوشتن بودند. نویسندگان همچنین از ساختار، سازگاری با جامعه و ثبات شغل خود در راستای نوشتن بهره میبردند.
بنابراین پیش از آنکه تصمیم به ترک شغل گرفته و خود را به دردسر بیندازید به مسائلی همچون پسانداز، وام مسکن و بیمه درمانی فکر کنید. به یاد داشته باشید که برای یک نویسنده «واقعی» شدن نیازی نیست تماموقت بنویسید!
منابع:
هنر آنلاین
ایبنا به نقل از هافینگتن پست