25-08-2015، 12:52
ما انسان ها در تظاهر کردن از هم سبقت گرفته ایم
چیزی را نمی دانیم ولی تظاهر به دانستن می کنیم
با،باطن نه چندان تمیز تظاهر به پاک بودن می کنیم
کسی را دوست نداریم ولی تظاهر به دوست داشتن می کنیم
تظاهر...
تظاهر به کسی که نیستیم
دارم تظاهر می کنم که: بردبارم
هرچند تاب روزگارم را ندارم
شاید لجاجت با خودم باشد ! غمی نیست
من هم یکی از جرم های روزگارم
من هم به مصداق" بنی آدم..." ببخشید
...گاهی خودم را ز شمایان می شمارم
حس می کنم وقتی که غمگینید باید
با ابر شعرم بغض هاتان را ببارم
حتی خودم وقتی که از خود خسته هستم
سر روی حس شانه هاتان می گذارم
فهمیده ام منها شدن تفهیم جمع است
تنهایی جمع شما را می نگارم
شاید همین دل باوری ها شاعرم کرد
شاید به وهم باورم امید وارم
هر قطره ی دلکنده از قندیل ، روزی
می فهمدم ، وقتی ببیند آبشارم !!!
محمدعلی بهمنی
این روزهــــایم به تظاهر می گذرد … تظاهر به بی تفاوتی تظاهر به بی خیـــــالی به اینکه دیگــــر هیچ چیز مهم نیست …
حال و روزم را اگر تو بپرسی آرام نیست ...
درونم انقلابیون ؛ شاکی از وضعیت حاکم
گاه و بیگاه وجدانم شعار سر میدهد
گهگداری چشم هایم خون میبارند . . .
غروب های جمعه ؛ بانگ "هق هق " از پشت بام احساسم می آید ...
و من در تظاهراتی نمادین ؛ با نیروهای برچسب خنده
سرکوب می کنم تمام محاربین وجودم را . . .
میخندم . . .
هنوز دیکتاتور این بدن ؛ منم
گوشهایم نباید بشنوند !
چشم هایم نباید ببینند !
قلبم نباید یاد کسی کند . . .
سر در قلبم هم مینویسم آزادی احساس . . .
انواع گاز اشک آور برای سرکوب تظاهرات میوه ها موجود است !
چیزی را نمی دانیم ولی تظاهر به دانستن می کنیم
با،باطن نه چندان تمیز تظاهر به پاک بودن می کنیم
کسی را دوست نداریم ولی تظاهر به دوست داشتن می کنیم
تظاهر...
تظاهر به کسی که نیستیم
دارم تظاهر می کنم که: بردبارم
هرچند تاب روزگارم را ندارم
شاید لجاجت با خودم باشد ! غمی نیست
من هم یکی از جرم های روزگارم
من هم به مصداق" بنی آدم..." ببخشید
...گاهی خودم را ز شمایان می شمارم
حس می کنم وقتی که غمگینید باید
با ابر شعرم بغض هاتان را ببارم
حتی خودم وقتی که از خود خسته هستم
سر روی حس شانه هاتان می گذارم
فهمیده ام منها شدن تفهیم جمع است
تنهایی جمع شما را می نگارم
شاید همین دل باوری ها شاعرم کرد
شاید به وهم باورم امید وارم
هر قطره ی دلکنده از قندیل ، روزی
می فهمدم ، وقتی ببیند آبشارم !!!
محمدعلی بهمنی
این روزهــــایم به تظاهر می گذرد … تظاهر به بی تفاوتی تظاهر به بی خیـــــالی به اینکه دیگــــر هیچ چیز مهم نیست …
حال و روزم را اگر تو بپرسی آرام نیست ...
درونم انقلابیون ؛ شاکی از وضعیت حاکم
گاه و بیگاه وجدانم شعار سر میدهد
گهگداری چشم هایم خون میبارند . . .
غروب های جمعه ؛ بانگ "هق هق " از پشت بام احساسم می آید ...
و من در تظاهراتی نمادین ؛ با نیروهای برچسب خنده
سرکوب می کنم تمام محاربین وجودم را . . .
میخندم . . .
هنوز دیکتاتور این بدن ؛ منم
گوشهایم نباید بشنوند !
چشم هایم نباید ببینند !
قلبم نباید یاد کسی کند . . .
سر در قلبم هم مینویسم آزادی احساس . . .
انواع گاز اشک آور برای سرکوب تظاهرات میوه ها موجود است !