14-05-2015، 8:39
گویند روزی لشگر اعراب که بر ایران زمین حمله کرده بود,فتح یک شهر مشکل بود طوری که تا یک ماه شر سقوط نکرده بود.فرمانده این لشگر قسم خورد:اگر این شهر سقوط کند در این شهر رود خون راه می اندازد وبا آن آسیاب شهر را میچرخاند و از آن نان میپزد و میخورد.شهر سقوط کرد.فرمانده خونخوار اعراب دستور داد که در یک روز سر 20هزار ایرانی را ببرند طوری که رود خون راه بیفتد.هرچه سر بردند خون راه نمیفتاد تا این که مجبور شدند خون را با آب قاطی کنند تا خون راه بیفتد و آسیاب بچرخد.فرمانده خونخوار با ان خون نان پخت واز نان خورد.فرمانده دستور داد:که در هر خانه اعرابی را بگذارند تا نماز و روزه اهل خانه را اداره کند.هرکس که از این دستور سرپیچی میکرد سرش را میبریدند.مردان خانه از ترس بیرون نمیرفتند تا شاید آن عرب به خانواده اشان تجاوز نکنند.
جنایات اعراب را چگونه توصیف میکنید؟
جنایات اعراب را چگونه توصیف میکنید؟