صدای کوفتی ِ توله سگ درون سرم
صدای کوفتی ِ جیغ و گریه ی پسرم
صدای کوفتی ِ بستن ِ در ِ خانه
صدای توی دلم مانده: «با خودت ببرم!»
بغل گرفتن ِ یک زندگی به تنهایی
صدای کوفتی ِ چند مهره ی کمرم
دو دست ِ آویزان روی دامنی پاره
دو چشم ِ بسته شده در تکان ِ گهواره
قدم زدن وسط هال و هی تو را دیدن
تکان تکاندن ِ خود، روی فرش پاشیدن
قدم زدم که فراموش تر کنم خود را
میان زندگی ِ مشـ/ـترک تعهّد را!
نبودی و دلم از عاشقیت شک برداشت
ترک ترک... همه ی زندگی ترک برداشت
و سیب های من از دست آدم افتادند
و مردهای غریبه به یادم افتادند
قدم زدم وسط گیجی ِ زمین لرزه
که روی تخت بیفتم از این زن ِ هرزه
که خواب ِ سقف می آمد به بسترم می ریخت
عذاب وجدانم، خاک بر سرم می ریخت
که گم/ شدم جسدی تازه در تصوّرها
که دفن می کردم بین پاره آجرها
بیا بگرد در این خاطرات ِ خاک شده
که حتما از سر ِ تو سال هاست پاک شده
بیا جلو! جسدی تازه را بکش بیرون
اگرچه صورتم از ترس، ترسناک شده!
بیا بگرد! همین گوشه و کنارم من
صدای کوفتی ِ مرگ و انتظارم من
کنار تخت دو تا تیغ تیز پیدا کن
مرا بگرد از این هیچ چیز! پیدا کن!
تکان نمی خورد و خالی است گهواره
بگرد!... و پسرت را عزیز پیدا کن!
درون جمجمه ی من صدای آژیر است
صدای کوفتی ِ گریه ی سگی پیر است
صدای دووور شدن از صدای هر خواهش
و سر گذاشتنت روی سفتی ِ بالش
دو چشم ِ زل زده به آسمان، به آن بالا
صدای آرامش بخش ِ لا...لالا...لالا...