اخطار‌های زیر رخ داد:
Warning [2] count(): Parameter must be an array or an object that implements Countable - Line: 865 - File: showthread.php PHP 7.4.33 (Linux)
File Line Function
/showthread.php 865 errorHandler->error




 


امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

لنين و ميرزا کوچک خان جنگلي

#1
ولاديمير ايليچ اوليانوف مشهور به لنين در 22 آوريل 1870 در شهر کوچک سيمبيرسک واقع در حاشيه ولگا به دنيا آمد. او پسر دوم خانواده‌اي با سه پسر و سه دختر بود. دوران کودکي را در شهرهاي سيمبيرسک، کازان و سامارا سپري کرد. پدرش ايليا-اوليانوف ناظم مدرسه ابتدايي شهر بود. در سال 1887 برادرش الکساندر را به اتهام دخالت در سوء قصد به جان تزار الکساندر سوم به دار آويختند. در سال 1888 که تقريباٌ در همان زمان به نام لنين معروف شد، با انديشه‌هاي مارکس و انگلس مبني بر اين که متلاشي شدن کاپيتاليسم در دنياي پيشرفته و صنعتي اجتناب‌ناپذير خواهد بود آشنا شد. در سال1891 از دانشکده حقوق سن‌پترزبورگ فارغ‌التحصيل شد.



لنين دريافته بود که براي دستيابي به انقلابي عظيم به کمک انقلابيون حرفه‌اي نياز دارد براي همين به سويس رفت تا با جورجي پلخانوف تبعيد شده، ملاقات نمايد. سپس به ديدار ديگر طرفداران اصلاحات سياسي که در پاريس و برلين اقامت داشتند، شتافت. در سال 1896 موقع بازگشت به روسيه دستگير و به سيبري تبعيد شد. در دوران تبعيد با دختري به نام «نادژدا-کرپسکايا » ((nadezhda krupskaya ازدواج کرد که حاصل آن فرزندي در برنداشت. لنين پس از آزادي در سال 1900، روسيه را ترک کرد و در سال 1902 در زوريخ روزنامه جرقه را انتشار داد. در جريان انقلاب 1905به روسيه بازگشت ولي پس از شکست نهضت به فنلاند گريخت.



در سالهاي تبعيد به سازماندهي حزب خويش پرداخت و نظريات خود را از طريق مقالاتش در روزنامه جرقه انعکاس مي‌داد. 1



لنين پس از پيروزي انقلاب روسيه در 16 دسامبر1917 (25 آذر 1296) اعلاميه‌اي خطاب به مسلمانان روسيه و مشرق زمين منتشر کرد «... ما اعلام مي‌کنيم که عهدنامه سري راجع به تقسيم ايران محو و پاره گرديد و همين که عمليات جنگي خاتمه يافت قشون روس از ايران خارج مي‌شود و حق تعيين مقدرات ايران به دست ايرانيان تامين خواهد گرديد».



بحثهايي که پس از انتشار پيام لنين درگرفت و ادامه رفتار نامناسب سربازان روس در ايران باعث شد مدتي بعد تروتسکي کميسر امور خارجي دولت بلشويکي در نامه‌اي به شارژدافر ايران در سن‌پترزبورگ بار ديگر بر مواضع لنين تاکيد کند «... موافق نص‌صريح اصول سياست بين‌المللي که در کنگره ثاني کميسرهاي ممالک روسيه در 26 اکتبر 1917 مقرر شده است شوراي کميسرهاي ملت روس اعلام مي‌دارند که معاهده فوق‌الذکر نظر به اينکه بر عليه آزادي و استقلال ملت ايران بين روس و انگليس بسته شده به کلي ملغي و تمام معاهدات سابق و لاحق آن نيز که هر جا حيات ملت، آزادي و استقلال ايران را محدود نمايد از درجه اعتبار ساقط خواهد بود... » صميمانه اميدوارم موقع آن نزديک شده باشد که ملل دنيا حکومتهاي خود را به جلوگيري از تجاوزات نسبت به ملت ايران وادار و موانع توسعه قوي و ترقي آزادانه مملکت مزبور را مرتفع نمايند به هر حال شوراي کميسرهاي ملت روس فقط روابطي را با ايران معتبر مي‌داند که مبني بر تعهداتي به رضايت طرفين و احترامات بين دو دولت باشد». 2 انقلاب روسيه، اعلاميه لنين و نامه تروتسکي، در ايران مورد استقبال فراوان قرار گرفت به‌ طوري که محمدتقي بهار آن را «معجزه سياسي» ناميد. در اين دوران، شوروي جديد براي استقلال‌طلبان ايراني يک همپيمان و دوست وانمود مي‌شد. براي همين وقتي ناوگان ارتش سرخ در 18 مه 1920 (28 ارديبهشت 1299) به بهانۀ تعقيب روسهاي ضد انقلاب وارد انزلي شد و شهر را تصرف کرد هر چند ميرزا و يارانش در همکاري با ارتش سرخ ترديد داشتند ولي اميدوار بودند بتوانند از شرايط جديد براي مبارزه با انگلستان استفاده کنند. ميرزا به دعوت فرمانده ارتش سرخ شوروي وارد انزلي شد و پس از چند دوره مذاکره سياسي، به توافقنامه نه مادّه‌اي دست يافتند.



1. عدم اجراي اصول کمونيزم از حيث مصادرۀ اموال و الغاي مالکيت و ممنوع بودن تبليغات در گيلان 2. تأسيس حکومت جمهوري انقلابي موقت 3. تأسيس مجلس مبعوثان پس از ورود به تهران، و ايجاد هر نوع حکومتي که نمايندگان ملت بپذيرد. 4. سپردن مقدرات انقلاب به دست اين حکومت و عدم مداخله شورويها در ايران 5. عدم ورود هيچ قشوني از شوروي به ايران بدون اجازه و تصويب حکومت انقلابي گيلان زايد بر قواي موجود 6. قبول مخارج اين قشون توسط جمهوري گيلان 7. تسليم هر مقدار مهمات و اسلحه که از شوروي خواسته شود، در مقابل پرداخت قيمت 8. تحويل کالاهاي بازرگانان ايران که در بادکوبه ضبط شده، به حکومت جمهوري گيلان 9. واگذاري کليه موسسات تجارتي روسيه در ايران به حکومت جمهوري گيلان.



ميرزا با ائتلاف ارتش سرخ، دست به تشکيل «شوراي انقلاب» زد. اعضاي اين شورا عبارت بودند از: ميرزا کوچک ‌خان، کاژانف فرمانده قواي شوروي در ايران، کامران آقايف عضو حزب عدالت باکو، احسان‌الله خان دوستدار، گائوک آلماني با نام هوشنگ، ميرصالح مظفرزاده، حسن آلياني معين‌الرعايا و کارگاتيلي با نام ايراني شاپور.



شوراي انقلاب اين بار در تلگرافي به سفارتخانه‌هاي خارجي، انحلال سلطنت و تشکيل جمهوري موقت را اعلام نمود و در سطح گيلان دست به اصلاحات اساسي زد و حاکمان محلي و روساي ادارات را انتخاب نمود. اما اين پيروزيها ديري نپاييد و کميته مرکزي حزب کمونيست ايران، ميرزا را به سبب مخالفتش با اشاعه مرام کمونيستي، از سمتهايش از دولت انقلابي عزل کردند. ميرزا به عنوان اعتراض در 18 تير 1299 رشت را به قصد فومن ترک کرد.



همزمان با خروج ميرزا، چند تن از فرماندهان نظامي شوروي نيز، که جانبدار نهضت و همکار با ميرزا بودند، به مسکو فراخوانده شدند. ميرزا اميدوار بود که دولت شوروي از اقدامات نمايندگان خود جلوگيري خواهد کرد. و به همين اميد نامه‌اي به لنين رهبر انقلاب روسيه نوشت.



هنگامي که قشون فاتح کارگران و دهاقين روسيه، دشمنانشان را شکست داده، مظفرانه به قلب لهستان پيش مي‌روند و نيروي سرمايه‌داري انگليس در برابر دستجات متحد ايران و روس عقب مي‌نشيند بسيار متأسفم که از کار کناره‌گيري کرده، مطلبي را متذکر مي‌شوم که ملال‌آور است، ليکن از ذکرش خوداري نمي‌توان نمود، چرا که همه در ايران واقع شده‌اند: پيش از ورود ارتش سرخ به انزلي، من و همکارانم در جنگلهاي گيلان به ضد مظالم انگليس و دولت سرمايه‌داري ايران مي‌جنگيديم و تنها قدرت واقعي و ذيصلاح ما بوديم که توانستيم مافوق تصور، به نام آزادي ايران، پرچم سرخ را برافرازيم و به تمام جهان آرزوي آزاد شدنمان را از قيود سرمايه‌داري اعلان کنيم.... پروپاکاندهاي اشتراکي [= تبليغات کمونيستي] در ايران، عملاً تاثيرات سوء مي‌بخشد، زيرا پروپاگاندچيها از شناسايي تمايلات ملت ايران عاجزند. من به نمايندگان شما در موقعش گفتم که ملت ايران حاضر نيست، برنامه و روش بالشويزم را قبول کند، زيرا اين کار عملي نيست و ملت را به طرف دشمن سوق مي‌دهد. نمايندگان شما با من هم عقيده شده، از سياست من پيروي کردند، زيرا تشخيص دادند که فقط با اتخاذ اين سياست است که مي‌تواند ما را به وصول به مقاصدمان در شرق کامياب سازد و نيز با تعقيب همين سياست که تسلط انگلستان از شرق، دور و نفوذ شاه محو مي‌شود.



قراردادمان با نمايندگان روسيه اين بود که مسلک اشتراکي بين اهالي پروپاکاند نشود، ولي رفيق «ابوکف» که خود را گاهي نماينده روسيه و زماني نماينده «کميته عدالت» معرفي مي‌کند، با چند تن از اشتراکيون ايراني که از روسيه آمده‌اند و از اخلاق و عادات ملت ايران بي اطلاعند، به وسيله ميتينگ و نشر اعلاميه در کارهاي داخلي حکومت مداخله و آن را از اعتبار ساقط و زير پايش را خالي مي‌کنند و بدين طريق عملاً قواي نظامي انگليس را تقويت مي‌نمايند. حتي من و رفقايم را آلت دست سرمايه‌داران معرفي و کار انقلاب را به تخريب کشانده‌اند. از تمام نقاط ايران عليه تبليغات اشتراکي اعتراض شده و اظهار داشته‌اند که هيچ‌گونه مساعدتي به انقلاب نخواهند نمود. مخصوصاٌ اهالي گيلان که تا چندي پيش حاضر بودند، خود را به آب و آتش بزنند از عمليات اشخاص مزبور اظهار تنفر نموده و حتي حاضر شده‌اند به ضد انقلاب اقدام کنند من مي‌دانم که در تمام ممالک آزاد، برنامه هر فرقه سياسي، آزادانه نشر و تبليغ مي‌شود؛ ولي برنامه‌اي که در ايران پروپاکاند مي‌کنند، علي‌رغم تمايلات مردم است و تنها تاثيرش جلوگيري از پيشرفت انقلاب و تقويت شدن افکار ضد انقلابي است... مداخلات نامشروع درکارهاي داخلي سبب شده که انقلابيون ايراني از خود سلب مسئوليت کنند و صريحاٌ اعلام دارند که کارکردن با اين وضع به هيچوجه امکان ندارد... ما معتقديم که قدم اول را براي آزادي ايران برداشته‌ايم، ليکن خطر، از جانب ديگر به ما روي آورده است؛ يعني اگر از مداخله خارجي در امور داخلي جلوگيري نشود، معني‌اش اين است که هيچوقت به مقصود نخواهيم رسيد؛ زيرا به جاي مداخله يک دولت خارجي که تاکنون وجود داشت، مداخله دولت خارجي ديگر شروع شده است. ما مي‌توانيم، افتخارات انقلابي خود را که طي 14 سال، کوشش و فداکاري به دست آورده‌ايم، يکباره محو کنيم و به حقوق ملت ايران خيانت ورزيم. من اکنون رشت را ترک کرده، به پناهگاه سابقم «جنگل» رفته‌ام و در آنجا به انتظار جواب موافق نسبت به نظريات خود خواهم نشست... بالاخره دقت شما را در يک مسئله ديگر جلب و مي‌گويم که ملت ايران از مأمورين دولت، تعديات فراوان ديده و از آنها بيزارند؛ ممکن است تسلط شاه محو شود، ولي غير ممکن است بتوان احساسات ايراني را خفه کرد. تاريخ نشان مي‌دهد که چند بار سياست دول بيگانه در کشورمان نفوذ کرد، اما همين که خواستند احساسات ملي و آزادمنشي ايراني را منکوب کنند، مساعي‌شان عقيم ماند. اکنون که ملت ايران به خوبي لذت آزادي را درک کرده؛ دور ساختنش از اين نعمت غير قابل تصور است. من به وسيله اين نامه، روساي ملت آزاد روسيه را مخاطب قرارداده، از آنها مي‌خواهم که به آثار مظالم و تعديات دولت جبار تزاري که هر وقت به نحوي به وسيله عمالش جلوه‌گر شده، خط بطلان بکشند و قراردادهاي منحوسه را لغو و لغوشان را يکباره اعلام نمايند. من و رفقايم اطمينان کامل داريم که ملت آزاد روسيه، آزادي خويش را به نحو شايسته حفظ خواهند کرد و به تمام ملتهاي خواهان آزداي، کمک لازم خواهد نمود تا به ضد دشمن مشترکشان قيام کنند و انتظار آن را داريم که افراد ناسالمي را که، با تاکتيکهاي ناصواب از آزادي ملت ايران جلوگيري مي‌کنند، از صحنه انقلاب دور سازند. من تا رسيدن جواب مساعد به اين نامه، به رشت برنخواهم گشت و به منظور حفظ ارتباط حتمي و لازم، دو تن از رفقا مير صالح مظفرزاده و هوشنگ را خدمت شما فرستادم. 3



ميرزا دو نامه نيز به مديواني نوشت و در آنها خشم خود را نسبت به شيوه برخورد کمونيستها با جنبش جنگل ابراز داشت. «... اگر اين اقدامات شما دوام پيدا کند، ناچاريم به هر وسيله باشد به تمام احرار و سوسياليستهاي دنيا حالي کنيم که وعده‌هاي شما همه‌اش پوچ و عاري از صحت و صداقتند. به نام سوسياليزم، اعمالي را مرتکب شده‌ايد که لايق قشون مستبد نيکلا و قشون سرمايه‌داري انگليس است...» اما ميرزا، پاسخي از لنين و ديگر رهبران شوروي دريافت نکرد.



پس از کودتاي سوم اسفند 1299، منافع شوروي و انگليس ايجاب مي‌کرد که دو کشور به پاي ميز مذاکرات سياسي بروند و به درگيري‌هاي خود در ايران خاتمه بدهند. روسيه نه تنها حمايت خويش از جنگليان را به نفع مذاکرات و توافق با دولت مرکزي در ايران به فراموشي سپرد که راه اضمحلال جنبش جنگل را نيز از مسير مذاکره و به راه آوردن گشود. روتشتاين سفير بلشويکهاي روسي، پيامي به جانب ميرزا فرستاد و اعلام کرد که «ما يعني دولت شوروي در اين موقع، نه تنها عمليات انقلابي را بي‌فايده، بلکه مضر مي‌دانيم، اين است که سياستمان را تغيير داده و طريق ديگري اتخاذ کرده‌ايم. بنا به مفاد قرارداد فوريه 1921 (اسفند 1299) ما مجبوريم دولت ايران را از وجود انقلابيون و عمليات آنها راحت کنيم .... ما مکلف شده‌ايم که در مقابل دولت از قواي انقلابي ايران حمايت کنيم.»



لنين در سال 1922 بر اثر چندين سکته مغري فلج گرديد و قدرت تکلم خود را از دست داد. او در سال 1924 در سن 53 سالگي در شهر گورکي چشم از جهان فروبست.



_____________________________



1. بزرگان قرن بيستم، [از مجله] تايم، ترجمه مريم احمدي (تهران: نشر موج، 1379)، ص 15-17

روژه کارانتينو فرانسوا کاراتين، دايره‌المعارف تاريخ عمومي جهان، ترجمه محمود بهفروزي (تهران: نشر قطره، 1382، ص 1/aا/94702

2. باقرعاقلي، روزشمار تاريخ ايران: از مشروطه تا انقلاب اسلامي، ج 1(تهران: نشر گفتار، 1372)، ص 498-499

3. «آزادمنشي ايرانيان؛ نامه ميرزا کوچک خان به لنين»، اطلاعات، آذر 1383؛ ص 6 .
پاسخ
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
لنين و ميرزا کوچک خان جنگلي - tyjtfhdhr - 23-12-2014، 12:30


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان