امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

جوانه وسنگ....خیلی قشنگه بیاتوفقط بخون

#7
بعله می بینم خعلی استقبال شده (:
پس ادامشو میذارم :/

سنگ خسته بود . پشتش از تابش نور خورشید گرم شده بود . چشم هایش را برهم گذاشت و آرام آرام به خواب رفت اما ناگهان از دنیای خواب و خیال بیرون آمد و دوباره به افق خیره شد . اندیشه تشنگی جوانه ، لحظه ای او را آرام نمی گذاشت . سنگ در انتظار بازگشت سنجاقک ، لحظه ها را می شمرد . سنجاقک بال زنان خود را به مرداب رساند. مرداب آسوده و بی خیال زیر نور داغ خورشید دراز کشیده و به خواب رفته بود . کمی آن طرف تر ، گیاه کوچکی از تشنگی مرده بود . دست های گیاه به طرف مرداب دراز شده بود ، مثل این بود که در آخرین لحظه های زندگی خود می خواسته چیزی به مرداب بگوید .

سنجاقک به مرداب که از زندگی آرام و یک نواختش راضی بود ، نگاه کرد. قلبش از درد فشرده شد. بال هایش را به هم زد و روی یکی از نی های درون مرداب نشست و آن را تکان داد . مرداب حرکتی کرد و با ناراحتی گفت : (( چه کسی می خواهد خواب راحت را از من بگیرد؟ ))

سنجاقک گفت : (( دوست من ! در چند قدمی تو جوانه ای در حال مرگ است . جوانه تشنه است و آب می خواهد . اگر خودت را به او برسانی، سبز می شود و همه جا را از زیبایی و عطر خودش پر می کند . ))


مرداب اخم هایش را در هم کشید و گفت : (( من سرسبزی و طراوت را دوست ندارم ! زودتر از پیش من برو تا بقیه خواب های خوشم را ببینم ! ))

سنجاقک با غم و اندوه به مرداب نگاه کرد . مرداب دوباره به خواب فرو رفته بود . همه جا ساکت و آرام بود. تنها گاهی صدای بال زدن پرنده ای سکوت تلخ مرداب را می شکست .

سنجاقک به هوا پرید و بال زنان خودش را به جوانه و سنگ رساند . لب های خشک جوانه با دیدن سنجاقک به خنده باز شد و با خوش حای گفت : (( سنجاقک مهربان! برایم از مرداب بگو. از سرسبزی و آب بگو.آیا مرداب قبول کرد خودش را به من برساند؟))

سنجاقک گفت : ( اگر مرداب راه می افتاد و بر زمین جاری می شد ، دیگر مرداب نبود ، جویبار بود ، یا رودخانه قشنگی بود که طراوت و سرسبزی را به این دشت بی حاصل به ارمغان می آورد اما مرداب گفت که طراوت و سرسبزی را دوست ندارد . ))



××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××

چیزی نمونده تا تموم شه (:
فک کنم بقیش رو هم خودم باس بنویسم :/
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
ƊЄƤƦЄƧƧЄƊ

دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
جوانه وسنگ....خیلی قشنگه بیاتوفقط بخون
پاسخ
 سپاس شده توسط Interstellar


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
RE: جوانه وسنگ....خیلی قشنگه بیاتوفقط بخون - ❀இℬℯѕ✟♚ℊⅈℛℒஇ❀ - 31-10-2014، 11:14

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  یـه داســتان واقعـی از یه دختر مجرد از زبان خودش ....... خیلی غمگینه
Rainbow یه رمان خیلی قشنگ.نخونی نصف عمرت فناست
  داستان عاشقی یک پسر خیلی قشنگه(تکراری نیست)
  داستان کوتاه دختر هوس باز(خیلی قشنگه)
Heart رمان بغض کهنه" خیلی قشنگه"
  رمان خیلی غمگین و عاشقانه اکسو ( زخم عاشقی) .حتما بخون :(
  وب ناول *نفرین زیبا*عاشقانه و طنز(ترجمه خودم)خیلی قشنگه از دستش ندید/
  یه داستان خیلی غمگین...(بخونین اشکتون در میاد)
Wink رمان ترسناک و عاشقانه خیلی قشنگ ویلای نفرین شده (به قلم اکیپ خودمونه)
  قشنک ترین داستان ازعشق خیلی قشنگ بخونید

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان