14-08-2014، 15:57
من در همان خانهی درندشتی متولد شدم و به دبستان و دبیرستان و دانشگاه رفتم که حسن پیرنیا بنا نهاده، در آن زیسته و برای خانوادهاش به یادگار نهاده بود. این خانه، در انتهای بنبست پیرنیا در خیابان لالهزار نو و کمی پایینتر از چهارراه کنت واقع است.
خانهی مسکونی خانوادهی پیرنیا را نیکولای مارکوف روس در آغاز مشروطهی دوم به سفارش مشیرالدوله ساخته است
این ساختمان که خاطرهی انشای فرمان مشروطیت، تدوین قوانین جدید دادگستری و نگارش کتاب تاریخ ایران باستان و دیگر اثر مرحوم مشیرالدوله پیرنیا و زندگی روزمره و مرگ و حتی مجلس ختمش در دورهی رضاشاه را در خود دارد، پس از انقلاب اسلامی به عنوان بنای تاریخی به ثبت سازمان میراث فرهنگی رسید
طبیعی است که در این خانه، پدرم (داوود پیرنیا) و بقیهی اعضای خانواده از مقیم و مهمان، سخنان زیادی دربارهی زندگی و کارهای مشیرالدوله میگفتند و ما بچهها ضبط حافظه میکردیم. علاوه بر این، در و دیوار خانه حکایت از بانی آن داشت و عکسها و یادگارهای او، هفت روز هفته در برابر چشمان ما بود. چند تا از تابلوهای نقاشی مورد علاقهاش هنوز در تالار پذیرایی و اتاق کار آن مرحوم نگهداری میشد، اما حالا با توجه به علاقههای پدرم بیشتر به هنر موسیقی توجه میشود تا نقاشی. از هنرمندان و شاعرانی که شاهد رفتوآمدشان با سرپرست برنامهی گلها بودم، سخن خواهم گفت.
خانهی مسکونی خانوادهی پیرنیا را نیکولای مارکوف روس در آغاز مشروطهی دوم به سفارش مشیرالدوله ساخته است. این شخص، در تفلیس به دنیا آمد و از دانشکدهی هنرهای زیبای سنپترزبورگ دیپلم معماری گرفت و همانجا با مرحوم مشیرالدوله صمیمیتی پیدا کرده بود، اما بر من معلوم نیست چرا به ایران آمد و در بریگارد قزاق به کار پرداخت؟ با این حال، به زودی از آن کناره گرفت و با اقامت دائم در کشور ما، معماری پیشه کرد. مدرسهی ژاندارک را که زمینش متعلق به مشیرالدوله و کنار خانهی او بود، همو ساخته است. برخی از دیگر ساختههایش عبارتند از: دبیرستان البرز، شهرداری تهران واقع در میدان توپخانه (که متاسفانه در دوران محمدرضا شاه خرابش کردند)، سفارت ایتالیا و عمارت سینگر در خیابان سعدی.
این ساختمان که خاطرهی انشای فرمان مشروطیت، تدوین قوانین جدید دادگستری و نگارش کتاب تاریخ ایران باستان و دیگر اثر مرحوم مشیرالدوله پیرنیا و زندگی روزمره و مرگ و حتی مجلس ختمش در دورهی رضاشاه را در خود دارد، پس از انقلاب اسلامی به عنوان بنای تاریخی به ثبت سازمان میراث فرهنگی رسید و گویا با انجام تعمیرهایی، اینک موزهی مؤسسهای به نام مطالعات علوم پزشکی است؛ با این وصف سودجویانی میخواستند با تخریبش یک مرکز اقتصادی بنا کنند. بد نیست بدانیم که بنا بر وصیت مرحومه شکوه عظمی، همسر مشیرالدوله، قرار بود این ساختمان به بیمارستان به نام فاطمه (ع) تبدیل شود و متاسفانه آن نیت خیر تا به امروز برآورده نشده است.
خانهی مسکونی خانوادهی پیرنیا را نیکولای مارکوف روس در آغاز مشروطهی دوم به سفارش مشیرالدوله ساخته است
عمارت مشیرالدوله در سه طبقه و نیم با یک شیوهی تلفیقی دلپذیر از معماری ایرانی و فرنگی ساخته شده است و دارای گچبریهای زیباست. اولین طبقهی آن، به تقریب یک متر از سطح زمین پائینتر است. در آنجا، سفرهخانه، چایخانه، کتابخانهی قدیمی مرحوم مشیرالدوله، اتاق نشیمن مرحوم داوود پیرنیا، چند اتاق استراحت و انبار بزرگ وسایل خانه قرار داشت. در شمال شرق طبقهی دوم، آشپزخانه و اقامتگاه خدمه بود.
در پشت ساختمان، منزل مسکونی دکتر ابوالقاسم پیرنیا، کوچکترین فرزند مشیرالدوله و متصل به آن، مدرسهی دخترانهی ژاندارک و مؤسسات فرهنگی از این قیبل را ساخته بودند. در ضلع جنوب شرقی، «حیاط حمام» شامل یک حمام بزرگ بود. باغچهای وسیع در برابر بخش اصلی ساختمان خودنمایی میکرد و بدیهیست که درختهای زینتی و میوهدار و گلهای رنگارنگ آن چشم را مینواخت، مشام را نشاط میبخشید و کام را شیرین میساخت.
دفتر کار مشیرالدوله در سمت راست ساختمان و در طبقهی نخست قرار داشت. اتاقی بود وسیع که در دو سوی آن قفسههای کتابهای مرجع وی را چیده بودند و میز کارش در انتهای سمت شمالی اتاق بود. بالای سر او، عکس بزرگی از مرحوم میرزا نصراللهخان مشیرالدوله، محاط در قابی بسیار نفیس و در یکی دیگر از عکسهای اتاق، عکس خود او به همراه نمایندگان ایران در صحن مجمع ملل متفق (ژنو) دیده می شد. روی میز کار چند قاب عکس خانوادگی به ویژه عکس پسر ارشدش داوود، خودنمایی میکرد.
میدانیم که مرحوم حسن پیرنیا پس از کنارهگیری از کارهای سیاسی، بیشتر به خواندن و پژوهش و نگاشتن، روزگار میگذرانید. میگفتند که وقتی در این دفتر تنها بود کسی اجازهی این را نداشت که مزاحم کارش شود؛ مگر پیشخدمتی که چای و قهوهی آقا را میبرد و همو، پیامهای ایشان را به دیگر اهل خانه و بالعکس میرساند.
این ساختمان که خاطرهی انشای فرمان مشروطیت، تدوین قوانین جدید دادگستری و نگارش کتاب تاریخ ایران باستان و دیگر اثر مرحوم مشیرالدوله پیرنیا و زندگی روزمره و مرگ و حتی مجلس ختمش در دورهی رضاشاه را در خود دارد، پس از انقلاب اسلامی به عنوان بنای تاریخی به ثبت سازمان میراث فرهنگی رسید
اکثر در همین اتاق بوده است که دوستان مرحوم مشیرالدوله و شماری از برجستگان سیاست و فرهنگ با او دیدار کردهاند: مستوفیالممالک، قوامالسطنه، رضاخان سردار سپه، ملکالشعرای بهار، سعید نفیسی، علی دشتی و … روانشاد داوود پیرنیا تعریف میکرد که در اواخر عمر مشیرالدوله بیش از هر کس سعید نفیسی به دیدار او میآمد؛ زیرا مشیرالدوله سرگرم اتمام بخش ساسانیان در تاریخ ایران باستانش بود و مرحوم نفیسی برخی از مواد کار را برای ایشان تهیه میکرد. سرانجام پس از پایان این بخش مشیرالدوله آن را برای بازخوانی به نفیسی سپرد. این اثر تا وفات مشیرالدوله در دست نفیسی بود و به چاپ نرسید. به اعتقاد پدرم بخش عمدهی این اثر همان است که بعدها به نام مرحوم نفیسی به چاپ رسیده است.