اخطار‌های زیر رخ داد:
Warning [2] count(): Parameter must be an array or an object that implements Countable - Line: 865 - File: showthread.php PHP 7.4.33 (Linux)
File Line Function
/showthread.php 865 errorHandler->error




 


امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

برسئوس

#1
باز هم سلام . این بار قهرمانی که میخوام دربارش بنویسم پرسیوسه. قبل از هر چیزی بذارین برای کسایی که کتابای پرسی جکسون رو خوندن یه ابهام زدایی بکنم : پرسیوس جکسون در کتاب های ریک ریودن ، شخصیتیه زاییده ی تخیلات نویسنده و این پرسیوس که قهرمان باستانی این پست ماست _ با این که نقاط اشتراکی دارن _ هیچ ارتباطی با اون نداره .
ابتدای زندگی
تولد پرسئوس
روزی بود و روزگاری و پادشاهی بود به اسم آکریسیوس ( Acrisius) که بر آرگوس حکومت میکرد و این پادشاه دختری زیبا _ طبق معمول _ داشت که دانائه ( Danae ) نام گرفته بود . روزی این پادشاه از طریق پیشگوی آپولو ( یا شاید دلفی ) مطلع میشود که قرار است دانائه فرزندی به دنیا آورد که پادشاه را خواهد کشت . مسلما ، آکریسیوس علاقه ای به این واقعه نداشت و در نتیجه دانائه در برجی برنزی زندانی شد تا هرگز نتواند ازدواج کند یا بچه دار شود . تنها راه خروجی این برج ، پنجره ی کوچک آن بود . دانائه مدتی را به همین روال میگذراند تا یک روز که ناگهان نوری خیره کننده از پنجره ی برج به داخل میتابد و بارانی از طلا به داخل برج سرازیر میشود . گفته نشده که چطور ولی دانائه میفهمد که این باران طلا ، زئوس است . (البته روایت دیگری نیز برای این داستان وجود دارد که زئوس به صورت مرد جوانی در کنار پنجره ظاهر شده و خودش را معرفی کرده است. ) و بعد از این اتفاق دانائه ، باردار و بعد بچه دار میشود و _ همونطور که خودتون حتما حدس زدید _ اسم کودک را پرسئوس میگذارد. ریشه این نام بسیار جالبه و بهتون پیشنهاد میکنم که حتما از ویکی پدیا ی انگلیسی مطلبی که دربارش نوشته شده رو بخونید ( در بخشEtymology ) : دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
http://en.wikipedia.org/wiki/Perseus

 
 
 
 
 
 
 
برسئوس
نجات

با این که دانائه تلاش کرد تا پرسئوس را از چشم پدر پنهان نگه دارد ، اما در نهایت روزی رسید که آکریسیوس متوجه شد که دخترش فرزندی دارد . او از دانائه پرسید که پدر کودک کیست و دانائه جواب داد که زئوس پدر پرسئوس است . و البته آکریسیوس حرف او را باور نکرد . در نهایت آکریسیوس دانائه و فرزندش را داخل جعبه ی چوبی بزرگی کرد ، و جعبه را به دریا افکند . دانائه ، شروع به دعا کردن کرد و سراتجام سالم ، همراه با پرسئوس ، پا به جزیره ی سریفوس گذاشت .
بزرگسالی
علت رو یا رویی با گورگون
پادشاه جزیره ی سریفوس ، مردی بود با نام پلی دکتیز (Polydectes ) . ( طریقه ی نجات یافتن دانائه و پرسئوس بدین صورت بود که، برادر پلی دکتیز که یک ماهی گیر بود ، جعبه ی چوبی که آن دو در آن بودند را در تور خود میگیرد و بیرون می آورد) مدتی میگذرد و پرسئوس بالغ میشود و تبدیل به مرد جوان و قدرتمندی میگردد . در این هنگام است که پلی دکتیز به دانائه علاقه مند میشود و از او خواستگاری میکند. دانائه درخواست او را رد میکند، اما پلی دکتیز بر تصمیم خود مصمم بوده و میخواهد که به اجبار هم که شده دانائه را به همسری خود در آورد و در این میان پرسئوس را مانعی برای این ازدواج میبیند. پس نقشه ای برای کشته شدن پرسئوس میکشد . او میدانسته که با وجود شجاعت و قوی بودن پرسئوس ، او فقیر است ( برای این قسمت داستان های متفاوتی وجود داره ) ، پس تظاهر میکند که در میخواهد با فردی ازدواج کند و ار تمام جزیره ، همه باید برای این ازدواج برای او هدیه ای مناسب بیاورند . پرسئوس که قدرت مالی کافی نداشته ، توانایی برای تهیه هدیه نداشته و چیزی نداشته تا به پادشاه عرضه کند . پلی دکتیز او را به همین دلیل ، تحقیر میکند . پس پرسئوس به او میگوید که میتواند هر چه میخواهد را برای او بیاورد و پلی دکتیز میگوید که او سر تنها گورگون فانی ، یعنی دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
مدوسا  را میخواهد .  پرسئوس قبول میکند .

شکست دادن مدوسا
بعد از این که پرسئوس این تصمیم را میگیرد ، آتنا و هرمس بر او ظاهر میشوند .( چرا که او فرزند زئوس است و آن ها باید به او کمک کنند .) هرمس به او کفش های بالدارش و تاس کرونوس را میدهد و آتنا سپرش را به وی میدهد تا به وسیله آن بتواند انعکاس مدوسا را ببیند و تبدیل به سنگ نشود . ( از طرف هادس هم کلاه نامرئی کننده به او داده میشه . ) در نهایت پرسئوس در حالی که مدوسا خوابیده سر او را قطع میکند .
ازدواج با آندرومدا
در راه برگشت به سریفوس ، پرسئوس به دریای هیولا رسید و درآنجا آندرومدا که بوسیله پوسایدون زندانی شده بود را نجات داد و با او ازدواج کرد .( اگه زنده باشم بعدا داستان آندرومدا رو هم مینویسم ) .
در نهایت
پرسئوس به سریفوس بازگشت. او پلی دکتیز و پیروانش را کشت ، و سر مدوسا را به آتنا تقدیم کرد . (در مجسمه های آتنا میتوانیم نقش سر گورگون که بر روی سپر او کشیده شده را ببینیم . ) پس از آن او همراه با مادرش و آندرومدا برای کشتن آکریسیوس به آرگوس برمیگردد ، اما آکریسیوس قبل از رسیدن آن ها آرگوس را ترک کرده بوده . نهایتا ، پرسئوس خود را به آکریسیوس میرساند و با کشتن او ، پیشگویی را به حقیقت میرساند. در آخر پرسئوس به دلیل کهن سالی ، همراه با آندرومدا میمیرد .
 
برسئوس
 
برسئوس
 
برسئوس
پاسخ
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
برسئوس - ×ThundeRBolT× - 27-06-2014، 17:05
RE: برسئوس - Navisa. - 27-06-2014، 18:13
RE: برسئوس - ×ThundeRBolT× - 27-06-2014، 20:15


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان