من یه مدت نت نداشتم و بعد از اینکه اومدم تقریبا خرداد 92 بود ..
بعد اینکه اومدم توی گفتگوی ازاد اولین کسی که دیدم گلرخ بود ..
میتونم بگم مدیونشم ..
بعد دیگه با فرید و پارمیدا و پریا و پویا و صباصون و رومینا و مرضیه و سارا و عرفان و تارا و ایسان و شیوا و ماکان و اوا و لعیا و فهیمه و مریم وو خلاصه لیست دوستام تا دلت بخواد هستن .. اشنا شدم ..
با مرضیه و مرضیه و نیایش و مهراوه و اینا بعد از عید اشنا شدم ..
بهترین خاطره هام زمانی بود که همه بودن و فرید هم به همه می گفت شومپت .. با اون تاپیکاش ..
بعد از اینکه پارمیدا رفت از فلش مقدمه ای بود برای رفتن بقیه ..
البته پارمیدا الان هستش ..
الان هم میشه گفت اگه بچه های قدیم جمع شن خوبه ..
نمیخوام زیاد بنویسم که نوشتم :| یادمه یه بار اقا صابر اومده بود تو گفتگو هر چی ما خودمونو کشتیم هیچی نگفت و رفت ..
پویا بود .. کلی حال میداد با اون سپاسای نارنجی ..
اولین خاطره م با بز شروع شد :|
موقع هایی که با ماکان قهر می کردم .. قربون صدقه ی نگار می رفتم .. نفس و گلرخ .. شیوا بهم می گفت ببعی ..
خب .. خیلین ولی این یه خلاصه ی خیلی کمی بود :|
بچه ها خیلی دوستون دارم ..
بعد اینکه اومدم توی گفتگوی ازاد اولین کسی که دیدم گلرخ بود ..
میتونم بگم مدیونشم ..
بعد دیگه با فرید و پارمیدا و پریا و پویا و صباصون و رومینا و مرضیه و سارا و عرفان و تارا و ایسان و شیوا و ماکان و اوا و لعیا و فهیمه و مریم وو خلاصه لیست دوستام تا دلت بخواد هستن .. اشنا شدم ..
با مرضیه و مرضیه و نیایش و مهراوه و اینا بعد از عید اشنا شدم ..
بهترین خاطره هام زمانی بود که همه بودن و فرید هم به همه می گفت شومپت .. با اون تاپیکاش ..
بعد از اینکه پارمیدا رفت از فلش مقدمه ای بود برای رفتن بقیه ..
البته پارمیدا الان هستش ..
الان هم میشه گفت اگه بچه های قدیم جمع شن خوبه ..
نمیخوام زیاد بنویسم که نوشتم :| یادمه یه بار اقا صابر اومده بود تو گفتگو هر چی ما خودمونو کشتیم هیچی نگفت و رفت ..
پویا بود .. کلی حال میداد با اون سپاسای نارنجی ..
اولین خاطره م با بز شروع شد :|
موقع هایی که با ماکان قهر می کردم .. قربون صدقه ی نگار می رفتم .. نفس و گلرخ .. شیوا بهم می گفت ببعی ..
خب .. خیلین ولی این یه خلاصه ی خیلی کمی بود :|
بچه ها خیلی دوستون دارم ..