11-05-2014، 20:09
داستان جزیره ناشناخته قسمت دوم
درساعت 7:45 دقیقه صبح آن ها به جزیره رسیدند آغاز اولین عملیات را شروع کردند هیچ موجودی در جزیره وجود ندارد آن ها سرتاسر جزیره را مورد تجسس قرار دادند ولی هیچ موجودی درجزیره نبود فرمانده ارتش ارطبات خودرا با اداره پلیس برقرار کرد و خبر را به آنان گفت دستور داده شد که تا یک هفته برای احتیاط آنجا بمانند ارتش در تمامی نقاط جزیره پخش شد در ساعت 12 شب صدای فریاد وحشت ناکی جزیره را در برگرفت و بعد از چند ثانیه موجودات عجیبی شبیه انسان با چشم های سفید و بدن ها به شدت زخمی به افراد ارتش حمله کردند سربازان ارتش نمی توانستند با تفنگ جلوی آن ها را بگیرند چون بعد از افتادن روی زمین درعرض چند ثانیه دباره بلند شده و حمله را آغاز می کردند در یک چشم بهم زدن نصف ارتش از بین رفت این جنگ نا برابر تازمانی که خورشید بالا آمد ادامه داشت درهمان لحظه آن موجودات سریع فرار کردند و دیگر آثری از آن ها در جزیره نبود وقتی خبر ها به شبکه های تلوزیونی رسید ترس و وحشت مردم را فرا گرفت و کسی جرات بیرون آمدن از خانه خودرا نداشت و... ادامه دارد
درساعت 7:45 دقیقه صبح آن ها به جزیره رسیدند آغاز اولین عملیات را شروع کردند هیچ موجودی در جزیره وجود ندارد آن ها سرتاسر جزیره را مورد تجسس قرار دادند ولی هیچ موجودی درجزیره نبود فرمانده ارتش ارطبات خودرا با اداره پلیس برقرار کرد و خبر را به آنان گفت دستور داده شد که تا یک هفته برای احتیاط آنجا بمانند ارتش در تمامی نقاط جزیره پخش شد در ساعت 12 شب صدای فریاد وحشت ناکی جزیره را در برگرفت و بعد از چند ثانیه موجودات عجیبی شبیه انسان با چشم های سفید و بدن ها به شدت زخمی به افراد ارتش حمله کردند سربازان ارتش نمی توانستند با تفنگ جلوی آن ها را بگیرند چون بعد از افتادن روی زمین درعرض چند ثانیه دباره بلند شده و حمله را آغاز می کردند در یک چشم بهم زدن نصف ارتش از بین رفت این جنگ نا برابر تازمانی که خورشید بالا آمد ادامه داشت درهمان لحظه آن موجودات سریع فرار کردند و دیگر آثری از آن ها در جزیره نبود وقتی خبر ها به شبکه های تلوزیونی رسید ترس و وحشت مردم را فرا گرفت و کسی جرات بیرون آمدن از خانه خودرا نداشت و... ادامه دارد