اخطار‌های زیر رخ داد:
Warning [2] count(): Parameter must be an array or an object that implements Countable - Line: 865 - File: showthread.php PHP 7.4.33 (Linux)
File Line Function
/showthread.php 865 errorHandler->error




 


امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

وان دایرکن و سوپرمغز ایران3

#1
وای چیزیو که میبینم باورم نمیشه اونا اینجا چ غ/ل/ط/ی میکنن اخه اه.وای لویی منو دید
سریع جیم شدم و رفتم تو
//لویی//:
ما (من و هری)داشتیم میومدیم تو خونه تیمی کهدیدم تو بالکن خونه روبرویی ی دختره وایساده داره اطرافو دید میزنه.خوب که دقت کردم دیدم ؛آشناست.آره اون نگینه.
وای منو دید و رفت تو خونه .اون فرشته اینجا چیکار میکرد؟



من به هری گفتم:هی اونو دیدی؟
هری:کیو میگی؟
من:نگینو میگم دیگه.همون دختر خوش/گل/ه تو گروه colorful girls رو میگم که سرگروهه
هری:خب .کوش ؟کجاست؟حالش خوبه؟
من:حالت خوبه هری فکر کنم زده به سرت.خخخخخخخخخخخخخخخ
هری انگار خیلی از این دختر خو/شگ/له خوشش اومده.منم از همون روز که دیدمش ی حس عجیبی بهش داشتم.نمیدونم چ حسی اما وقتی به اون فکر میکنم خیلی قلبم تند میزنه..........................انگار.انگار...............اه ولش کن . حالت خوب نیست لویی؟چی میگی؟
من روبه هری کردم که داشت از خوشحالی میترکید.از این حالتش خوشم نیومد نکنه اونم...............؟نه ....چیمیگی لویی ؟این فکرای الکی چیه؟
من:بیا بریم تو
هری:باشه تو برو منم الان میام
منم دیگه چیزی نگفتمو اومدم تو خونه تیمیمون. بقیه پسرا هم تا چند دقیقه دیگه میان اینجا
ام......اما اون اینجا چیکار میکرد؟نکنه اینجارو خریده و میخواد توش زندگی بکنه؟

//هری//:
وای اون ب/ا/ر/ب/ی اینجا چیکار میکنه؟
تو این فکرا بودم که بقیه پسرا هم رسیدن و من همه چیزو براشون تعریف کردم.و اونا هم داشتن شاخ در می اوردن از تعجب.و همه ی علامت سوال بزرگ تو سرمون بود که اون چرا تو اون خونه بوده؟

//نگین//:
سریع رفتم و به بقیه خبر دادم و همه هم عین من ی علامت سوال تو ذهنشون بود(اونا تو اون خونه چیکار میکنن؟)
در همین حال بود که ی کامیون اومد و وسایل موسیقیمون رو اورد.ماهم مجبور شدیم بریم بیرون و اونا رو با کمک کارگرها بیاریم تو .بنابراین رفتیم بیرون.
همینجابود که ثنا گفت :وای بچه ها لیامو نگا داره بهمون نگاه میکنه و ی چیزی میگه.انگار داره با کسی حرف میزنه
من:هی نگاشون نکن ثنا الان میان بیرون منم ک حوصلشونو ندارم..........................
اما دیر اینو گفتم و اونا عین ج/ن بوداده ضاحر شدن جلومون.منم ب بهانه کمک ب کارگرا رفتم دنبالشون که زین صدا زد:
زین:سلام!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
دخترا هم جوابشو دادن و منم چاره ای جز همراهی اونا نداشتم و مجبور شدم برگردم و سلام کنم
من»:ه ه ه .سلام.و یک لبخند مصنوعی که کاملا ضایع بود از روی اجبار بو د زدم
نایل اومد جلو و ب انا دست داد .انا دیوونه شدو دوباره رفت تو فاز فیلم هندی
منم با صدای بلند گفتم:من از فیلم هندی متنفرم
این حرفم باعث شد از هم فاصله بگیرن و هردوتاشون مثل لبو سرخ شدن.بعد همه زدیم زیر خنده.........................................................




منتظر ادامه مطلب باشید...................................
وان دایرکن و سوپرمغز ایران3
پاسخ
 سپاس شده توسط DiReCtIoNeR GiRl ، shawkila ، -Nᴇɢᴀʀ- ، maryamam
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
وان دایرکن و سوپرمغز ایران3 - سوپرمغز - 20-02-2014، 12:14


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان