03-07-2012، 17:11
حکایت این پیرمرده مثل این جکه:
یه روز یه نفر میره پیش یک خیاط بهش یه پارچه میده میگه با این یک شلوار برام بدوز.فردا میام میگیرم.فردا که اومدم نگی سوزنم گم شد.وقت نکردم کار واسم پیش اومد زنم مریض شد و...
اصلا بده من نمیخواد بدوزی.
!!!!!
یه روز یه نفر میره پیش یک خیاط بهش یه پارچه میده میگه با این یک شلوار برام بدوز.فردا میام میگیرم.فردا که اومدم نگی سوزنم گم شد.وقت نکردم کار واسم پیش اومد زنم مریض شد و...
اصلا بده من نمیخواد بدوزی.
!!!!!